فرمانروایی و حاکمیت مطلق ویژه خداست
بنام خداوند رحمتگر مهربان
ذکر یگانگی خداوند در خط یک منشور کوروش
در آیه نور کلمات الله، خداوند، خدا، نور و حقیقت و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی «سرآغاز» کلمات خداوند و خداوندگار و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات الله، خدا، نور، انوار، حقیقت و مجاز و در شعر ۱ باب اول عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی «سرآغاز» کلمات خدا و کردگار و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات الله، خدا، نور، انوار، حقیقت و مجاز و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات الله، خدا، احد، پادشه، نور و انوار و در قصیده ۱ نسیمی کلمات الله، خدا، خالق و حقیقت و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات الله، خداوند، یزدان، ایزد و نور و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات خداوند، خدا و پادشاه و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمات خداوند، خدا و یهوه و در قصیده ۱ حافظ کلمات خالق، کردگار و نور و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمه خالق و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی کلمه خداوند و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خدا، ایزد، ساقی و نور و در قصیده ۱ اوحدی کلمات یکتا و نور و در مثنوی ۱ حافظ و در بابهای ۱، ۳۷ و ۷۳ انجیل برنابا و در غزل ۷۳ شهریار و در باب ۱۸۰ انجیل برنابا و در دوبیتی ۱۰۸ باباطاهر و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه خدا و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات خدا و پادشاه و در غزل ۳۷ مجد همگر و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه پادشاه و در قطعه ۱ خاقانی و در غزل ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۱ غنی کشمیری و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در غزلهای ۳۷ صائب تبریزی و مولانا و در برگ ۷۳ کتاب انسان، از منظری دیگر نوشته استاد محمدعلی طاهری و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه نور و در آیه ۱۰۸ سوره شعراء کلمات الله و خدا و در آیه ۱۰۸ سورههای آل عمران و زنان و در آیه ۱۸۰ سوره آل عمران و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات الله، خداوند و خدا و در آیه ۱۰۸ سورههای انعام و مائده کلمات الله، خداوند، خدا و حقیقت و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات الله، خداوند، خدا، نور و حقیقت و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی کلمات الله، خدا و نور و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات الله و نور و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی کلمات الله، پادشاه و نور و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات خدا، پادشاه و نور و در آیه ۱۰۸ سوره طه کلمات خداوند و خدا و در باب ۱۰۸ انجیل برنابا و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات خدا و نور و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات خداوند، خدا، نور، یزدان و ایزد و در رباعی ۱۰۸ ابوسعید ابوالخیر و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمه ایزد ذکر شده است. خداوند حقیقت است و مخلوقات مجاز هستند. در قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی کلمه مجازی وجود دارد. خداوند نور است و مخلوقات سایه نور هستند. در قصیده ۱ حافظ و در قطعه ۱ خاقانی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنوی ۱ نسیمی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در غزل ۷۳ شهریار و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه سایه وجود دارد. صادق هدایت نویسنده کتاب «سایه روشن» است. در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت نوشته مصطفی فرزانه کلمات صادق هدایت، نویسنده و کتاب و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات صادق و روشنایی و در آیه نور و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات هدایت و روشن و در آیه ۱۰۸ سوره مائده و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه هدایت و در آیه ۱۰۸ سوره یونس و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات هدایت و کتاب و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت و در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه نویسنده و در آیه ۱۰۸ سوره آل عمران و در باب ۱۸۰ انجیل برنابا و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه کتاب و در قصیده ۱ نسیمی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در غزل ۱ غنی کشمیری کلمه روشن و در قطعه ۱ خاقانی کلمات سایه و روشن وجود دارند. اشو نویسنده کتاب «آفتاب در سایه» است. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در قصیده ۱ عراقی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در باب ۱۰۸ انجیل برنابا و در غزلهای ۱۰۸ و ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه آفتاب و در قصیده ۱ حافظ کلمات آفتاب و سایه وجود دارند. در قصیدههای ۱ نسیمی و عراقی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه قرآن ذکر شده است. در قرآن آیه نور بیان میکند: «خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.» در آیه نور بیان شده که خدا به همه چیز داناست. در منشور کوروش کلمات مردوک و دانا و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی کلمات خداوند و دانا و در مثنوی ۱ حافظ و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در مثنوی ۱ نسیمی و در بابهای ۱ و ۱۰۸ انجیل برنابا و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات خدا و دانا و در غزلهای ۱ محتشم کاشانی، فروغی بسطامی و آشفته شیرازی و در قطعه ۱ خاقانی کلمه دانا ذکر شده است. آیه ۱۰۸ سوره زنان بیان میکند که خدا همواره به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد. خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه بیان میکند: «علم خداوندى ژرفاى پرده هاى غيب را شكافته است، و به افكار و عقايد پنهان احاطه دارد.» در آیه ۷۳ سوره انعام بیان شده: «او به تدبیر خلق دانا و (بر همه چیز) آگاه است.» در خط ۱ منشور کوروش کبیر عبارت «مردوک، پادشاه همه آسمان و زمین» بیانگر یکتایی خدا و احاطه داشتن و محیط بودن خداوند بر همه چیز است. در مطلب زیر از توضیحات هوش مصنوعی درباره شعر ۱ مجلس اول سعدی در سایت گنجور کلمه پادشاه و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات همه، آسمان، زمین و منشور و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات همه چیز، زمین و منشور و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات همه، آسمان، زمین و خط و در باب ۱ انجیل مرقس و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات همه، آسمان و زمین و در قصیده ۱ نسیمی کلمات خط، همه، آسمان، زمین و هوش و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات خط و همه و در قطعه ۱ خاقانی و در غزل ۳۷ صائب تبریزی و در قصیده ۳۷ مجد همگر کلمه خط و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات خط، کبیر و همه و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در قصیده ۱ عراقی و در غزل ۳۷ مولانا و در برگ ۷۳ کتاب انسان از منظری دیگر و در آیه ۱۰۸ سوره طه و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی کلمه همه و در غزل ۳۷ صائب تبریزی و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی کلمات همه و عالم و در غزل ۱۸۰ حکیم نزاری عبارت همه عالم و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمات همه عالم و هوش و در غزل ۷۳ شهریار کلمه هوش و در برگ ۷۳ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه هوشمندی و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه هوشمندان وجود دارد. اگر عبارت «ذکر یگانگی خداوند در خط یک منشور کوروش» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۳۶۶۷ میشود. در ادامه مقاله بیان شده که سوره رعد ۳۶۶۷ حرف دارد. در سوره رعد بیان شده آفریننده همه چیز فقط خداست و تنها او یکتای پیروز است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه رعد وجود دارد. در قطعه ۱ خاقانی و در مثنوی ۱ نسیمی کلمه ابجد ذکر شده است. برای محاسبه ابجد از سایت نویدک و جدولی که در انتهای مقاله آمده استفاده کنید. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی بیان شده:
محیط است علم مَلِک بر بسیط *** قیاس تو بر وی نگردد محیط
در این بیت منظور از مَلِک خداوند است. در سوره ناس عبارت «مَلِكِ النَّاسِ» ذکر شده که منظورش خداوند است.
در قصیده ۱ نسیمی بیان شده:
خداست قادر و خالق، دگر همه مخلوق *** خداست بر همه اشیا محیط و راهنما
در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات منشور و میخ وجود دارند. منشور کوروش به خط میخی است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات شهباز و بال و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات بال و پادشاهان و در غزل ۳۵۲ سعدی و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه پادشاهان و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه ایران و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه زرین و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه بال و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه نیزه و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات نیزه و بلند وجود دارند. در توضیحات درفش شهباز به نقل از گزنفون، مورخ یونانی بیان شده: «درفش کوروش شاهینی بود زرین با بالهای گشاده که بر نیزه بلندی برافراشته بود. درفش پادشاهان ایران هنوز هم بدینگونه است.» فیلمهای وقایع ایرانی، مینیاتورهای ایرانی و کوروش کبیر ساخته مصطفی فرزانه هستند. در آیه ۷۳ سوره انعام کلمه فرزانه وجود دارد. در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات سخن، تاج و تخت و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات سخن، تاج، تخت و قسمت و در قصیده ۱ حافظ کلمات تاج و تخت و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات سخن و تاج و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در قصیده ۱ نسیمی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در بابهای ۳۷ و ۷۳ انجیل برنابا و در غزل ۳۷ حافظ و در قصیده ۳۷ مجد همگر و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت و در آیه ۱۰۸ سورههای مومنون و مائده و در قصیدههای ۱۰۸ و ۱۸۰ ناصرخسرو و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه بازی و در غزل ۷۳ شهریار کلمات تاج و بال و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمات بال، سخن و تاج و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات تاج، تخت، سخن و تیره و در قصیده ۱ اوحدی کلمات تخت و تیره و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمات سخن و تیره و در قطعه ۱ خاقانی کلمه تیره وجود دارد. «بالهای تیره، سخنان تیره» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. اشو نویسنده کتاب «ریشهها و بالها» است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه سکندر وجود دارد. در مطلب زیر از سایت طرفداری با عنوان «میدونستید چرا اسکندر از خراب کردن مقبره ی کوروش بزرگ منصرف شد؟ ...» عبارت تاج و تخت وجود دارد. در ویکیپدیا مختصات شمالی پاسارگاد آرامگاه کوروش کبیر ۵۳۱۰۲۰۲ ذکر شده است. در باب ۱ انجیل مرقس و در قصیده ۱ اوحدی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه ساعت ذکر شده است. ساعت مطلب زیر ۲۳:۵۱ است. مطلب زیر ۱۵۱۲۳ مشاهده دارد. در سوره شوری کلمات ساعت و مشاهده و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمه مشاهده وجود دارد. سوره شوری ۳۵۲۱ حرف دارد. در توضیحات پاسارگاد در ویکیپدیا بیان شده: «اسکناسهای سبز رنگ پنجاه ریالی ایران از سال ۱۳۵۲ خورشیدی تا ۱۳۵۷ با نقشی از پاسارگاد چاپ و نشر میشد.» بین عددهای ۱۳۵۲، ۲۳:۵۱، ۳۵۲۱، ۱۵۱۲۳ و ۵۳۱۰۲۰۲ چهار رقم مشترک هستند. در ادامه مقاله بیان شده که مختصات شرقی رامه یا رام الله در ویکی پدیا ۳۵۱۲ ذکر شده است. ارقام عددهای ۲۳:۵۱، ۳۵۱۲، ۳۵۲۱ و ۱۵۱۲۳ مشترک هستند. در ادامه مقاله بیان شده که مختصات شمالی رام الله در ویکیپدیا ۳۱۵۴ ذکر شده است. رام الله جزء قلمرو کوروش کبیر بوده است. در منشور کوروش و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمه قلمرو وجود دارد. آیه ۴۵:۱۳ کتاب مقدس اشعیاء بیان میکند: «من کوروش را برانگیختم تا هدف مرا پیاده و عدالت را اجرا کند. من تمام راههای او را راست میگردانم. او شهر من، اورشلیم، را بازسازی و اسیران را آزاد خواهد کرد. هیچکس برای این کار به او مزد یا رشوهای نداده است.» خداوند متعال چنین گفته است.» در سوره اسراء به اشعیاء(ع) اشاره شده است. در ادامه مقاله بیان شده که سوره اسراء ۱۵۳۴ حرف دارد. ارقام عددهای ۱۵۳۴، ۳۱۵۴ و ۴۵:۱۳ مشترک هستند. در ادامه مقاله بیان شده که رام الله در کنار اورشیلم است. در آیه ۱ سوره اسراء به مسجدالاقصی اشاره شده که در اورشلیم است. در سوره اسراء و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه خورشید وجود دارد. کوروش به معنی خورشید است. اگر عبارت «کوروش ذوالقرنین» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل 1679 میشود. سوره اسراء 6791 حرف دارد. ارقام عددهای 1679 و 6791 مشترک هستند. در سوره کهف کلمات ذوالقرنین و خورشید و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در باب ۱ انجیل مرقس و در قصیده ۱ حافظ و در مثنویهای ۱ حافظ و نسیمی و غزلهای ۱ شهریار و آشفته شیرازی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در قصیده ۱ اوحدی و در غزلهای ۳۷ مولانا، تبریزی و محتشم کاشانی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه خورشید و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه شمس وجود دارد. اشو نویسنده کتاب «با خورشید شامگاه» است. در سوره کهف و ترجمه الهی قمشهای بیان شده: «ذوالقرنین گفت: تمکن و ثروتی که خدا به من عطا فرموده (از هزینه شما) بهتر است (نیازی به کمک مادی شما ندارم) اما شما با من به قوت بازو کمک کنید (مرد و کارگر از شما، وسایل و هزینه آن با من) تا سدی محکم برای شما بسازم (که به کلی مانع دستبرد آنها شود).» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۱۸۵۱ میشود. در ادامه مقاله عددهای ۱۵۱۸ و ۱۸۱۵ ذکر شدهاند. ارقام عددهای ۱۵۱۸، ۱۸۱۵ و ۱۱۸۵۱ مشترک هستند. در خطبه ۱۸۰ نهج البلاغه و در قصیده ۱ عراقی کلمه یاران و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنوی ۱ حافظ و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱ نسیمی و در غزل ۷۳ شهریار و در قصیدههای ۱۰۸ سنایی و ناصرخسرو و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری و در منشور کوروش کلمه یار و در غزل ۱۸۰ حکیم نزاری عبارت یار غار و در غزل ۳۷ مولانا کلمات یار و غار وجود دارند. در سوره کهف یا یاران غار به خضر(ع) به عنوان بندهای خاص از بندگان خداوند اشاره شده است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خضر، بنده و خاص و در غزل ۱ جهان ملک خاتون عبارت بنده خاص و در مثنوی ۱ حافظ و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی و در قصیده ۱ عراقی و در غزل ۷۳ شهریار و در شعر ۱۰۸ پیام مشرق اقبال لاهوری و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه خضر وجود دارد. صادق هدایت داستان ژاپنی اوراشیما را ترجمه و در مجله سخن چاپ کرده است. در مقاله کلمات صادق هدایت و سخن ذکر شدهاند. این داستان شبیه داستان اصحاب کهف است. در مطلب زیر به سه پند زردشت(ع) و میراث کوروش، پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک اشاره شده است. این سه پند بیانگر مقام صالح هستند. در شکل راه کمال که در ادامه مقاله آمده مقام صالح یا صلح نشان داده شده است. در غزل ۳۷ حافظ و در آیه ۱۰۸ سوره مائده و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه پند و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات پند و نیک و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در مثنوی ۱ نسیمی و در قصیده ۱ عراقی و در بابهای ۱، ۳۷، ۱۰۸ و ۱۸۰ انجیل برنابا و در آیه ۱۸۰ سوره بقره و در آیه ۱۰۸ سوره صافات و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه نیک و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه صالح وجود دارد. در منشور کوروش کلمات نیک، صلح و کبوتر و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه کبوتران و در باب ۱ انجیل مرقس کلمه کبوتر ذکر شده که نماد صلح است. در آیه ۲۹ سوره رعد و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی به درخت طوبی اشاره شده است. آیه ۲۹ سوره رعد و ترجمه مکارم شیرازی بیان میکند: «آنها كه ايمان آوردند، و عمل صالح انجام دادند پاكيزه ترين (زندگي) نصيبشان است و بهترين سرانجامها.» در این ترجمه کلمه صالح و در ترجمههای دیگر کلمه نیک وجود دارد. در برگهای ۳۷ و ۱۸۰ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه ترجمه ذکر شده است. اگر آیه ۲۹ سوره رعد و ترجمه مکارم شیرازی را به عددهای ابجد کبیر و وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۶۷۶ و ۳۴۶ میشود. سوره رعد ۳۶۶۷ حرف دارد. ارقام عددهای ۳۶۶۷ و ۳۶۷۶ مشترک هستند. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۳۷ مولانا کلمه حجره وجود دارد. سوره حجرات یا حجرهها ۳۴۶ کلمه دارد. در سوره حجرات کلمه صلح وجود دارد. در ادامه مقاله عددهای ۴۶۴۳ و ۳۴۴۶۳۶ ذکر شدهاند. ارقام عددهای ۳۴۶، ۴۶۴۳ و ۳۴۴۶۳۶ مشترک هستند. در آیه نور به درخت زیتون اشاره شده که نماد صلح است. اگر آیه نور و ترجمه خرمشاهی را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۲۹۱۰۶ میشود. اگر عبارت «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۶۲۹ میشود. بین اعداد ۱۶۲۹ و ۲۹۱۰۶ چهار رقم مشترک هستند. سال ۱۶۲۹ میلادی معادل سال ۲۵۹۷ در گاهشمار بربری است. سوره فتح ۲۵۹۷ حرف دارد. در کتاب نور و کتاب نشانههای که آدرس آنها در ادامه مقاله آمده مشخص شده که عددهای سوره فتح به کوروش کبیر اشاره میکنند. در زیر خبری از ایران اینترنشنال با عنوان «سال ۱۴۰۴ با شعارهای اعتراضی مردم در اماکن تاریخی آغاز شد» آمده است. اگر عنوان خبر ایران اینترنشنال را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۵۲۹۷ میشود. ارقام عددهای ۲۵۹۷ و ۵۲۹۷ مشترک هستند. در قطعه ۱ خاقانی و در مثنوی ۱ نسیمی کلمه مبدا وجود دارد. در خبر ایران اینترنشنال به گاهشمار شاهنشاهی اشاره شده که مبدا آن تاجگذاری کوروش بزرگ است. در کتاب نور و کتاب نشانهها مطالبی درباره ارتباط بین عددهای سوره فتح و گاهشمار با مبدا آغاز پادشاهی کوروش بزرگ بیان شده است. در توضیحات کوروش بزرگ در ویکیپدیا بیان شده که یونانیان او را فاتحی بزرگ و سیاستمداری باهوش میدانستند. در غزل ۳۷ مولانا کلمه فاتح و در غزل ۷۳ شهریار و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه فتح و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات فتوح و بزرگ و در باب ۱ انجیل برنابا و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در بابهای ۱۰۸ و ۱۸۰ انجیل برنابا و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه بزرگ و در مقاله کلمه هوش ذکر شده است. در توضیحات گاهشمار بربری در ویکیپدیا بیان شده: «گاهشماری بربری تقویمی سالانه است که مردم بربر شمال آفریقا از آن استفاده میکنند. این گاهشماری در زبان عربی با نام «فلاحی» (کشاورزی) یا «عجم» شناخته میشود.» در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در قصیده ۱ حافظ و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیده ۱ نسیمی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در غزل ۳۷ بیدل دهلوی و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه و در غزلهای ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و محتشم کاشانی و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در غزل ۸۱۰ مولانا و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه زبان و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات زبان، عرب، زراعت یا کشاورزی و عجم و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات زبان، عرب و عجم و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات عرب و عجم و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه زبان و در برگ ۱۸۰ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه عربی وجود دارد. مصطفی فرزانه نویسنده کتاب «زبان سرخ» است. سال ۱۶۲۹ میلادی معادل سال ۲۷۹۵ در گاهشمار دیسکوردیان است. ارقام عددهای ۲۵۹۷ و ۲۷۹۵ مشترک هستند. سال ۱۶۲۹ میلادی معادل سال ۴۷۳۱ در گاهشمار کالی یوگا است. در ادامه مقاله عدد ۳۱۴۷ ذکر شده است. ارقام عددهای ۳۱۴۷ و ۴۷۳۱ مشترک هستند. سال ۱۶۲۹ میلادی معادل سال ۱۳۴۵ در گاهشمار قبطی است. ارقام عددهای ۱۳۴۵، ۱۵۳۴ و ۳۱۵۴ مشترک هستند. سال ۱۶۲۹ میلادی معادل سال ۱۰۰۸ در گاهشمار ایرانی است. ارقام عددهای ۱۰۸ و ۱۰۰۸ مشترک هستند. در قصیده ۱ حافظ به دارا اشاره شده است. در توضیحات داریوش سوم در ویکیپدیا بیان شده: «در شاهنامه فردوسی و تاریخ سنتی ایرانیان، داریوش سوم با نام «دارا» شناخته میشود (ولی در دارابنامه و اسکندرنامه وی با نام «داراب» شناخته میشود) و هجدهمین پادشاه ایران و نهمین پادشاه کیانی است که چهارده سال پادشاهی کرد؛ پدر او داراب، مادرش تمروسیه و اسکندر مقدونی برادر ناتنیاش معرفی شدهاست.» در این مطلب نیز به اسکندر اشاره شده است. در توضیحات داریوش سوم در ویکیپدیا بیان شده: «مادر دارا طبق روایتهای نخستین «ماهناهید» دختر هزارمرد بود هنگامی که منابع متاخر مادرش را تَمروسیا، زنی یونانی که دختر فاستابیکون و همسر پیشین پادشاه عمان بود، نامیدهاند.» در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی کلمات ماه و ناهید و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات ماه و زهره یا ناهید و در غزل ۳۷ مولانا کلمه ناهید و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه زهره وجود دارد.
قدر غدیر
در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قطعه ۱ خاقانی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه قلم وجود دارد. حرف مقطعه نون در ابتدای سوره قلم به کاف و نون یا لفظ کن یا کن فیکون یا حکم و فرمان خداوند اشاره میکند. در مثنوی ۱ حافظ عبارت «نون و القلم» و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون عبارت کن فکان و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات قلم و «کن» و در قصیده ۱ نسیمی کلمات قلم، «کن» و حکم و در قصیده ۱ حافظ و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه حکم ذکر شده است. در قصیده ۱ نسیمی بیان شده:
به ذات پاک خدای کریم بی همتا *** که از اراده او گشت سر «کن» پیدا
در بیت زیر از شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار منظور از دو حرف کاف و نون یا کن یا کن فیکون است.
کرد در شش روز هفت انجم پدید *** وز دو حرف آورد نه طارم پدید
در آیه ۷۳ سوره انعام عبارت کن فیکون ذکر شده است. آیه ۷۳ سوره انعام و ترجمه مکارم شیرازی بیان میکند: «او كسي است كه آسمانها و زمين را به حق آفريد و آن روز كه به آنها ميگويد موجود باش، موجود ميشود، سخن او حق است و در آن روز كه در صور دميده ميشود حكومت مخصوص او است، از پنهان و آشكار با خبر است و حكيم و آگاه ميباشد.» در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه صور وجود دارد. اگر آیه ۷۳ سوره انعام و ترجمه مکارم شیرازی را به اعداد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۸۰۱ میشود. «فرمانروایی و حاکمیت مطلق ویژه خداست» اگر این عبارت را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۲۳۵۵ میشود. ارقام عددهای ۳۵۲ و ۲۳۵۵ مشترک هستند. در قصیده ۱ حافظ و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات کیقباد و سلطنت و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه سلطنت وجود دارد. در ویکیپدیا بیان شده که سلطنت کیقباد ۲۵۳۲ سال پس از کیومرث بوده است. ارقام عددهای ۲۳۵۵ و ۲۵۳۲ مشترک هستند. سال سلطنت کیقباد اشتباه است. تعداد شاهان ایران بسیار بیشتر از آنچه در شاهنامه بیان شده بوده است. چون فردوسی اسامی تمام شاهان را نمیدانسته مدت سلطنت آنها را زیادتر بیان کرده است. در کتاب نور و کتاب نشانهها که آدرس آنها در ادامه مقاله آمده بر اساس اعداد سورههای قرآن سال سلطنت کیومرث و جمشید و سال تولد زردشت(ع) مشخص شده است. در قصیده ۱ حافظ به جمشید و در ادامه مقاله به زردشت(ع) اشاره شده است. در جوامع باید دموکراسی برقرار باشد و همواره بهترین راه برای برقراری دموکراسی انتخاب شود. در شرایط کنونی بهترین راه برای برقراری دموکراسی، دموکراسی مستقیم و سیستم دو اکثریتی و مشابه کشور سوئیس است. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در آیه ۱۰۸ سوره طه کلمه مستقیم وجود دارد. در آیه ۱۵:۴۱ قرآن (سوره حجر) کلمه مستقیم وجود دارد. در ادامه مقاله به سوره حجر و عددهای ۱۱۵۴و ۵۴۱۱ اشاره شده است. ارقام عددهای ۱۱۵۴، ۱۵:۴۱ و ۵۴۱۱ مشترک هستند. در آیه ۵۴ سوره حج کلمه مستقیم وجود دارد. در ادامه مقاله به سوره حج و عدد ۵۴ اشاره شده است. در آیه ۱۷:۳۵ قرآن (سوره اسراء) کلمه مستقیم وجود دارد. در ادامه مقاله به سوره اسراء و عدد ۱۳۵۷ اشاره شده است. ارقام عددهای ۱۳۵۷ و ۱۷:۳۵ مشترک هستند. باید همواره نظر اکثریت مردم جامعه تعیین کننده باشد و حق اقلیتهای جامعه نیز در نظر گرفته شود. رسیدن به این موضوع با سیستم دو اکثریتی امکان پذیر است. در سیستم دو اکثریتی هر استان یک رای دارد. قوانین برای اجرا باید رای اکثریت جامعه و رای اکثریت استانها را داشته باشند. در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه قوانین و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه رای و در باب ۱ انجیل مرقس کلمه استان وجود دارد. صادق هدایت کتاب «جلوی قانون» نوشته فرانتس کافکا را ترجمه کرده است. در توضیحات سوئیس در ویکیپدیا بیان شده که ۳/۲۵ درصد جمعیت سوئیس اتباع خارجی هستند. در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه خارجی وجود دارد. در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی کلمه درازی وجود دارد. در توضیحات کشور سوئیس در ویکیپدیا بیان شده: «درازای کشور سوئیس در بیشترین حالت ممکن براساس دادههای دقیق جغرافیایی ۳۵۲ کیلومتر بوده است.» ارقام عددهای ۳/۲۵ و ۳۵۲ مشترک هستند. در توضیحات سوئیس در ویکیپدیا بیان شده: «سوئیس دارای سابقه طولانی بیطرفی در مناسبات جهانی است، بهطوریکه این کشور از سال ۱۸۱۵ تاکنون وارد هیچ جنگی نشده است.» در ادامه مقاله عدد ۱۸۱۵ و در خطبه ۱۸۰ نهج البلاغه و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه جنگ ذکر شده است. جنگ تنها در صورت دفاع قابل قبول است. سیاست بیطرفی سوییس نیز اشتباه است. در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمات سیاسی و اشتباه و در غزل ۱ شهریار کلمه اشتباه و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و در بابهای ۱۰۸، ۷۳ و ۳۷ انجیل برنابا و در قصیده ۱ نسیمی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمه خطا وجود دارد. باید از جنگ دوری کرد و از حق دفاع کرد و برای برقراری صلح تلاش کرد. در قصیده ۱۰۸ ناصر خسرو به نبرد صفین اشاره شده که در سال ۳۷ هجری قمری اتفاق افتاده است. در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو به روز غدیر اشاره شده است. در حدیث غدیر کلمات ولی و مولا به معنی دوست هستند و نظر اهل سنت در مورد حدیث غدیر درست است. در قصیده ۱ اوحدی و در غزل ۳۷ حافظ کلمه حدیث و در سوره رعد کلمات علی و دوست و در قصیده ۱ نسیمی کلمات علی، حدیث، ولی و دوست و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات ولایت و دوست و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات علی ولی الله و ولایت و در قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی و در غزل ۱ فروغی بسطامی کلمه ولی و در مثنوی ۱ حافظ و در غزل ۷۳ شهریار کلمات ولی و دوست و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه و در رباعی ۱۰۸ ابوسعید ابوالخیر و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی و در غزل ۳۵۲ سعدی و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۱ شهریار کلمه دوست و در منشور کوروش کلمات شهریار و دوست و در سوره کهف کلمات علی، ولایت، دوست، یاور و ذوالقرنین وجود دارند. در غزل ۸۱۰ مولانا کلمات علی و عمر ذکر شدهاند. عمر خلیفه دوم اهل سنت است. در سوره مائده و ترجمه انصاریان بیان شده: «سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانی [مانند علی بن ابی طالب اند] که همواره نماز را برپا می دارند و در حالی که در رکوعند [به تهیدستان] زکات می دهند.» در این آیه کلمات علی و دوست ذکر شدهاند. اگر این آیه را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۴۱۵ میشود. در مقاله عدد ۱۴۵ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۴۵ و ۴۱۵ مشترک هستند. در سوره مائده و ترجمه الهی قمشهای بیان شده: «ولیّ امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانی خواهند بود که نماز به پا داشته و به فقرا در حال رکوع زکات میدهند (به اتفاق مفسّران مراد علی علیه السّلام است).» در این آیه کلمات علی و یاور یا دوست وجود دارد. اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۵۲۳ میشود. در مقاله عدد ۳۵۲ ذکر شده است. ارقام عددهای ۳۵۲ و ۵۲۳ مشترک هستند. در این آیه الهی قمشهای عبارت ولی امر را اشتباه و خطا ترجمه کرده است. اگر عبارت «ولیّ امر اشتباه» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۵۴ میشود. اگر عبارت «ولیّ امر غلط» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۵۴ میشود. اگر عبارت «ولیّ امر خطا» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. در مقاله عددهای ۴۵ و ۵۴ ذکر شدهاند. معنا کردن کلمات ولی و مولا به صاحب امر و اختیار برای اسارت و بردگی گرفتن مردم است. در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در غزل ۷۳ شهریار و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی کلمه اسیر و در حکمت ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه بردگی وجود دارد. در غزل ۱ غنی کشمیری کلمات اسیر و زنجیر و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه زنجیر ذکر شده که نماد اسارت است. «زنجیرشکن» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. منشور کوروش مبین حقوق بشر، نفی نژادپرستی و بردهداری است. در ماجرای غدیر رسول اکرم(ص) توصیه کرده که علی(ع) را به عنوان جانشینش انتخاب کنند؛ اما مردم گوش ندادند با دموکراسی مستقیم ابوبکر را انتخاب کردند. در قصیده ۱۰۸ و ۱۸۰ ناصرخسرو به رسول اکرم(ص) و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه به پیامبر(ص) و گوشهای ناشنوا و در ادامه مقاله به توصیه کردن و گوش ندادن اشاره شده است. گوش ندادن به توصیه رسول اکرم(ص) اشتباه بوده؛ اما استفاده از دموکراسی مستقیم درست بوده است. بیت زیر از قصیده ۱ نسیمی به وصیت یا توصیه رسول اکرم(ص) درباره جانشینی علی(ع) اشاره میکند.
علی کلام خدا و علی ولی خدا *** علی وصی رسول و علی امام هدی
در واقع در حدیث غدیر رسول اکرم(ص) توصیه کرده که علی(ع) را به عنوان خلیفه انتخاب کنید و اگر علی(ع) را به عنوان خلیفه انتخاب کردید از ایشان اطاعت کنید. در شان نزول آیه اطاعت بیان شده: «فردی به ظاهر مسلمان (منافق) با یک مرد یهودی بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند. فرد یهودی گفت: موضوع را نزد محمد بن عبدالله ببریم؛ زیرا مرد یهودی میدانست که محمد رشوه نمیپذیرد. امّا مرد به ظاهر مسلمان گفت: حَکَم میان من و تو کعب بن اشرف یهودی باشد؛ زیرا میدانست که او رشوه میگیرد و به نفع رشوهدهنده داوری میکند. در رابطه با این ماجرا آیه اولیالأمر و آیه پس از آن نازل شدند.» در این ماجرا نیز اطاعت از داور یا قاضی عادلی که مردم انتخاب کرده باشند بیان شده است. در این ماجرا و در مقاله کلمه رشوه ذکر شده است. آیه اطاعت و ترجمه خرمشاهی بیان میکند: «اى مؤمنان از خداوند و پيامبر و اولوالامرتان اطاعت كنيد، و اگر به خداوند و روز بازپسين ايمان داريد، هرگاه در امرى [دينى] اختلافنظر يافتيد، آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر عرضه بداريد كه اين بهتر و نيك انجامتر است» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۲۸۲۰ میشود. در مقاله بیان شده که سوره حج ۱۲۸۲ کلمه دارد. ماجرای غدیر بعد از بازگشت از حج رخ داده است. در غزل ۱ محتشم کاشانی و در قصیده ۱۰۸ سنائی کلمه بدر وجود دارد. در توضیحات غزوه بدر در ویکیپدیا بیان شده: «غزوه بدر تأثیراتی را برای سالها در میان دو طرف داشت. مسلمانان همواره این پیروزی را به عنوان افتخاری در میان خود میدانستند و حتی پس از درگذشت محمد، صحابه شرکت کننده در نبرد بدر، بر دیگر صحابه برتری داشتند. بر همین اساس عمر بن خطاب وقتی برای مسلمانان از فتوحات، سهمی را وضع کرد، برای اصحاب بدر جایگاهی بهخصوص در نظر گرفت. همیطنور حضور اصحاب بدر در میان بیعتکنندگان با علی بن ابیطالب از دید مسلمانان مهم تلقی میشد.» در سوره انفال و ترجمه الهی قمشهای بیان شده: «همان گونه که خدا تو را از خانه خود به حق (در جنگ بدر) بیرون آورد و گروهی از مؤمنان، سخت رأی خلاف و کراهت اظهار کردند (و تو به مخالفت آنها از حکم حق بازنگشتی، در امر انفال و غیر آن هم به خواهش مردم توجه مکن، پیرو امر خدا باش و از خلق ابدا اندیشه مدار).» در این آیه به جنگ بدر اشاره شده است. اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۸۰۱ میشود. بیان گردید که در ماجرای غدیر مردم به توصیه پیامبر(ص) درباره انتخاب علی(ع) به عنوان جانشین گوش ندادند و با دموکراسی مستقیم و رایگیری ابوبکر را انتخاب کردند. در آیهای از سوره انفال که به آن اشاره گردید به مخالفت با پیامبر(ص) و رای اشاره شده است. مطلبی که در این آیه بیان شده شبیه ماجرای غدیر است. مردم باید به توصیه پیامبر(ص) گوش میدادند. رای گیری و روش انتخاب ابوبکر درست بوده است. در توضیحات سوره توبه در ویکیپدیا بیان شده: «در ترتیب مصحف پیش از «سوره یونس» و پس از «سوره انفال» آمدهاست. برطبق گزارش برخی از روایات شأن نزول، آیاتی از سوره پیش از غزوه بدر در مکه نازل شدهاست و همچنین دو آیه پایانی سوره را برخی از مفسران مکی گزارش کردهاند.» اگر این متن را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۲۱۳۵ میشود. در مقاله بیان شده که سوره شوری ۳۵۲۱ حرف دارد. ارقام عددهای ۳۵۲۱ و ۱۲۱۳۵ مشترک هستند. در سوره شوری کلمات نزول، آیات، مکه، دو، آیه، پایان و توبه ذکر شدهاند. در سوره توبه بیان شده: «آیا رتبه سقایت و آب دادن به حاجیان (یعنی مقام عباس) و تعمیر کردن مسجد الحرام (یعنی مقام شَیْبه) را با (مقام) آن کس که به خدا و به روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده (چون علی علیه السلام) یکسان شمرید؟ هرگز آنان نزد خدا یکسان نخواهند بود، و خدا ظالمان را هدایت نخواهد کرد.» در این آیه به علی(ع) اشاره شده است. در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو ۷ بار کلمه علی تکرار شده است. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در قصیده ۱ نسیمی عدد ۷ و در برگ ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه تکرار وجود دارد. اگر کلمه علی(ع) را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۸۰ میشود. در آیه ۱۸۰ سوره بقره و در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه عدل وجود دارد. عدل علی(ع) معروف است. علی(ع) در هنگام نماز خواندن در شب قدر با ضربت شمشیر زهرآگین ابن ملجم مرادی به قتل و شهادت رسیده است. در قصیده ۱ نسیمی کلمات علی و صلوة و در بابهای ۱ و ۳۷ انجیل برنابا کلمه نماز و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمه صلات و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمات علی و شب قدر و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات علی، شب و قدر و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات امیرالمومنین و قدر و در غزل ۷۳ شهریار کلمات ولی و قدر و در آیه ۱۸۰ سوره بقره و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۱۸۰ حکیم نزاری کلمه قدر و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات علی، حیدر، قدر و زهر و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه شمشیر و در غزل ۱۸۰ فیض کاشانی و در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمه زهرآلود و در غزل ۳۷ مولانا کلمه زهر وجود دارد. در غزل ۱ محتشم کاشانی و در قصیده ۱ عراقی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی به گل لاله اشاره شده که در ایران نماد شهادت است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه شهادت وجود دارد. «دو شمشیر» و «شیر و گل سرخ» عنوان قسمتهایی از سریال بازی تاج و تخت هستند. در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمات شمشیر و شیران ذکر شدهاند. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو به ذوالفقار شمشیر علی(ع) اشاره شده است. علی(ع) ملقب به شیر خداست. در قصیده ۱ نسیمی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات علی، حیدر، شیر و مرد و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات علی، حیدر، رستم، شیر و شجاعت و مرد و در قصیده ۱ حافظ کلمه شجاع و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات رستم، شیر و مرد و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه شیر و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمات شجاع و مرد و در باب ۱ انجیل مرقس و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در باب ۱۰۸ انجیل برنابا و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی و در غزل ۱۸۰ حیکم نزاری و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه مرد و در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه مردانگی وجود دارد. علی(ع)، رستم و شیر مظهر شجاعت، مردانگی و آزادگی هستند. اشو نویسنده کتابهای «شهامت عشق ورزیدن» و «من درس شهامت میدهم» است. در مثنوی ۱ حافظ و در غزل ۱ فروغی بسطامی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در قصیده ۳۷ مجد همگر و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در غزل ۳۵۲ سعدی به درخت سرو اشاره شده که نماد آزادگی است. در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه درخت وجود دارد. در مقاله «قدر غدیر» نوشته استاد محمد علی طاهری که آدرس آن در ادامه آمده بیان شده: «دل سپاری به ولی خدا دل را به سوی او سوق می دهد و رهسپاری در راه او را تضمین می کند. اما صد دریغ از آن که کسی دچار نا آگاهی باشد و خود را آگاه بداند؛ عشق حقیقی را نچشیده باشد و خود را عاشق بداند و بدون رهرویی راهنمایی خبره، راهی در پیش بگیرد و آن را راه خدا بداند! در این صورت است که گل وجود ولی پشت غبار جهل پنهان می شود و داس به دستان بر صحنه می مانند. امروز ماییم که در ادعای خداپرستی، عشق به اولیایی چون علی (ع) را گواه می آوریم و عزم کوهنوردی می کنیم. اما باید مراقب باشیم که دچار جهل ابن ملجم نشویم. نادان بودن یک خطر است و تأثیر جمعی آن هزاران خطر. گمراهی و رهرویی شیطان یک مشکل است و گمراهی و توهم در راه خدا بودن، هزاران مشکل! مگر نه این که ابن ملجم ها خداپرستان نادانی هستند که به نام حق در مقابل حق ایستاده، به نام خدا، راه خدا را می بندند و احساس رستگاری می کنند؟ مگر نه این که حاضرند حتی جان خود را دراین راه فدا کنند؟ مگر آنها مدعیان حقیقت و قربانی حماقت نیستند؟ چگونه می توان از این حماقت رهایی داشت؟ شاید باید ابن ملجم بودن را شناخت! ابن ملجم ها به نام حق و با چشمانی بسته در برابر شکل گیری هر جریان حق طلبانه ای می ایستند و آن را متوقف می کنند؛ ابن ملجمها به نام دفاع از حق، در برابر هر نهضت شکل گرفته بر حقی نیز قد علم می کنند و با به انحراف کشیدن، آن را از معرفت تهی کرده، تنها جسدی برجای می گذارند. زیرا آنها درسی از اولیا نیاموخته اند و خبری از علی ها ندارند.ابن ملجم ها از مولا علی (ع) و از گنجینه معرفت او، تنها جنگ آوری آن ولی خدا را در افق نگاه باقی می گذارند و بی آن که مرام او را بشناسند و زنده نگاه دارند، تنها از این می گویند که توانست در قلعه خیبر را بشکند. آنها از کفر ستیزی او فقط برق شمشیرش را به خاطر می سپارند و بی آنکه تفکر و معرفتی که پشت ذوالفقار بود، بشناسند، چرخش ذوالفقار در دستان او را به رخ عالم می کشند و رمز موحد بودن او را به دست فراموشی می سپارند. انسان امروز به دلیل فقدان معرفت و دوری از کمال الهی، در رنج و عذاب است و چنان که باید، طعمی از شیرینی و حلاوت حضور خدا و درک حقیقت نمی چشد. او نیازمند هدایت است و گاهی راهی می جوید و نمی یابد. زیرا ابن ملجم های تاریخ، پیام اولیای خدا را به شهادت رسانده اند. زیرا رمز کمال علی (ع) پنهان است. باید از ابن ملجم بودن پرهیز کرد؛ باید با مولا علی(ع) آشنا شد؛ باید به حریم عشق راه یافت و باید حرمت خون مبارک آن حضرت را که در پایداری بر حق و حقیقت به زمین ریخته شد، نگاه داشت و چنان که او و همه اولیای الهی دعوت کرده اند، تنها خدا را دید؛ تنها خدا را خواند و تنها از او یاری خواست! باید از غیر خدا رهایی جست و آزادگی کرد!» اگر این متن را به عدد ابجد وسط تبدیل کنیم حاصل ۸۱۰۸ میشود. ارقام عددهای ۱۰۸، ۱۸۰ و ۸۱۰۸ مشترک هستند. اگر عبارت «قدر غدیر» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۵۱۸ میشود. ارقام عددهای ۱۵۱۸ و ۱۸۱۵ مشترک هستند. در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه استاد و در قصیده ۱ نسیمی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمه عرفان و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در شعر ۱۰۸ پیام مشرق اقبال لاهوری و غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه حلقه وجود دارد. استاد محمد علی طاهری بنیانگذار عرفان حلقه است. در مقاله عدد ۱۳۵۷ ذکر شده است. مکتب عرفان کیهانی حلقه در سال ۱۳۵۷ خورشیدی پایهگذاری شده است. استاد طاهری متولد سال ۱۳۷۵ قمری است. ارقام عددهای ۱۳۵۷ و ۱۳۷۵ مشترک هستند. در مقاله به دوبیتی ۱۰۸ باباطاهر اشاره شده است. استاد طاهری و بابا طاهر همنام هستند. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه لقمان و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و غزل ۱۸۰ حکیم نزاری کلمه حکیم وجود دارد. لقمان به لقمان حکیم معروف است. در توضیحات سوره لقمان در ویکیپدیا بیان شده: «لقمان در نظر ارباب قصص مردی از نژاد سیاه معرفی میشود که از اهالی سودان (مصر) بوده و به بردگی روزگار میگذرانده و خواجه خود را شیفته حِکَم و اندرزهای خویش کردهاست.» در این مطلب نیز به بردگی اشاره شده است. در توضیحات لقمان حکیم در ویکیپدیا بیان شده: «عدهای معتقدند او غلام حبشی یکی از ثروتمندان بنیاسرائیل در زمان داوود بود که به دلیل داشتن حکمت و دانایی از طرف ارباب خود آزاد شد.» در غزل ۳۷ حافظ ودر قصیده ۳۷ مجد همگر کلمه غلام و در ادامه مقاله کلمه حبشه و در بابهای ۱ و ۷۳ انجیل برنابا و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه داوود(ع) ذکر شده است.
https://mataheri.com/articles/ghadre-ghadir/
دلیل انتخاب کتابها و اشعار
در قصیدههای ۱ نسیمی و عراقی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه قرآن وجود دارد. در مقاله از آیات و کلمات قرآن در متن عربی و ترجمههای الهی قمشهای، انصاریان، خرمشاهی، فولادوند و مکارم شیرازی کمک گرفته شده است. در مقاله از آیات و کلمات کتابهای مقدس و ترجمههای هزاره نو، معاصر، نسخه قدیمی فارسی، مژده برای عصر جدید و مژده برای عصر جدید و ویرایش شده کمک گرفته شده است. در آیه نور کلمه فروغی و در قصیده ۱ اوحدی و در غزل ۱ شهریار و در قصیده ۳۷ مجد همگر کلمه فروغ وجود دارد. در مقاله به غزل و تضمین ۱ فروغی بسطامی و به غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی اشاره شده است. در توضیحات فروغی بسطامی در ویکیپدیا بیان شده: «و چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغالدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را بهکارمیبرد.» در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه کرمان و در غزل ۱۸۰ حکیم نزاری و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه مسکین وجود دارد. در ادامه مقاله به سوره الرحمن اشاره شده است. در سوره الرحمن کلمات نعمت، الله و ولی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات نعمت و الله و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در مقاله کلمات الله و ولی و در قصیده ۱ حافظ و در باب ۱۰۸ انجیل برنابا و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات شاه و نعمت و در باب ۱ انجیل برنابا و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه نعمت وجود دارد. در مقاله به غزلهای ۱۰۸ و ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی اشاره شده است. در شعر مجلس اول سعدی و در قصیده و مثنوی ۱ نسیمی و در قصیده ۱ عراقی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه احمد وجود دارد. در مقاله به مثنوی طاقدیس ۱۸۰ ملا احمد نراقی (در بیان رجوع به حکایت خلیل الرحمن) اشاره شده است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در برگ ۱۸۰ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه انعام وجود دارد در مقاله به آیه ۱۰۸ سوره انعام اشاره شده است. در آیه ۱۰۸ سوره اسراء و در خطبههای ۱۰۸ و ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه مومنان و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه مومن وجود دارد. در مقاله به آیه ۱۰۸ سوره مومنون اشاره شده است. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در حکمت و خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه حکمت وجود دارد. در مقاله به حکمتهای ۱۰۸ و ۱۸۰ نهج البلاغه اشاره شده است. در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه مولوی وجود دارد. در مقاله به غزلهای ۸۱۰ و ۳۷ مولوی اشاره شده است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه بلخیان وجود دارد. مولانا متولد شهر بلخ است. در توضیحات مولانا در ویکیپدیا بیان شده مجموعه مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و به طریق تذکیر بر سر منبر بیان کرده است. در این خطبهها رومی آیات قرآن و احادیث را تفسیر میکند. وی همچنین از اشعار سنائی، عطار و دیگر شاعران، منجمله آثار خود در این خطبهها استفاده میکند. در مقاله کلمه خطبه ذکر شده است. در توضیحات مولانا در ویکیپدیا بیت زیر آمده که به سنایی و عطار اشاره میکند. در مقاله به شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» منطق الطیر عطار و قصیده ۱۰۸ سنایی اشاره شده است.
عطار روح بود و سنائی دو چشم او *** ما از پی سنائی و عطار میرویم
در قصیده ۱ عراقی کلمه حمید الدین و در مقاله کلمه بلخ ذکر شده است. در مقاله به شعر ۱ حمید الدین بلخی «مقدمه کتاب» اشاره شده است. در قصیده ۱ نسیمی کلمه ناصر و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمه خسرو وجود دارد. در مقاله به قصیدههای ۱۰۸ و ۱۸۰ ناصرخسرو اشاره شده است. تخلص ناصرخسرو حجت است. در توضیحات ناصرخسرو در ویکیپدیا بیان شده: «ناصرخسرو حجت اسماعیلیان در خراسان بزرگ بود و در بلخ و بدخشان به ترویج این مذهب پرداخت.» در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در خطبه ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه حجت و در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی کلمات حجت و خراسان و در مقاله کلمه بزرگ و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه بدخشان و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه بدخش ذکر شده است. در توضیحات اسماعیلیه در ویکیپدیا بیان شده: «اسماعیلیها نام خود را از اسماعیل بن جعفر به عنوان جانشین معنوی (امام) منصوب جعفر صادق گرفتهاند، که در آن با شیعه دوازدهامامی تفاوت دارند.» در ادامه مقاله به اسماعیل(ع) فرزند ابراهیم خلیل(ع) اشاره شده که با اسماعیل بن جعفر همنام است. در قصیده ۱ نسیمی به جعفر صادق(ع) اشاره شده است. جعفر صادق(ع) و صادق هدایت نیز همنام هستند. در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه نزار وجود دارد. در توضیحات نزاریه در ویکیپدیا بیان شده: «نِزاریه شاخهای از مذهب اسماعیلی و پرجمعیتترین گروه از این مذهب است. اسماعیلیه دومین شاخه پرجمعیت مذهب شیعه، پس از دوازدهامامیها هستند.» در توضیحات نزاریه در ویکیپدیا بیان شده: «حسن صباح که در عهد حیات المستنصر برای نشر دعوت به ایران آمده بود ۴۷۳ (قمری)/۱۰۸۰ (میلادی) به هواداری از نزاریه، به پا خاست.» در ادامه مقاله بیان شده که سنایی متولد سال ۴۷۳ قمری و سال ۱۰۸۰ میلادی است. در مقاله عددهای ۱۰۸ و ۱۰۰۸ ذکر شدهاند. ارقام عددهای ۱۰۸، ۱۰۰۸ و ۱۰۸۰ مشترک هستند. در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات حکمت، نزار و حزین و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه حزین وجود دارد. در مقاله غزل ۱۸۰ حکیم نزاری و غزلهای ۱۰۸ و ۱۸۰ حزین لاهیجی اشاره شده است. در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه سلیم وجود دارد. در مقاله به قصیده ۱ سلیم تهرانی اشاره شده است. در توضیحات محمدقلی سلیم تهرانی در ویکیپدیا بیان شده: «شعر او را به «نازکی خیال، خلق مضمونهای دقیق تازه و سعی در ارسال مثل و تمثیل» وصف کردهاند. به دیدگاه ذبیحالله صفا، زبانش در شعر ساده و گاه (بهویژه در قصیده و مثنوی) تا حدی سست و نزدیک به زبان عامیانه است «و این بیشتر از آنجاست که سلیم تحصیل مدرسهای کافی نداشت و گویا تتبع او هم در دیوانهای استادان گذشته کم بود و بیشتر به نیروی استعداد شاعری میکرد.»» اگر این متن را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۳۲۵ میشود. در مقاله بیان شده که سوره شوری ۳۵۲۱ حرف دارد. ارقام عددهای ۱۳۲۵ و ۳۵۲۱ مشترک هستند. در سوره شوری کلمات زبان، گویا و مثل و در مقاله کلمه زبان ذکر شده است. در ویکیپدیا بیان شده سلیم تهرانی چندسالی در اصفهان بسر برد سپس به شیراز کوچ کرد. در مقاله کلمات اصفهان، شیراز و کوچ ذکر شدهاند. درگذشت سلیم تهرانی در کشمیر بوده است. در مقاله به کشمیر اشاره شده است. در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی کلمه نسیم وجود دارد. در مقاله به مثنوی و قصیده ۱ نسیمی اشاره شده است. در توضیحات عمادالدین نسیمی در ویکیپدیا بیان شده: «ادعا گردید که سخنان نسیمی اشخاص جاهل را فریب داده، زندیق کرده است. سپس ابن الشنقشی الحنفی در حضور علما و قضات شهر طرح دعوی کرد. سپس نائب او را گفت: اگر نتوانی ادعای خود را به اثبات رسانی، کشته میشوی؛ و او از ادعای خود درگذشت. نسیمی هم چیزی نگفت. تنها کلمه شهادت بر زبان آورد و [این] ادعا را رد کرد. سپس شیخ شهاب الدین ابن هلال در دادگاه حاضر شد و در کنار قاضی مالکی نشست. او گفت که نسیمی زندیق است و توبهاش را نمیتوان پذیرفت و باید به قتل رسد. سپس به قاضی مالکی رو کرد و پرسید: چرا او را نمیکشی؟ مالکی گفت: آیا تو به دست خود مینویسی که او محکوم به قتل است؟ گفت: مینویسم! و نوشت؛ و نوشتهاش را به شیخنا ابن خطیب الناصریه و دیگر قضات تقدیم کرد. قضات و علما زیر بار نرفتند و بلند شدند و آن جا را ترک گفتند. مالکی پرسید: وقتی قضات و علما سر باز میزنند، چگونه میتوان او را کشت؟ او گفت: من نمیکشم. سلطان من را مأمور کرده است که این کار را سریع تمام کنم تا امریهاش صادر شود. آن گاه مجلس به پایان رسید و نسیمی را دیگر بار در قلعه حبس کردند؛ و آن گاه فرمان سلطان مؤید صادر شد که: پوستش کنده شود، جنازهاش هفت روز در شهر حلب گردانده شود، سپس شقه گردد و شقههایش به علی بن ذی الآذر، برادرش ناصر الدین و عثمان قارایولوق فرستاده شود. این شاعر لطیف سخن را چنین کشتند.» اگر این متن را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۴۱۴۵ میشود. در ادامه مقاله عدد ۴۵۱۴ ذکر شده است. ارقام عددهای ۴۱۴۵ و ۴۵۱۴ مشترک هستند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات لطیف و سخن و در قطعه ۱ خاقانی کلمات لطیف و قلعه و در مقاله کلمات سخن، زبان، مجلس و پایان و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات شهادت و زبان و در مطلب زیر از توضیحات هوش مصنوعی در سایت گنجور درباره ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه نسیم و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات زبان، قلعه، قاضی و سلطان و در قصیده ۱ حافظ کلمات زبان و سلطان و در قصیده ۱ نسیمی کلمه قلعه و غزل ۱ محتشم کلمه هلال و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در غزل ۷۳ شهریار و مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و غزل ۳۵۲ سعدی کلمه سلطان و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات سلطان و پوست و در باب ۱ انجیل مرقس و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه برادر ذکر شده است. در قصیده ۱ حافظ و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه فیض وجود دارد. در مقاله به غزل ۱۸۰ فیض کاشانی اشاره شده است. در ادامه مقاله به عراق اشاره شده است. در مقاله به قصیده ۱ عراقی اشاره شده است. در قصیده ۱ عراقی کلمه اوحد وجود دارد. در مقاله به قصیده ۱ اوحدی اشاره شده است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱۰۸ سنائی کلمه محتشم وجود دارد. در مقاله به غزلهای ۱، ۱۰۸ و ۱۸۰ محتشم کاشانی اشاره شده است. در مثنوی ۱ نسیمی کلمه اقبال و در ادامه مقاله کلمات پیام و مشرق و در غزل ۱۸۰ محتشم کاشانی کلمات اقبال و آشفته و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه آشفته وجود دارد. در مقاله به شعر ۱۸۰ ارمغان حجاز اقبال لاهوری (وجودش شعله از سوز درون است) و شعر ۱۰۸ پیام مشرق اقبال لاهوری (ز آغاز خودی کس را خبر نیست) و شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری (بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است) و غزلهای ۱ و ۱۸۰ آشفته شیرازی اشاره شده است. در توضیحات بلخ در ویکیپدیا بیان شده: «اسکندر مقدونی سغدیانه و پارس را فتح کرد. با این حال، در جنوب، قبل از اینکه به آمودریا برسد، با مقاومت شدیدی برخورد نمود.» در مقاله کلمات اسکندر و فتح و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمات جنوب و مقاومت و در باب ۳۷ انجیل برنابا کلمه مقاومت و در آیه ۱:۴۵ کتاب مقدس اول پادشاهان کلمه جیحون یا آمودریا ذکر شده است. در مقاله کلمات اول، پادشاهان و عدد ۱۴۵ ذکر شده است. آیه ۱:۴۵ کتاب مقدس اول پادشاهان بیان میکند: «و صادوقِ کاهن و ناتانِ نبی او را در جِیحون به پادشاهی مسح کردهاند. و از آنجا چنان شادیکنان برآمدهاند که غوغایی در شهر به پا شده است. و صدایی که شنیدید همین است.» در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی عبارت «شور و غوغا شد بپا» وجود دارد. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه کلمه خزر وجود دارد. در توضیحات جیحون در ویکیپدیا بیان شده: «در فرهنگ دهخدا چنین آمده: آمو: رود آموی. آمُل. آمویه. جیحون. آمودریا. اُقسوس. آمون. آب. رود. آبهی. نهر. ورز. سرچشمه این رود بلورکوه است به مشرق بدخشان، و در سابق این رود به خزرها میریخته و مغولان گاهِ جنگ (هنگام نبرد) با خوارزمشاه مجرای آن بگردانیدند به دریاچه آرال.» اگر این متن را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۲۹۶۶ میشود. در مقاله عدد ۱۶۲۹ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۶۲۹ و ۱۲۹۶۶ مشترک هستند. در مقاله به کیقباد اشاره شده است. در توضیحات کیقباد در ویکیپدیا بیان شده: «در تاریخ بلعمی از کیقباد و فرزندانش چنین یاد شدهاست: «و (کیقباد) دخترِ مهتری از مهتران ترکستان به زنی کرده بود. و او را از آن زن پنج فرزند آمد؛ نامهای ایشان یکی کیافنه و کیکاووس و کیآرش و کیپشین و کیبیه و کی به زبانِ پهلوی نیکو بود و این همه فرزندانِ کیقباد بودند. وی مَلکِی با عدل و داد بود و جهان آباد کرد و خراج نستد مگر عُشر. پس نشست به بلخ داشتی، به لبِ جیحون بدان حد که میان او بود و میان ترکان. و صد سال پادشاهی کرد. و آن قصههای بنیاسرائیل که از پسِ موسی بود همه در عهد کیقباد بود»» در مقاله کلمات بلخ، جیحون و موسی ذکر شدهاند. در مثنوی ۱ نسیمی کلمه یوشع وجود دارد. در مقاله به باب ۱ کتاب مقدس یوشع اشاره شده است. در باب ۱ کتاب مقدس یوشع عبارت یوشع پسر نون وجود دارد. در مقاله کلمه نون ذکر شده است. در منشور کوروش کلمه شهریار وجود دارد. در مقاله به غزلهای ۱ و ۷۳ شهریار اشاره شده است. در توضیحات شهریار در ویکیپدیا بیان شده: «شهریار نسبت به علی بن ابیطالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ و فردوسی داشته است.» در مقاله به علی(ع) اشاره شده است. آرامگاه فردوسی در خراسان است. در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی کلمه خراسان وجود دارد. در مقاله به شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی اشاره شده است. در مقاله خبری از ایران اینترنشنال با عنوان «سال ۱۴۰۴ با شعارهای اعتراضی مردم در اماکن تاریخی آغاز شد» آمده که در آن به آرامگاههای فردوسی، حافظ و خیام اشاره شده است. عنوان غزل ۱ شهریار مکتب حافظ است. در آیه ۱ سوره زنان که در ادامه مقاله آمده کلمه حافظ وجود دارد. در مقاله به قصیده ۱ و مثنوی ۱ حافظ «الا ای آهوی وحشی» و غزل ۳۷ حافظ اشاره شده است. در انتهای مختصات شمالی حافظیه (آرمگاه حافظ) در ویکیپدیا عدد ۳۱۴۵ ذکر شده است. تاریخ ثبت ملی حافظیه در سال ۱۳۵۴ خورشیدی است. در مقاله بیان شده که سوره اسراء ۱۵۳۴ کلمه دارد. ارقام عددهای ۱۳۵۴، ۱۵۳۴ و ۳۱۴۵ مشترک هستند. در سوره اسراء کلمات حافظ، ثبت و خورشید وجود دارند. در مثنوی ۱ نسیمی کلمه خیام وجود دارد. در مقاله به رباعی ۱ خیام اشاره شده است. تاریخ ثبت ملی آرامگاه خیام در شهر نیشابور و استان خراسان نیز در سال ۱۳۵۴ خورشیدی است. در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه نیشابور وجود دارد. در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمات شوریده و شیراز و در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمه شوریده و در مقاله کلمه شیرازی ذکر شده است. در توضیحات شوریده شیرازی در ویکیپدیا بیان شده: «برابر با ششم ربیعالثانی (۱۳۴۵ هجری قمری) در زادگاه خود درگذشت و در جوار آرامگاه سعدی به خاک سپرده شد.» در این مطلب به آرامگاه سعدی اشاره شده است. تاریخ ثبت ملی سعدیه (آرامگاه سعدی) نیز در سال ۱۳۵۴ خورشیدی است. در توضیحات شوریده شیرازی در ویکیپدیا بیان شده: «شوریده در هفتسالگی به علت ابتلای به بیماری آبله از هردو چشم نابینا و چهرهاش آبلهگون شد. او از نابینا بودن و آبلهرویی خود به حسرت یاد میکرد». در قصیدههای ۱ نسیمی، سلیم تهرانی، اوحدی و عراقی و در غزل ۱ محتشم کاشانی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در غزل ۳۷ صائب تبریزی و در غزل ۷۳ شهریار و در برگ ۳۷ کتاب انسان، از منظری دیگر و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در غزلهای ۱۰۸ و ۱۸۰ حزین لاهیجی و در غزلهای ۱۰۸ و ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و در غزلهای ۱۸۰ فروغی بسطامی و حکیم نزاری و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه چشم و در غزل ۱ غنی کشمیری کلمات چشم و چهره و و در غزل ۳۷ مجد همگر و در غزلهای ۱۸۰ فروغی بسطامی و آشفته شیرازی کلمه چهره و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات چشم و حسرت و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه حسرت و در غزل ۱ فروغی بسطامی کلمات چشم و نابینا و در ادامه مقاله کلمات بیماری و کور و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه آبله وجود دارد. در مقاله بیان شده که در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمات شوریده و شیراز و در غزل ۱۵۲۳ تبریری کلمه آبله وجود دارد. تفاوت عددهای ۲۵۳ و ۱۵۲۳ رقم ۱ است. در مقاله عدد ۱ ذکر شده است. در توضیحات خیام در ویکیپدیا بیان شده: «همچنین گفته میشود که خیام هنگامی که سلطان سنجر، پسر ملکشاه در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان نموده است.» در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در غزل ۷۳ شهریار و در خطبه ۱۸۰ نهج البلاغه و در غزل ۱۸۰ فیض کاشانی کلمه طبیب وجود دارد. در مقاله به غزل ۷۳ طبیب اصفهانی اشاره شده است. صادق هدایت نویسنده کتاب «اصفهان نصف جهان» است. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمات خسرو و بیدل و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمه بیدل وجود دارد. در مقاله به قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی و غزلها ۳۷ و ۱۵۲۳ بیدل دهلوی اشاره شده است. اگر عبارت «دلیل انتخاب کتابها و اشعار» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۲۱۳۵ میشود. در مقاله عددهای ۲۳:۵۱، ۳۵۱۲ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. بیدل دهلوی متولد سال ۱۰۵۴ میلادی است. در ادامه مقاله عدد ۱۰۵۴ ذکر شده است. در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه کشمیر وجود دارد. در مقاله به غزل ۱ غنی کشمیری اشاره شده است. در توضیحات کشمیر در ویکیپدیا بیان شده: «کشمیر منطقهای در شمال غربی شبهقاره هند است که از ایالت جامو و کشمیر تحت کنترل هند، ایالت کشمیر آزاد تحت کنترل پاکستان و منطقه اقصی چین تحت کنترل جمهوری خلق چین تشکیل میشود.» در ادامه مقاله به هند و چین اشاره شده است. در قصیده ۱ حافظ کلمه خاقان وجود دارد. در مقاله به ترجیع بند ۱ خاقانی و قطعه ۱ خاقانی اشاره شده است. در قطعه ۱ خاقانی کلمه خاتون وجود دارد. در مقاله به قصیده و غزل ۱ جهان ملک خاتون اشاره شده است. اگر متن غزل ۱ جهان ملک خاتون را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۱۲۲۸ میشود. در مقاله عددهای ۱۲۸۲ و ۲۱۸۲ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. اگر متن قصیده ۱ جهان ملک خاتون را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۲۹۶۱ میشود. در مقاله عدد ۱۶۲۹ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۶۲۹ و ۲۹۶۱ مشترک هستند. در توضیحات جهان ملک خاتون در ویکیپدیا بیان شده: «یکی از نخستین کسانی که به معرفی جهانملک خاتون پرداخت، ادوارد براون بود، هرچند او به نسخهای ناقص از دستنویس دیوان جهان دسترسی داشتهاست. سپس سعید نفیسی و ذبیحالله صفا در آثارشان به دو نسخه از دیوان جهان در کتابخانه ملی پاریس اشاره کردهاند.» در غزل ۱ جهان ملک خاتون کلمه صفا و در مقاله کلمه پاریس ذکر شده است. در مثنوی ۱ نسیمی و در باب ۳۷ انجیل برنابا کلمه مجد وجود دارد. در مقاله به قصیده و غزل ۳۷ مجد همگر اشاره شده است. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان کلمه آشنا و در مثنوی ۱ حافظ و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه آشنایی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات آشنای و صادق ذکر شدهاند. در مقاله به کتاب آشنایی با صادق هدایت نوشته مصطفی فرزانه اشاره شده است. در مقاله به غزل ۳۵۲ سعدی اشاره شده است. در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه شیراز وجود دارد. سعدی متولد شیراز است. ارقام عددهای ۲۵۳ و ۳۵۲ مشترک هستند. در مثنوی ۱ نسیمی و در قصیده ۱ عراقی و در غزل ۱ غنی کشمیری و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در قطعه ۱ خاقانی کلمه مجلس و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در برگ ۱۸۰ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه اول وجود دارد. در مقاله به شعر ۱ مجلس اول سعدی اشاره شده است. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در باب ۱ انجیل مرقس و در برگ ۷۳ کتاب انسان از منظری دیگر و در شعر ۱۰۸ پیام مشرق اقبال لاهوری و در غزلها ۱ و ۱۸۰ آشفته شیرازی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه آغاز وجود دارد. در مقاله به شعر ۱ در نیایش خداوند در نیایش خداوند بوستان سعدی «سرآغاز» اشاره شده است.
حرف مقطعه قاف
سوره ق در قرآن با حرف مقطعه ق یا قاف آغاز میشود. در ویکیپدیا بیان شده که موضوع این سوره بیشتر درباره معاد، قیامت و انتقال به جهانهای دیگر پس از مرگ است. این نشان میدهد که قاف بیانگر یک جهان است. در آیه ۷ سوره قاف به کوه اشاره شده که نشانهای از کوه قاف است. آیه ۷ سوره قاف بیان می کند: «و زمين را گستراندهايم، و در آن كوهها را درانداختهایم، و در آن از هرگونه خرمى روياندهايم» بیت زیر از سعدی مشابه آیه ۷ سوره قاف است. بیت زیر بیان میکند که خداوند آنچنان جهان گستردهای خلق کرده است که سیمرغ در دوردسترین مکان یعنی قاف نیز به سهم خود میرسد. بنابراین قاف یا کوه قاف دوردستترین جای ممکن در راه کمال است. منظور از کوه قاف آسمان ۷ ام یا آخرین مرحله کمال یا جهانهای عدم یا وصال خداوند است. در قصیده ۱ نسیمی کلمات هفت، آسمان و بحر فنا و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات آخر، الاخرة، عدم و وصال و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات آخر، عدم، عرش و لقا و در قطعه ۱ خاقانی کلمات عرش و کرسی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات آخر، عدم و سیمرغ و در مثنوی ۱ حافظ کلمه سیمرغ و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در غزل ۱ فروغی بسطامی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه آخر و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» منطق الطیر عطار کلمات آخر و عرش و در قصیده ۱ عراقی کلمات آخر و وصال و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی کلمه وصال و در غزلهای ۱۸۰ حکیم نزاری و فیض کاشانی کلمه وصل و در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمات وصل و عدم و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات عرش و عارف وجود دارند. منظور از وصال خداوند، مقام عارف و مقام فنا رسیدن به عرش یا جهانهای عدم یا آخرین مرحله کمال است. در توضیحات کوه قاف در ویکیپدیا به نقل از حکایت عقل سرخ از سهروردی بیان شده که کوه قاف رمز عالم بالاست. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ حافظ و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در مثنوی ۱ نسیمی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیدههای ۱۰۸ سنایی و حزین لاهیجی کلمه عقل و در قطعه ۱ خاقانی کلمه عقول و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه سرخ وجود دارد. در توضیحات کوه قاف در ویکیپدیا ابیاتی از منطق الطیر عطار آمده که به کوه قاف و سیمرغ اشاره میکنند. در این مقاله به شعری از منطق الطیر عطار اشاره شده است. در بیت زیر از قصیده ۱ حافظ کلمات سیمرغ و عروج ذکر شدهاند. منظور از عروج رفتن به جهانهای عدم است. در توضیحات شهابالدین یحیی سهروردی در ویکیپدیا بیان شده: «سرانجام به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آنها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرایع آسمانی اعلام شد).» در مقاله به تهمت وارد کردن به نسیمی مشابه سهروردی در شهر حلب اشاره شده است. در مطلبی که از توضیحات نسیمی در ویکیپدیا در مقاله آمده به شهاب الدین ابن هلال اشاره شده است.
چنان پهن خوان کرم گسترد *** که سیمرغ در قاف قسمت خورد (شعر ۱ در نیایش خداوند در نیایش خداوند بوستان سعدی «سرآغاز»)
سیمرغ وهم را نبود قوّت عروج *** آنجا که بازِ همّت او سازد آشیان (قصیده ۱ حافظ)
حرف مقطعه المص
سوره اعراف در قرآن با حرف مقطعه «المص» آغاز میشود. کلمه المص اول کلمه المصطفی(ص) قرار دارد. کلمه المصطفی ۷ حرف دارد. سوره اعراف سوره ۷ قرآن است. اگر در سوره اعراف به جای المص، المصطفی قرار دهیم به این جمله میرسیم که محمد المصطفی(ص) مورد خطاب قرار گفته است: «المصطفی، این کتابی [با عظمت] است که به سوی تو نازل شده است؛ پس نباید در سینهات از ناحیه [تبلیغِ] آن تنگی و فشار باشد، تا به وسیله آن مردم را بیم دهی، و برای مؤمنان [مایه] تذکّر و پند باشد.» مقام محمد المصطفی(ص) و بسیاری از بزرگان دیگر وصال خداوند یا آخرین مرحله کمال یا آسمان ۷ ام یا جهانهای عدم است. در بیت ۱ شعر مجلس اول سعدی به جهانهای عدم و در بیت ۱۱ شعر مجلس اول سعدی به محمد المصطفی(ص) اشاره شده است. در آیه نور عبارت «آسمانها و زمین» ذکر شده است. جهان مادی ۱ آسمان دارد. منظور از آسمانها راه کمال است. اشو نویسنده کتابهای «فقط یک آسمان» و «راه کمال» است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمات راه و کمال ذکر شدهاند. منظور از «آسمانها و زمین» کل راه کمال یا آخرین مرحله کمال یا جهانهای عدم است. در شکل راه کمال که در ادامه مقاله آمده این موضوع مشخص شده است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه انعام وجود دارد. آیه ۱ سوره انعام و ترجمه الهی قمشهای بیان میکند: «ستایش خدای راست که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایی را مقرّر داشت (و با آنکه نظم آسمان و زمین دلیل یکتایی اوست) باز کافران به پروردگار خود شرک میآورند.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۰۲۹۶ میشود. در مقاله بیان شده اگر آیه نور و ترجمه خرمشاهی را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۲۹۱۰۶ میشود. ارقام عددهای ۱۰۲۹۶ و ۲۹۱۰۶ مشترک هستند. در آیه نور و در آیه ۱ سوره انعام عبارت «آسمانها و زمین» وجود دارد. در آیه ۱۸۰ سوره آل عمران عبارت «آسمانها و زمین» و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات آسمانها، زمین و عدم ذکر شدهاند. اگر عبارت «حرف مقطعه المص» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۷۳ میشود. در مقاله عدد ۷۳ ذکر شده است.
الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم *** فبدت علی صفحاته انوارُ اسرار القدم (بیت ۱ شعر مجلس اول سعدی)
نعت النبی المصطفی لمّا عفی رسم الصفا *** تهدی به اوصافنا برشاده سبل الاعم (بیت ۱۱ شعر مجلس اول سعدی)
ارتباط بین معراج رسول اکرم(ص) و عروج مسیح(ع)
منظور آیه ۱ سوره اسراء یا آیه معراج این است که رسول اکرم(ص) جهانهای عدم را مشاهده یا تماشا کرده است. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات عدم و مصطفی و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات عدم و مصطفی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات عدم، المصطفی و مشاهده و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات پیامبر و مشاهده و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی و در برگ ۳۷ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه مشاهده و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه مشاهدات و در آیه ۱۰۸ سوره اعراف و در باب ۱ انجیل مرقس و در قصیده ۱ عراقی و در غزل ۱ غنی کشمیری و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه تماشا و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه عدم و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات عرش، انجم و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات عدم و انجم و در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمات عدم و معراج ذکر شدهاند. در سوره نجم به معراج رسول اکرم(ص) اشاره شده است. تفاوت کلمات انجم و نجم حرف الف است. حرف الف حرف شماره ۱ حروف الفبای فارسی است. در مثنوی ۱ نسیمی و در قطعه ۱ خاقانی کلمه الف و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در برگ ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه حروف و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در باب ۱ انجیل مرقس و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در مثنوی ۱ نسیمی و در غزل ۱۸۰ فیض کاشانی کلمه حرف و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه فارسی وجود دارد. بیت زیر از قصیده ۱ نسیمی به سوره نجم و معراج محمد(ص) اشاره میکند.
بدان محمد امی که در شب معراج *** قدم نهاد و گذشت از مقام «اوادنی«
در شعر ۱ حمید الدین بلخی نیز به معراج محمد(ص) اشاره شده است. در روایات بیان شده که رسول اکرم(ص) در معراج خروسی را مشاهده کرده است. در خبر زیر از روزنامه جهان صنعت با عنوان «رمزگشایی از نمادهای حیوانی تاریخ ایران» بیان شده: «خروس در باورهای ایرانی پاسبان شب است و در سپیده دم صبح با دیو خواب و تنبلی «بوشاسب» مبارزه میکند تا مردم را بیدار نگاه دارد.» در ادامه مقاله کلمات روزنامه، جهان، نماد، حیوان، تاریخ، ایران، پاسبان، شب و صبح و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات خروس و خواب و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزل ۱ شهریار و در قصیده ۱۰۸ سنایی و غزل ۳۷ طبیب اصفهانی و غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی کلمه صبح و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات صبح و خواب و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی در غزل ۱۸۰ فیض کاشانی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه خواب و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه بیدار و در قصیده ۱ عراقی کلمات خواب و حیوان و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه حیوان و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات صبح و دیو و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات صبح، خواب، حیوان و دیو وجود دارند. در آیه ۱ سوره مدثر خداوند به رسول اکرم(ص) فرموده: «اي در بستر خواب آرميده!» در باب ۱ انجیل برنابا کلمه بستر وجود دارد. در آیه ۱ سوره ۷۳ قرآن (مزمل) خداوند به رسول اکرم(ص) فرموده: «الا ای رسولی که در جامه (فکرت و خاموشی) خفتهای.» در باب ۱ انجیل مرقس و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه بانگ وجود دارد. خروس بانگ سر میدهد. منصور حلاج جهانهای عدم را مشاهده یا تماشا کرده است و خود را با تمام مخلوقات در وحدت دیده و از این جهت بانگ اناالحق سر داده است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه وحدت و در غزل ۱۸۰ حیکم نزاری کلمات حلاج و انا الحق و در شعر ۱۸۰ اقبال لاهوری کلمه اناالحق و در غزل ۳۷ مولانا کلمه منصور ذکر شده است. در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه کارخانه وجود دارد. مقدمه رمان «کارخانه مطلقسازی.» اثر کارل چاک را صادق هدایت نوشته است. در توضیحات «کارخانه مطلقسازی.» در ویکیپدیا بیان شده: «چاپک از اندیشه فلسفی اسپینوزا درباره وحدت وجود بهره میگیرد.» در برگهای ۳۷ و ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه فلسفه وجود دارد. وحدت وجود به معنی این است که تمام مخلوقات جزئی از خداوند هستند؛ در عین حال خداوند ورای همه چیز است. در توضیحات منصور حلاج در ویکیپدیا بیان شده: «کرامتی در همین زمینه از خود نشان داده است. از کنار یک انبار پنبه میگذشت، اشاره کرد و دانه از پنبه بیرون آمد.» در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات کرامت و دانه و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه کرامت و در مثنوی ۱ حافظ و در غزل ۳۷ مولانا و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه دانه و در ادامه مقاله کلمه بیرون ذکر شده است. عیسی(ع) از بالای کوه زیتون در بیت المقدس عروج کرده است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات عدم و عیسی و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات عدم، عیسوی، پسر و کوه و در باب ۱۰۸ انجیل برنابا کلمات یسوع و کوه و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات عیسی و کوه و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیدههای ۱ حافظ و اوحدی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه کوه وجود دارد. در آیه ۱ سوره تین کلمات انجیر و زیتون معنای ظاهری و باطنی دارند. در مثنوی ۱ نسیمی کلمه تین و در قصیده ۱ نسیمی کلمات ظاهر و باطن و در باب ۱ انجیل مرقس و در غزل ۱ محتشم کاشانی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه ظاهر وجود دارد. معنای ظاهری این کلمات میوههای انجیر و زیتون است و معنای باطنی آنها دو کوهی است که در دمشق پایتخت سوریه و بیت المقدس قرار دارند. این دو کوه درختان انجیر و زیتون داشتند. در قصیده ۱۰۸ سنایی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل به میوه و در آیه نور به درخت زیتون اشاره شده است. در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو به گل یاسمین اشاره شده که نماد شهر دمشق است. اگر عبارت «ارتباط بین معراج رسول اکرم(ص) و عروج مسیح(ع)» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۱۱۱ میشود. سوره اسراء ۱۱۱ آیه دارد. ارقام عددهای ۱، ۱۱ و ۱۱۱ مشترک هستند. سوره اسراء ۶۷۹۱ حرف دارد. در آیه ۹۷:۱۶ انجیل برنابا به محمد(ص) اشاره شده است. ارقام عددهای ۶۷۹۱ و ۹۷:۱۶ مشترک هستند. سال ۱۹۷۶ میلادی معادل سال ۱۳۵۴ خورشیدی است. سوره اسراء ۱۵۳۴ کلمه دارد. در سوره اسراء کلمه خورشید وجود دارد. در انجیل برنابا نوید ظهور محمد(ص) بیان شده است. در انجیلهای دیگر نوید ظهور محمد(ص) را پاک کردند. در ادامه مقاله به پاک کردن اشاره شده است. در قصیده ۱ حافظ کلمات صف و پاک و در آیه ۱ سوره صف و در آیه ۱ سوره اسراء کلمه پاک وجود دارد. در سوره صف نوید ظهور محمد(ص) توسط مسیح(ع) بیان شده است. در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمات صف و ظهور و در باب ۱ انجیل مرقس کلمه ظهور و در غزل ۱ فروغی بسطامی کلمه صف و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات ظهور و احمد و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات صف و مصطفی و وجود دارد. در سوره صف و در قصیده ۱ نسیمی کلمات محمد و احمد و در مثنوی ۱ نسیمی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در قصیده ۱ عراقی کلمه احمد ذکر شده است.
ارتباط بین معراج محمد مصطفی(ص) و کوچ مریم مقدس
اگر عبارت «ارتباط بین معراج محمد مصطفی(ص) و کوچ مریم مقدس» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۱۱۱ میشود. سوره اسراء ۱۱۱ آیه دارد. آیه ۱ سوره اسراء و ترجمه الهی قمشهای بیان میکند: «پاک و منزه است خدایی که در (مبارک) شبی بنده خود (محمّد) را از مسجد حرام (مکّه معظّمه) به مسجد اقصایی که پیرامونش را مبارک و پر نعمت ساختیم سیر داد تا آیات و اسرار غیب خود را به او بنماییم که او (خدا) به حقیقت شنوا و بیناست.» در باب ۱ انجیل مرقس کلمات مسیح و پیام و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمه عیسی مریم و در غزل ۱ جهان ملک خاتون کلمه پیغام وجود دارد. دلیل اینکه در آیه ۱ سوره اسراء به سیر رسول اکرم(ص) از مسجد الحرام در عربستان به مسجد الاقصی در بیت المقدس اشاره گردیده، انتقال یک پیام بوده است. وطن اول مریم مقدس نیز رامه در کنار بیت المقدس یا اورشلیم بوده و به حجرالیمامه یا اوفیر یا ریاض کنونی در عربستان کوچ کرده و مسیح(ع) در حجرالیمامه متولد شده است. در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در قصیده ۱۸۰ نراقی کلمه شمال وجود دارد. مختصات شمالی رامه یا رام الله در ویکیپدیا ۳۱۵۴ ذکر شده است. سوره اسراء ۱۵۳۴ کلمه دارد. در آیه ۱۵:۴۳ کتاب مقدس مرقس و در آیه ۱۵:۳۴ کتاب مقدس سموئیل کلمه رامه وجود دارد. ارقام عددهای ۱۵۳۴، ۱۵:۴۳ و ۳۱۵۴ مشترک هستند. در ادامه مقاله کلمه شرقی ذکر شده است. مختصات شرقی رام الله در ویکی پدیا ۳۵۱۲ ذکر شده است. در آیه ۲۳:۵۱ انجیل لوقا کلمه رامه وجود دارد. ارقام عددهای ۲۳:۵۱ و ۳۵۱۲ مشترک هستند. در آیه ۸:۱۰ انجیل برنابا کلمه رامه ذکر شده است. در توضیحات شهر رام الله در ویکیپدیا بیان شده: «رام الله شهری است در کرانه باختری رود اردن. این شهر مرکز تشکیلات خودگردان فلسطین است. یک شهر نسبتا بزرگ در نزدیکی مرز با اسرائیل در کرانه باختری است که به عنوان پایتخت اداری دولت فلسطین عمل میکند.» در باب ۱ انجیل مرقس کلمات عیسی، اورشلیم و رود اردن و در باب ۱ انجیل برنابا کلمات عیسی و رود اردن و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمات رود اردن و اسرائیل و در آیه ۳۵:۲ انجیل برنابا کلمه رود اردن و در آیه ۵۲:۱۳ انجیل برنابا کلمه اسرائیل و در قصیده ۱ حافظ کلمات قدس و دولت و در قصیده ۱ عراقی و در غزلهای ۳۷ مولانا و بیدل دهلوی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه دولت وجود دارد. تفاوت عددهای ۳۵:۲، ۲۳:۵۱، ۳۵۱۲ و ۵۲:۱۳ رقم ۱ است. متنی که درباره رام الله بیان گردید در نسخههای جدید ویکیپدیا پاک شده و در بخش «نمایش تاریخچه» ویکیپدیا و نسخههای قدیمی موجود است. در مثنوی ۱ نسیمی کلمات نسخه، قدیم و پاک و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱ نسیمی کلمات قدیم و پاک وجود دارند. اگر عبارت «رامه حجر» را به عددهای ابجد وسیط و صغیر تبدیل کنیم حاصل ۳۷ و ۲۵ میشود. در مقاله عددهای ۳۷ و ۲۵ ذکر شدهاند. در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه مهد وجود دارد. تولد مسیح(ع) در بیت لحم توسط کلیسای مهد تحریف شده است. به این دلیل رامه را به بیت لحم تغییر دادند. در ویکیپدیا بیان شده «کلیسای مهد (به عربی: کنیسة المهد؛ به ارمنی: Սուրբ Ծննդյան տաճար؛ به یونانی: Βασιλική της Γεννήσεως؛ به لاتین: Basilica Nativitatis) نام یکی از مقدسترین اماکن مذهبی مسیحیان و از مکانهای گرامی نزد مسلمانان است که در بخش قدیمی شهر بیتلحم در دولت فلسطین قرار گرفته است. بر باور مسیحیان، این کلیسا، زادگاه دقیق عیسی مسیح بوده است.» اگر عبارت «کلیسای مهد تحریف محل تولد مسیح(ع)» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۰۸ میشود. اگر عبارت «ارتباط بین معراج محمد(ص) و تولد مسیح(ع)» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۸۰۵ میشود. در ادامه مقاله عدد ۱۱۸۰۵ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۸۰۵ و ۱۱۸۰۵ مشترک هستند.
ارتباط بین کوچ مریم مقدس به اوفیر و امیرعباس هویدا
در مقاله به کتاب مقدس اول پادشاهان اشاره شده است. در آیه ۱۰:۱۱ کتاب مقدس اول پادشاهان به اوفیر اشاره شده است. اگر کلمه ریاض را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۰۱۱ میشود. اگر از عدد ۱۰۱۱ رقم صفر را کنار بگذاریم به عدد ۱۱۱ میرسیم. در مقاله عدد ۱۱۱ ذکر شده است. در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمات هویدا و غریبان و در مثنوی ۱ حافظ کلمه غریبان و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱ عراقی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه غریب وجود دارد. امیرعباس هویدا نویسنده کتابهای «در سرزمین غریبه»، «اعراب چه میخواهند» و «برف در صحرای سینا» است. عنوان این کتابها به کوچ، عربستان و مصر اشاره میکنند. کلیسا در انجیل فرار مریم مقدس و نامزدش یوسف به اوفیر را به مصر تحریف کرده است. در آیه ۴۱:۵۳ قرآن (سوره فصلت) کلمه هویدا وجود دارد. در مقاله بیان شده که سوره اسراء ۱۵۳۴ کلمه دارد. ارقام عددهای ۱۵۳۴ و ۴۱:۵۳ مشترک هستند. در مقاله آیه ۱ سوره اسراء آمده که به مسجدالحرام اشاره میکند. کعبه در مسجدالحرام است. در ویکیپدیا عکس هویدا در حال طواف کعبه آمده است. این عکس در نسخههای جدید ویکیپدیا پاک شده و در بخش «نمایش تاریخچه» ویکیپدیا و نسخههای قدیمی موجود است. در سوره ۲۲ قرآن (سوره حج) کلمات هویدا طواف و کعبه وجود دارند. در توضیحات امیرعباس هویدا در ویکیپدیا بیان شده: «با اعلام بیطرفی ارتش به دستور ارتشبد عباس قرهباغی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ خورشیدی، به نگهبانان زندان که همگی عضو ساواک بودند دستور داد هویدا را از زندان آزاد کنند و به هویدا هم توصیه کنند که فرار کند و برای کمک به هویدا، کلید یک اتومبیل و یک قبضه هفتتیر در اختیارش قرار دادند. هویدا توصیه قره باغی را نادیده گرفته و با دختر خالهاش خانم دکتر فرشته انشاء تماس گرفته و میگوید: میخواهد خود را تسلیم مقامهای دولت جدید کند. فرشته انشاء نیز بنابر درخواست هویدا، با داریوش فروهر تماس میگیرد.» در قصیدههای ۱۰۸ و ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه امیر و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات عباس، تسلیم، دولت و زندان و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمات هویدا و دولت و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در آیه ۱۰۸ سوره یونس کلمه نگهبان و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه زندان و در غزل ۳۷ حافظ و در قصیده ۱۰۸ ناصر خسرو کلمه آزاد و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات آزاد و دولت و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات دولت و کلید و در غزل ۱ شهریار و در برگ ۱۸۰ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه کلید و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه قبضه و در رباعی ۱۰۸ ابوسعید ابوالخیر کلمه قبضه و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمات توصیه و خانم و در بابهای ۱ و ۷۳ انجیل برنابا و در غزل ۷۳ شهریار و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه فرشته و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات انشاء، قبضه، دولت و بهمن و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات زندان، فرشته و جدید و در مطلب زیر از توضیحات هوش مصنوعی درباره قصیده ۱۰۸ سنایی در سایت گنجور کلمه جدید وجود دارد. اشو نویسنده کتاب «زبان فرشتگان» است. صادق هدایت نویسنده کتاب «علویه خانم» است. سوره یوسف ۱۱۱ آیه دارد. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات یوسف و نامزد و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در غزل ۱ غنی کشمیری و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی کلمه کنعان وجود دارد. یوسف نامزد مریم مقدس و یوسف کنعان همنام هستند. در توضیحات سوره یوسف در ویکیپدیا بیان شده منظور قرآن از «مادر یوسف» خاله او بوده است. در سوره یوسف در قرآن کلمه أَبَوَيْهِ ذکر شده که به معنی والدین است. در مطلبی که درباره هویدا بیان گردید کلمه خاله وجود دارد. در سوره ۲۲ قرآن (سوره حج) کلمات هویدا و مادر ذکر شدهاند. صادق هدایت نویسنده داستان «نمایشگاه شرقی» است. در آیه نور کلمات ستاره، اختر و شرقی و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات ستاره، اختر و شرق و در قصیده ۱ حافظ کلمات اختر و شرق و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمه شرق و در مثنوی ۱ نسیمی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه مشرق و در باب ۱۰۸ انجیل برنابا و در آیه ۷:۳ انجیل برنابا کلمه ستاره و در غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی کلمه اختر وجود دارد. آیه ۲:۲ انجیل متی بیان میکند: «پرسیدند: «کجاست آن نوزاد که باید پادشاه یهود گردد؟ ما طلوعِ ستاره او را در شرق دیدهایم و آمدهایم تا او را بپرستیم.»» این آیه تحریف شده و اینگونه بوده: «پرسیدند: «كجاست مادر آن نوزاد که پادشاه یهود است؟ ما طلوع ستاره او را دیده و برای پرستش او آمدهایم.» در این آیه کلمه مادر را پاک کردند. در سوره ۲۲ قرآن (سوره حج) و در سورههای مریم و یوسف کلمات مادر و پاک و در باب ۲ انجیل برنابا کلمات مریم، یوسف، مادر و پاک و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات یوسف و پاک و در باب ۱ انجیل مرقس و در باب ۱ انجیل برنابا کلمات مادر و پاک و در آیه ۱۰:۸ انجیل برنابا و در آیه ۱۸۰ سوره ۲ قرآن (سوره بقره) کلمه مادر و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در مثنوی ۱ نسیمی و در بابهای ۲۲ و ۳۷ انجیل برنابا و در آیات ۱ و ۱۰۸ سوره اسراء و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمه پاک و در غزل ۷۳ شهریار کلمات مادران و «پاک کن» در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه یوسف وجود دارد. در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات مادر، تاج و تخت ذکر شدهاند. «آمرزگاری مادر» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قطعه ۱ خاقانی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۱۸۰ محتشم کاشانی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه فلک و در قصیده ۱ حافظ و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات فلک و ماهی و در باب ۱ انجیل مرقس و در مثنوی ۱ حافظ کلمه ماهی وجود دارند. در توضیحات صورت فلکی ماهی در ویکیپدیا بیان شده: «پیش از آن که تیتونوس بتواند به آنها برسد، مادر و پسر به دریا پریدند و خود را به شکل دو ماهی درآوردند.» «عیسی مسیح(ع)، در دوران ابتدایی مسیحیت با این صورت فلکی ارتباط داده میشد.» در این مطلب نیز کلمه مادر وجود دارد. باب ۲ انجیل متی و باب ۲ انجیل لوقا بیان میکنند که مسیح(ع) در بیت لحم متولد شده است. باب ۲ انجیل متی بیان میکند که بعد از تولد مسیح(ع) در بیت لحم مریم مقدس و نامزدش یوسف به مصر فرار کردند. آیه ۲۲ سوره مریم بیان میکند که قبل از تولد مسیح(ع) مریم مقدس به نقطه دوردستی رفت. این نیز نشان میدهد که درباره تولد مسیح(ع) در انجیل تحریف صورت گرفته است. منظور از نقطه دور در آیه ۲۲ سوره مریم اوفیر یا حجرالیمامه یا ریاض کنونی است. در باب ۲۲ کتاب مقدس ایوب و در باب ۲۲ کتاب مقدس اول پادشاهان به اوفیر اشاره شده است. شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار به ایوب(ع) اشاره شده است. آیه ۲۲ سوره مریم و ترجمه مکارم شیرازی بیان میکند: «سرانجام (مريم) باردار شد و او را به نقطه دوردستي برد.» در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قطعه ۱ خاقانی کلمات نقطه و دور و در مثنوی ۱ نسیمی کلمه نقطه و در قصیده ۱ نسیمی کلمات نقطه و ریاض ذکر شدهاند. آیه ۲۲ سوره مریم و ترجمه الهی قمشهای بیان میکند: «پس مریم (به مشاهده جبرئیل، در گریبانش نسیم اهتزازی یافت و) به آن پسر بار برداشت و (برای آنکه از سرزنش قوم جاهل برکنار باشد) با آن به مکانی دور خلوت گزید.» در باب ۱ انجیل برنابا کلمات مریم، پسر و جبرئیل و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات مریم، جبرئیل و روح الامین یا جبرئیل و در مقاله کلمات نسیم و مشاهده و در قصیده ۱ نسیمی و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه جهل و در آیه ۱۰۸ سوره انعام کلمه جهالت ذکر شده است. در کتاب مقدس ایوب و ترجمه نسخه قدیمی فارسی بیان شده: «از طلای اوفیر گرانبهاتر است و از جواهرات نفیستر.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۳۷۴۷ میشود. در ادامه بیان شده که سوره ماه ۳۴۷ کلمه دارد. ارقام عددهای ۳۴۷ و ۳۷۴۷ مشترک هستند. در ادامه مقاله مطالبی درباره ارتباط بین سوره ماه و حجرالیمامه یا اوفیر بیان شده است. در کتاب مقدس ایوب و ترجمه مژده برای عصر جدید و ویرایش شده بیان گردیده: «از طلای اوفیر گرانبهاتر است و از جواهرات نفیستر.» اگر این آیه را به عددهای ابجد کبیر و وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۱۲۵ و ۱۸۵ می شود. در مقاله عددها ۳۵۱۲ و ۱۸۵ ذکر شدهاند. ارقام عددهای ۳۱۲۵ و ۳۵۱۲ مشترک هستند.
حرف مقطعه طسم
در توضیحات ریاض در ویکیپدیا بیان شده تاریخ (حجر الیمامه) به دوران دو قبیله مشهور طسم و جدیس بر میگردد که دوران پیش از اسلام میزیستهأند. در آیات ۱ سورههای قصص و شعراء حرف مقطعه طسم قرار دارد. در سوره قصص کلمات عیسی، وطن، اول، آواره شویم، مهر، عرب و ویران و در سوره شعراء کلمات کوچ، فلسطین، عرب، قوم، عاد، ثمود، نخل و درخت خرما و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات عیسی، وطن، مهر و عرب و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات عیسی، مهاجرین و عربی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمه عیسی مریم و در غزل ۱ فروغی بسطامی کلمات نخل و خرما و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات عیسوی، پسر، هجرت، عادیان، مهر و عکس و در قصیده ۱ حافظ کلمات مهر و عکس و در قصیده ۱ نسیمی کلمات عیسی، ریاض و مهر و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات عیسی و مهر و در غزل ۱ فروغی بسطامی کلمات نخل و خرما و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه خرما و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات مریم، حامله، مسیح، عرب و مهر و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در غزل ۳۷ مجد همگر و در غزلهای ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی، سنایی و در غزلهای ۱۰۸ و ۱۸۰ حزین لاهیجی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه مهر و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی کلمه عکس و در غزل ۳۷ بیدل دهلوی کلمات عکس و خرما وجود دارند. در مهر یا نماد شهر ریاض عکس نخل یا درخت خرماست. قوم عاد همان قبیله طسم بوده است. قبایل طسم و جدیس معاصر بودند و قوم ثمود جانشین آنها شده است. در ویکیپدیا بیان شده که ریاض بر ویرانههای شهر تاریخی حجرالیمامه ساخته شده است. در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه الرحمن و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در قصیده ۱ اوحدی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در بابهای ۱ و ۱۰۸ انجیل برنابا و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه رحمت و در مقاله کلمه میوه و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در مثنوی ۱ نسیمی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در باب ۱۸۰ انجیل برنابا کلمه برگ وجود دارد. آیه ۱۱ سوره الرحمن یا رحمت بیان میکند: «که در آن میوههای گوناگون و نخل خرمای با پوشش برگ و شکوفه و غلاف است.» در باب ۳۲ انجیل برنابا کلمه شکوفه وجود دارد. آیه ۲۳ سوره مریم و ترجمه انصاریان بیان میکند: «آن گاه درد زاییدن، او را به ناچار به جانب درخت خرما کشانید؛ [در آن حال] گفت: ای کاش پیش از این میمردم و یکسره از خاطره ها فراموش شده بودم.» در رباعی ۲۳ فضولی عبارت «نخل ریاض» در مثنوی ۱ نسیمی عدد ۳۲ و در قصیده ۱ نسیمی عدد ۳۲ و کلمه ریاض وجود دارد. آیه ۲۵ سوره مریم و ترجمه الهی قمشهای بیان میکند: «شاخ درخت را به سوی خود حرکت ده تا از آن بر تو رطب تازه فرو ریزد.» در مهر یا نماد شهر ریاض عکس نخل یا درخت خرماست. اگر عبارت «مهر ریاض نخل» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۵۲ میشود. اگر عبارت «مهر ریاض درخت خرما» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۵۲ میشود. در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه صغیر وجود دارد. اگر آیه ۲۵ سوره مریم را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۵۸۳۵ میشود. اگر آیه ۱ سوره اسراء و ترجمه خرمشاهی را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۸۵۸۳ میشود. سوره مریم ۳۸۳۵ حرف دارد. در مطلبی با عنوان «حنیفة بن لجیم» از سایت دانشنامه جهان اسلام که آدرس آن در زیر آمده بیان شده: «گفته شده است که قبیله حنیفةبن لجیم از حجاز به یمامه، که فرهنگ و تمدن دیرین آن نابود شده بود، به قصد یافتن مرتع و آب کوچیدند. گروهی از ایشان به ریاست عُبَیدبن ثعلبه، از نسل دولبن حنیفه، به جایی که حَجر نامیده شد و حاصلخیز، رفتند و در کاخها و خانههایی که در آنجا بر جای مانده بود، منزل گزیدند. سپس گروه دیگری از قبیله حنیفه به ریاست زیدبن یربوع، عموی عبیدبن ثعلبه، که بادیهنشین بودند، با دیگر افراد بکربن وائل به یمامه رفتند و در نواحی اطراف حجر، در خیمهها جای گرفتند و همه به کاشت نخل پرداختند (رجوع کنید به بکری، ج ۱، ص ۸۳ـ۸۵؛ یاقوت حموی، ذیل «حَجر»؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ برّو، ص ۲۶ـ۲۷).» ارقام عددهای ۳۸۳۵، ۵۸۳۵، ۸۵۸۳ و ۸۳ـ۸۵ مشترک هستند. در قصیده ۱ عراقی کلمات جهان و اسلام و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در خطبههای ۱۰۸ و ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه اسلام و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه فرهنگ و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در مقاله کلمات حجاز و خانه و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی در آیه ۳:۷ انجیل برنابا کلمه منزل و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات منزل، خیمه و یاقوت و در غزل ۱۸۰ حیکم نزاری کلمه یاقوت و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خانه و خیمه و در قصیده ۱ حافظ و در مثنوی ۱ نسیمی کلمه خیمه و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه ریاست ذکر شده است. در ویکیپدیا بیان شده: ««الریاض جمع روضه و أرض المکان و أروض أی کثرة روضه» بمعنای: گلزار و باغ که آن را گلستان نیز گویند و بستان مخفف بوستان است و آن جایی را گویند که بوی گل و ریاحین در آنجا بسیار باشد. جایی که آب باران جمع شود و پس از آن گلهای رنگارنگ و خوشبو بروید.» در باب ۱ انجیل مرقس کلمات عیسی، پسر، آب و جمع و در قصیده ۱ نسیمی کلمات عیسی، ریاض و رنگ و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات عیسی و بستان و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات عیسی، باغ، گل و جمع و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات عیسوی، پسر، باغ، گلستان، رنگ، بوی، و آب و در قصیده ۱ عراقی کلمات ریاض، روضه، بستان، گلستان، گل و آب و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات گلستان، گل، رنگ، بوی و آب و در رباعی ۱ خیام کلمه گل و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات عیسی، گل، آب و جمع و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات گلستان، گل، رنگ و آب و در قطعه ۱ خاقانی کلمات بستان و آب و در باب ۵۲ انجیل برنابا کلمه یسوع و در بابهای ۲۵ انجیل برنابا کلمات یسوع و جمع و در باب ۲۳ انجیل برنابا کلمات یسوع و باران و در باب ۳۲ انجیل برنابا کلمات یسوع و گل و در آیه ۱۰:۸ انجیل برنابا کلمه یسوع و در غزل ۳۷ مولانا کلمه روضه و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی کلمات گل و رنگین و در غزل ۳۷ بیدل دهلوی و در برگ ۷۳ کتاب انسان، از منظری دیگر و در غزل ۱ غنی کشمیری کلمه رنگ و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه گلستان و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات مریم، حامله مسیح، عرب، بستان، گل، بو و آب و در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی کلمه باران و در دوبیتی ۱۰۸ باباطاهر کلمه باغ و در غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی و در غزل ۸۱۰ مولانا و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات رنگ و آب و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۱ فروغی بسطامی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی و در برگ ۱۸۰ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه جمع و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی کلمات گل، رنگ، بوی و جمع و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات باغ، گلستان، گل، رنگ، بوی، جمع و تاج و تخت و در مطلب زیر از توضیحات هوش مصنوعی درباره شعر ۱ مجلس اول سعدی در سایت گنجور کلمه باران و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمات هوش، بوستان و گل وجود دارند. «پسران دوم»، «پسران هارپی»، «باغ استخوانها» و «باران کستمیر» عنوان قسمتهایی از سریال بازی تاج و تخت هستند. در قصیده ۱ حافظ کلمات تاج، تخت و استخوان و در غزل ۷۳ شهریار کلمات تاج و استخوان ذکر شدهاند. در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات پسر و بستان و در باب ۷۳ انجیل برنابا کلمات یسوع و پسر و در غزل ۳۷ حافظ کلمات غلام، گل و رنگ و در قصیده ۳۷ مجد همگر کلمات غلام و رنگ وجود دارند. کلمه پسر به عیسی(ع) اشاره میکند. کلمه غلام در عربی به معنی پسر است. اشو نویسنده کتاب «گلهای جاودانگی» است. در باب ۲۳ انجیل برنابا کلمات گل و جاودانی و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی کلمه جاویدان وجود دارد. در توضیحات یمامه در دانشنامه اسلامی بیان شده: «گویا اینجا بازمانده شهری بر سر راه کاروان رو بین یمن و خلیج فارس و عراق از راه نجد بوده است. به نوشته برترام توماس در یمامه چاههای «عویفره» نزدیک به فاو قرار داشته که همان محل اوفیر است که در تورات آمده و به زر و طاووس اشتهار داشته است.» اگر این مطلب را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۲۹۹۶ میشود. در مقاله عدد ۱۶۲۹ و کلمات کاروان، یمن، عراق و تورات و در قصیده ۳۷ مجد همگر و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه طاووس وجود دارد. در توضیحات یمامه در دانشنامه اسلامی بیان شده: «نام عربی آن عفر بوده که در ترجمه به یونانی و عبری اوفیر شده است. این محل به معادن طلا نزدیک است. یکی از وادی های یمامه به نام عرض یا عارض است که به نوشته ابن خرداذبه کسی که از کوفه به سوی طایف رود ابتدا به عرض و سپس به طایف می رسد. همو در ضمن وصف راه یمامه تا مکه، عرض را نیز نام می برد و می گوید: عرض دره ای است که یمامه را دو قسمت می کند و در این درّه روستاهای منفوحه، وبره... توضح و مقراة قرار دارد. بعضی از این روستاها مانند توضح و مقراة همانهایی است که شاعر معروف و صاحب معلّقه، امرؤالقیس، بدانها اشاره کرده است. به نوشته یاقوت، عرض درّه ای است در یمامه، خرم و بارور و دارای روستاها و کشتزارها. این درّه شاید بازمانده آبی روان بوده است. از وادی های دیگر یمامه، وادی حنیفه و عرض شمام است.» اگر این متن را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۲۵۵۳ میشود. در مقاله عدد ۳۵۲ و کلمات عربی، دره، یاقوت و مکه و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه طلا وجود دارد. ارقام عددهای ۳۵۲ و ۲۵۵۳ مشترک هستند. در کتاب مقدس دوم تواریخ و ترجمه معاصر بیان شده: «(ملوانان کشتیهای حیرام پادشاه و سلیمان پادشاه از اوفیر، طلا، سنگهای گرانبها و چوب صندل آوردند.» اگر این آیه را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۲۳۵ می شود. ارقام عددهای ۲۳۵ و ۲۵۵۳ مشترک هستند. در توضیحات امرؤالقیس در ویکیپدیا بیان شده: «اصل او از یمن و زادگاهش نجد بود. پدرانش از اشراف عرب بودند. او در جوانی پیشه ای نداشت جز شعر گفتن، شراب خواری و آمیزش با زنان. وقتی قبیله بنی اسد پدرش را کشت، او زندگی پیشین خود را رها کرد و به خونخواهی پدرش روی آورد. اما شکست خورد و به قیصر روم پناه برد و از او یاری خواست. ولی کمک قیصر نیز کارساز نشد تا اینکه در شهر آنقره (آنکارا) درگذشت.» در ادامه مقاله به قیصر اشاره شده است. در ویکیپدیا مختصات شرقی آنکارا ۳۲۵۲ ذکر شده است. ارقام عددهای ۲۵۵۳ و ۳۲۵۲ مشترک هستند. در سوره شعراء و ترجمه مکارم شیرازی بیان شده: «(پيامبر شاعر نيست) شعرا كساني هستند كه گمراهان از آنان پيروي ميكنند!» این آیه خطاب به شاعرانی مانند امرؤالقیس است.در توضیحات امرؤالقیس در ویکیپدیا بیان شده: «وی با آن که پسر بزرگ پدرش نبود و به واسطه بدنامی و زشت رفتاری از طرف پدر به حضرموت جایی که برخی عموهایش میزیستند تبعید شده بود تنها پسری بود که وقتی خبر قتل پدرش را شنید ابتدا گریه نکرد و در حال مستی گفت که امروز روز خمر است و فردا روز امر است ولی بعداً از شرمساری این که بلافاصله عزادار پدرش نشده خونخواهی او را بر عهده گرفت و برای جبران رفتارش شدت زیادی در انتقام به خرج داد. وی از اجداد اشعث بن قیس زمان علی در کوفه بود. امرُؤُالقَیس ابوالحارث جندح بن حجر کندی (ملک ضلیل) در حدود یک قرن قبل از اسلام میزیست.» در مقاله کلمات حضرموت، عمو، تبعید، امروز، علی و حجر و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزل ۱ فروغی بسطامی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه فردا و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۱ محتشم کاشانی و در غزل ۳۷ حافظ و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی کلمه مست وجود دارد. در سوره انعام کلمات عیسی، خضرا، نخل، درخت خرما و بنیاسرائیل و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات میان و درهها وجود دارند. در توضیحات شهر ریاض در ویکیپدیا بیان شده: «چون شهر ریاض در میان این درهها واقع شدهاست، و در مواسم باران و بهار سرسبز از گلهای رنگارنگ و ریاحین میشود، تاریخنگار معروف (الهمذانی) در کتاب خود که به نام (صفة جزیرة العرب) معروف است، شهر «ریاض» (خضراء حجر) را نامگذاری کردهاست.» اگر این متن را به اعداد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۸۵۳ میشود. بیان گردید اگر آیه ۱ سوره اسراء و ترجمه خرمشاهی را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۸۵۸۳ میشود. ارقام اعداد ۸۵۳ و ۸۵۸۳ مشترک هستند. اگر آیه ۱ سوره اسراء و ترجمه الهی قمشهای را به اعداد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۳۴۷۰ میشود. سوره انعام ۱۳۰۴۷ حرف دارد. ارقام عددهای ۱۳۴۷۰ و ۱۳۰۴۷ مشترک هستند. مختصات شمالی اورشلیم در ویکیپدیا ۳۱۴۷ ذکر شده است. بین اعداد ۳۱۴۷ و ۱۳۰۴۷ چهار رقم مشترک هستند. در باب ۱ انجیل مرقس کلمه اورشلیم وجود دارد. در باب ۱ انجیل مرقس بیان شده که عیسی(ع) و شاگردانش وارد کفرناحوم شدند. در ویکیپدیا مختصات شمالی کفرناحوم ۳۲۵۲۵۲ ذکر شده است. ارقام عددهای ۳۵۲ و ۳۲۵۲۵۲ مشترک هستند. اگر کلمه کفرناحوم را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. در مقاله عدد ۴۵ ذکر شده است. در مثنوی ۱ حافظ و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه خرم و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات خرم و شاه ذکر شدهاند. در مقاله به خرمشاهی اشاره شده است.
https://rch.ac.ir/article/Details/8105
تولد زردشت(ع) در شهر ری
در مقاله به جعفر صادق(ع) و شهر بلخ اشاره شده است. در توضیحات جعفر صادق(ع) در ویکیپدیا بیان شده: «از میان این شاگردان میتوان ابوحنیفه و مالک بن انس، بنیانگذاران دو مکتب فقهی اهل سنت، حنفیه و مالکیه را نام برد.» در باب ۳۷ انجیل برنابا کلمه شاگردان وجود دارد. در توضیحات شهر بلخ در ویکیپدیا و بخش «افراد مشهور دیگر» به ابوحنیفه اشاره شده است. در عنوان مطلب بالا از دانشنامه جهان اسلام کلمه حنیفه وجود دارد. اگر عبارت «حنیفة بن لجیم» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. اگر عبارت «جعفر صادق(ع)» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۵۴ میشود. نام سوره حجر از حجرالیمامه یا ریاض کنونی گرفته شده است. شماره نزول سوره حجر ۵۴ است. اگر عبارت «حرف مقطعه طسم» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. در مقاله بیان گردید که قوم طسم در حجر یا حجرالیمامه زندگی میکردند. در سوره ۵۴ قرآن (سوره ماه) کلمات صالح، قوم عاد، قوم ثمود، نخل و درخت خرما و در سوره حجر کلمات صالح، اصحاب حجر، ثمود و شهر ویران ذکر شدهاند. صالح(ع) و اقوام عاد و ثمود در حجرالیمامه زندگی میکردند. درگذشت سنایی در سال ۵۴۵ قمری بوده است. ارقام عددهای ۵۴ و ۵۴۵ مشترک هستند. سنایی متولد سال ۴۷۳ قمری است. سوره قمر یا ماه ۳۴۷ کلمه دارد. ارقام عددهای ۳۴۷ و ۴۷۳ مشترک هستند. در مقاله عدد ۳۱۴۷ ذکر شده است. تفاوت اعداد ۳۴۷، ۴۷۳ و ۳۱۴۷ رقم ۱ است. در مقاله عدد ۱ ذکر شده است. سنایی متولد سال ۱۰۸۰ میلادی است. ارقام عددهای ۱۰۸ و ۱۰۸۰ مشترک هستند. در توضیحات خیام در ویکیپدیا بیان شده: «خیام شاگرد ریاضیدان زرتشتی، بهمنیار، بود.» در مقاله کلمات شاگرد و زردشت ذکر شدهاند. خیام ستاره شناس بوده است. آیه ۲:۲ انجیل متی درباره آمدن مغان یا مجوسان به اورشلیم به کمک ستاره است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات مغان و ستاره ذکر شدهاند. با طلوع ستاره در آسمان نمیتوان مکان را مشخص کرد. مجوسان یا مغان در رویا یا خواب طلوع ستاره را دیدند. اگر عبارت «مجوسان خواب ستاره» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۴۳۵ میشود. در مقاله بیان شده که مختصات شمالی رامه یا رام الله در ویکیپدیا ۳۱۵۴ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۴۳۵ و ۳۱۵۴ مشترک هستند. اگر عبارت «مجوسان رویا» را به عددهای ابجد وسیط و صغیر تبدیل کنیم حاصل ۴۱ و ۳۵ میشود. این دو عدد در کنار یکدیگر عدد ۳۵۴۱ را ایجاد میکنند. در دوره اشکانی و ساسانی مغ برای موبدان زردشتی به کار میرفت. در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمه پیر مغان وجود دارد. در مقاله به ارتباط بین آیه ۲:۲ انجیل متی و سوره ۲۲ قرآن (سوره حج) و تولد عیسی(ع) اشاره گردید. در قرآن تنها در سوره حج بعد از چند دین توحیدی کلمه مجوس آمده که به زردشتیان اشاره میکند. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات دین و مغان و در قصیده ۱ حافظ و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۳۵۲ سعدی و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو و در خطبههای ۱۰۸ و ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه دین و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه توحید وجود دارد. در مقاله به شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار اشاره شده است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه ری وجود دارد. زردشت(ع) متولد شهر ری است. مختصات شرقی شهر ری در ویکیپدیا ۵۱۴۳۱ ذکر شده است. در مقاله بیان شده که تاریخ ثبت ملی آرامگاه خیام در سال ۱۳۵۴ خورشیدی است. ارقام عددهای ۱۳۵۴ و ۵۱۴۳۱ مشترک هستند. مختصات شمالی شهر ری در ویکیپدیا ۳۵۵۸۳ ذکر شده است. ارقام عددهای ۳۸۳۵، ۵۸۳۵، ۸۵۸۳ و ۳۵۵۸۳ مشترک هستند. اگر عبارت «شهر ری زادگاه زردشت(ع)» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۷۳۴ میشود. ارقام عددهای ۱۷۳۴ و ۳۱۴۷ مشترک هستند. اگر عبارت «تولد زردشت(ع) در شهر ری» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۰۸ میشود. در توضیحات زردشت(ع) در ویکیپدیا بیان شده: «منسوب کردن زرتشت به رگ فقط در سپندنسک که از بخشهای متاخر اوستا بوده و امروز از بین رفته، دیده شده است. مورخان معمولاً این مکان را با ری در ماد تطبیق دادهاند اما نیولی و گرنت معتقدند منطقه ذکر شده در اوستا باید مانند باقی مکانها در شرق ایران واقع شده باشد. در بخشی از اوستا، آمده که ردان (رئیسان) همه سرزمینها پنج تن هستند، به جز در رگ که چهار نفرند و زرتشت از همه ردان بالاتر است. نتیجتاً آن را «رگ زرتشتی» لقب دادهاند. این موضوع باعث شده تا حتی نویسنده آلمانی هومباخ این را مطرح کند که «ری نوعی واتیکان مزدایی بوده و زرتشت نقش پاپ را داشته است.» اینگونه بوده که ری را از دیرباز زادگاه زرتشت در نظر گرفتهاند.» در این متن عبارت «رگ زرتشتی» در گیومه نوشته شده است. اگر عبارت «رگ زرتشتی» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۵۳۷ میشود. در مقاله عدد ۱۳۷۵ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۵۳۷ و ۱۳۷۵ مشترک هستند. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی کلمه رگ وجود دارد. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات بدیع همدانی و زبان وجود دارند. در بالای توضیحات بدیع الزمان همدانی در ویکیپدیا عبارت «۲۲ زبان» نوشته شده است. در توضیحات بدیع الزمان همدانی در ویکیپدیا بیان شده در سن ۲۲ سالگی به ری و به محضر صاحب بن عباد درآمد. در این مطلب نیز به عدد ۲۲ و شهر ری اشاره شده است. بدیع الزمان همدانی متولد سال ۳۵۸ قمری است. در مقاله بیان شده که مختصات شمالی شهر ری در ویکیپدیا ۳۵۵۸۳ ذکر شده است. ارقام عددهای ۳۵۸ و ۳۵۵۸۳ مشترک هستند. اگر عبارت «بدیع الزمان همدانی» را به عددهای ابجد کبیر و وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۲۵ و ۷۳ میشود. در مقاله عددهای ۳۵۲ و ۷۳ ذکر شدهاند. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه ابوالقاسم حریری وجود دارد. در توضیحات قاسم بن علی حریری در ویکیپدیا بیان شده: «پس از بدیعالزمان همدانی، حریری را برجستهترین نویسنده مقامه میدانند.» قاسم بن علی حریری متولد سال ۱۰۵۴ میلادی است. در ادامه مقاله بیان شده که سوره آل عمران ۱۵۴۰۱ حرف دارد. ارقام عددهای ۱۰۵۴ و ۱۵۴۰۱ مشترک هستند. در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه سرود و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمه پارسائی و در غزل ۳۷ مجد همگر کلمات رها و پارسا و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه پارسایان و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات زبان و پارسیان وجود دارند. در توضیحات زردشت(ع) در ویکیپدیا بیان شده که زردشت(ع) در یک سرود مانوی به زبان پارتی رهایی بخش پارسا نامیده شده است. اشو نویسنده کتاب «زردشت پیامبر خندان» است. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در غزل ۷۳ شهریار و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی کلمه خنده و در غزل ۳۷ حافظ کلمه تبسم وجود دارد. در مقاله به جعفر صادق(ع) اشاره شده است. در توضیحات جعفر صادق(ع) در ویکیپدیا به نقل از مالک بن انس فقیه مدینه بیان شده جعفر صادق(ع) اهل شوخی بود و همیشه تبسم ملایمی به لب داشت. در توضیحات شهر ری در ویکیپدیا بیان شده: «ری در دوران پیش از اسلام، مرکز بزرگ دینی زرتشتیان بوده و به وسیله مدیران موبد نوعی حکومت دینی نظیر واتیکان در آن وجود داشت و بهطور کلی ری در دوران مادها و هخامنشیان و حتی قبل از آن نیز شهری مقدس بهشمار میآمد. قرار گرفتن ری در مسیر جاده ابریشم که از آنجا به همدان میرفت علاوه بر جنبه مذهبی، اهمیت بازرگانی نیز به ری میدادهاست، لذا مردم ری عموماً بازرگان و تاجر پیشه بودهاند.» در ادامه مقاله به جاده ابریشم اشاره شده است. در توضیحات هزاردستان (مجموعه تلویزیونی) در ویکیپدیا بیان شده: «طرح اولیه این سریال در سال ۱۳۵۴ با عنوان جاده ابریشم و با حضور شخصیتهایی مثل سید حسن مدرس، میرزا کوچک خان و رضاشاه به ذهن حاتمی آمد و بعدتر دچار تغییرات اساسی شد که ماهیت کار را عوض کرد.» در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ عراقی کلمه هزاردستان و در مقاله عدد ۱۳۵۴ و کلمه رضاشاه و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه جاده و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه بریشم وجود دارد. تفاوت کلمات ابریشم و بریشم حرف الف است. در مقاله بیان شده که حرف الف حرف شماره ۱ حروف الفبای فارسی است. آرامگاه رضاشاه پهلوی در شهر ری است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات رضا، شاه و ری و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در حکمت ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه رضا و در غزل ۳۷ حافظ کلمات رضا و شاه ذکر شدهاند. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات کعبه، مکیان، رضا و شاه و در مقاله کلمات آرامگاه، قطار و مکه وجود دارند. در توضیحات آرامگاه رضاشاه در ویکیپدیا بیان شده در دوره نخستوزیری رجبعلی منصور قرار شد پیکر رضاشاه به ایران آورده شود و هواپیمای حامل پیکر رضاشاه پیش از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام پیکر رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد. آرامگاه رضاشاه در شهر ری است. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه سرهنگ وجود دارد. درجه نظامی رضاشاه سرهنگ بوده است. در توضیحات رضاشاه در ویکیپدیا بیان شده سلطان درجه نظامی برابر سرهنگ بود. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در غزل ۳۷ شهریار و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه سلطان وجود دارد. در مقاله به دو بیتی ۱۰۸ باباطاهر اشاره شده است. در توضیحات باباطاهر در ویکیپدیا بیان شده: «در دوران حکومت رضاشاه پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. درجریان این بازسازی لوح کاشی فیروزهای رنگی مربوط به سده هفتم هجری به دست آمد که دارای کتیبهای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هماکنون در موزه ایران باستان نگهداری میشود.» در مقاله کلمات لوح، رنگ، خط، قرآن و ایران و در منشور کوروش کلمات لوح و آجر ذکر شدهاند. در مقاله خبری از ایران اینترنشنال با عنوان «سال ۱۴۰۴ با شعارهای اعتراضی مردم در اماکن تاریخی آغاز شد» آمده که در آن به رضاشاه اشاره شده است.
مریم مقدس همشهری خلیل(ع)
مسیح(ع) در شب قدر و ماه رمضان و در شهر حجرالیمامه متولد شده است. اگر عبارت «مسیح شب قدر متولد» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۵۲ میشود. شماره نزول سوره قدر ۵۲ است. کلمه عیسی در قرآن ۲۵ بار تکرار شده است. در باب ۲۵ انجیل برنابا کلمات یسوع و قدر ذکر شدهاند. کلمه مسیح ۱۱ بار در قرآن تکرار شده است. در باب ۱۱ انجیل برنابا کلمات فرود و یسوع و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات فرود، عیسی، آسمان، زمین و قدر و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات فرود، عیسوی، پسر، آسمان، زمین و قدر و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات فرود، عیسی، آسمان و زمین و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات مریم، حامله، مسیح، قدر، آسمانها، زمین و عرب و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات پسر و قدر و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمات شب و قدر و در غزل ۱۸۰ محتشم کاشانی و در غزل ۷۳ شهریار کلمه قدر وجود دارد. در توضیحات سوره قدر در ویکیپدیا بیان شده: «منظور از پایین آمدن در واقع فرود عیسی از آسمان به زمین است، نه قرآن.» منظور از پایین آمده در سوره قدر هم فرود عیسی(ع) و هم نزول قرآن است. در توضیحات سوره قدر در ویکیپدیا شعر «این شبزندهداری را همچون جشنی معمولی تصور نکنید. این جشنی است که ارزشش از صد جشن بیشتر است. فرشتگان مقرب و دیگر فرشتگان در آن روز پایین آمدند تا حمد (گلوریا) تازهای بخوانند» از افرایم سوری آمده که به بشارت شبانها درباره حامله شدن مریم مقدس اشاره میکند. در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه سوری و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در آیه ۳:۷ انجیل برنابا کلمه شبان وجود دارد. در بابهای ۲۲ و ۱۸۰ انجیل برنابا کلمات یسوع و ابراهیم و در باب ۱ انجیل برنابا کلمات مریم و ابراهیم ذکر شدهاند. مریم مقدس و خلیل(ع) همشهری بودند. اگر عبارت «مریم مقدس همشهری خلیل(ع)» را به اعداد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۸۰۱ میشود. در بیت زیر از قصیده ۱۰۸ سنائی کلمات مریم و همشهری زمزم و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات ابراهیم، خلیل، چاه زمزم و سفر در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه زمزم وجود دارد.
مایه ده آدم تویی میوه دل مریم تویی *** همشهری زمزم تویی یا قبلة الله فی العجم (قصیده ۱۰۸ سنائی)
زمزم به سفر ابراهیم خلیل(ع)، هاجر و اسماعیل(ع) اشاره میکند. در مقاله بیان شده که در آیه ۲۲ سوره مریم منظور از مکان یا نقطه دور حجرالیمامه یا ریاض کنونی است. در برگ ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه حرکات و در برگ ۷۳ کتاب انسان از منظری دیگر کلمه حرکت وجود دارد. آیه ۲۲ سوره مریم با حروف حرکت و بدون فاصله ۴۵ حرف دارد. در مقاله بیان شده که سوره حجر سوره ۵۴ قرآن است. در آیه ۴۵ سوره آل عمران به بشارت تولد عیسی(ع) اشاره شده است. در آیه ۴:۵ انجیل برنابا نیز بشارت و مژده تولد مسیح(ع) بیان شده است. در آیه ۱۰۸ سوره آل عمران کلمه مژده و در غزل ۳۷ حافظ کلمات مژده و غلام ذکر شدهاند. کلمه غلام در عربی به معنی پسر است. کلمه پسر به مسیح(ع) اشاره میکند. در آیه ۵۴ سوره حجر بشارت و مژده تولد اسماعیل(ع) به ابراهیم خلیل(ع) داده شده است. در آیه ۵۴ سوره مریم به اسماعیل(ع) اشاره شده است. مسیح(ع) و اسماعیل(ع) در حجرالیمامه متولد شدهاند. اگر عبارت «مسیح اسماعیل حجر» را به اعداد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۵۴۱ میشود. در آیه ۴۱:۱۵ کتاب مقدس ارمیا کلمه اسماعیل وجود دارد. در این آیه به اسماعیل پسر نتنیا اشاره شده که با اسماعیل(ع) همنام است. در مقاله به سوره اسراء اشاره شده است. در سوره اسراء به ارمیا(ع) اشاره شده است. در آیه ۱۴:۱۵ کتاب مقدس ارمیا و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ نسیمی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه انبیاء وجود دارد. در سوره انبیاء به اسماعیل(ع) و مسیح(ع) اشاره شده است. در آیه ۵:۱۱۴ قرآن (سوره مائده) کلمه عیسی وجود دارد. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات مائده و عیسوی ذکر شدهاند. اگر متن قصیده ۱ عراقی را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۴۵۱۴ میشود. در قصیده ۱ عراقی کلمه ریاض وجود دارد. سوره آل عمران ۱۵۴۰۱ حرف دارد. بین اعداد ۵۴۱، ۱۴:۱۵، ۴۱:۱۵، ۴۵۱۴، ۵:۱۱۴ و ۱۵۴۰۱ سه رقم مشترک هستند. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات عیسی و اسمعیل ذکر شدهاند. در قرآن ۳۷ بار کلمات عیسی و اسماعیل ذکر شدهاند. تفاوت کلمات عیسی و اسماعیل حروف الف لام و میم است. در مثنوی ۱ نسیمی عبارت الف لام میم وجود دارد. این سه حرف در کنار یکدیگر کلمه الم را ایجاد میکنند. در ابتدای سورههای بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده حرف مقطعه الم قرار دارد. در مقاله به سورههای بقره، آل عمران و لقمان اشاره شده است. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۳۷ محتشم کاشانی و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی کلمه سجده و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه عنکبوت در قصیده ۱ حافظ و مقاله کلمه روم ذکر شده است. در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۳۵۲ سعدی و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی کلمه الم وجود دارد. با حلقه فرادرمانی و میراث عیسی(ع) میتوان الم، درد و بیماریها را درمان کرد. در سوره آل عمران به شفا دادن بیماران به اذن خداوند و به واسطه عیسی(ع) اشاره شده است. در باب ۱ انجیل مرقس به درمان بیماری جذام توسط مسیح(ع) اشاره شده است. در باب ۱ انجیل برنابا تیتر «شفای جذامی» ذکر شده است. اگر این عبارت را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۱۴۵ میشود. سوره آل عمران ۱۵۴۰۱ حرف دارد. بین عددهای ۱۱۴۵ و ۱۵۴۰۱ چهار رقم مشترکند. در برگهای ۷۳ و ۱۰۸ کتاب انسان، از منظری دیگر نوشته استاد محمدعلی طاهری که آدرس آن در ادامه آمده توضیحاتی درباره حلقه فرادرمانی بیان شده است. در برگ ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه بیماری و در قصیده ۱ عراقی و در غزل ۱۰۸ فیض کاشانی کلمات درمان و درد ذکر شدهاند. اگر عبارت «حلقه فرادرمانی» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. در مقاله عدد ۴۵ ذکر دشه است. حلقهها میراث عرفانی بشر و مزد شور، شوق، ذوق و اشتیاق زنان و مردان عاشق خداوند یا انبیاء هستند که به ما ارث رسیدهاند. در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات حلقه، شوق و ذوق و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطارکلمه اشتیاق و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه شور و در غزل ۷۳ شهریار و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه شوق و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات شوق، ذوق و عاشقان و در ادامه مقاله کلمات زن و مرد و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی و در غزلهای ۱ و ۱۸۰ آشفته شیرازی و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه عاشق و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات عاشق و انبیاء و در قصیده ۱ نسیمی کلمات عاشق، انبیا و وارث و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمه میراث و در آیه ۱۸۰ سوره آل عمران کلمات میراث و وراث و در آیه ۱۰۸ سوره مائده کلمه وارثان وجود دارد. در ادامه مقاله به مصاحبه استاد طاهری با برنامه پرگار بیبیسی اشاره شده که در آن استاد طاهری بیان میکنند که دریافتهای ایشان به دلیل شوق و اشتیاق فراوان بوده است. ارتباطهای مختلفی در عرفان کیهانی حلقه وجود دارند که در تمام جنبههای مثبت زندگی به فرد کمک میکنند و مسیر رشد و تعالی فرد را هموار میکنند. ماجرای هاجر اینگونه بوده که خلیل(ع)، اسماعیل(ع)، اسحاق(ع)، هاجر و ساره در حجرالیمامه یا ریاض کنونی زندگی میکردند. در توضیحات هاجر در ویکیپدیا بیان شده: «در جشن تولد اسحاق ساره مشاهده کرد که اسماعیل فرزند او را مسخره میکند. او بسیار عصبانی شد و از شوهر خود ابرام، که از این به بعد به عنوان ابراهیم شناخته میشود، درخواست کرد که هاجر و فرزندش را اخراج کند.» اگر این متن را به اعداد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۱۸۰۵ میشود. در ویکیپدیا مساحت کلان شهر ریاض یا حجرالیمامه ۱۸۱۵ کیلومتر مربع ذکر شده است. بین اعداد ۱۸۱۵و ۱۱۸۰۵ چهار رقم مشترک هستند. اسماعیل(ع) از روی بچگی اسحاق(ع) را مسخره کرده و درخواست ساره برای بیرون کردن هاجر و اسماعیل(ع) اشتباه بوده است. خداوند برای اینکه درگیریها بالاتر نگیرد به ابراهیم خلیل(ع) فرموده که اشکال ندارد، به حرف ساره گوش کن. در سفر پیدایش تورات بیان شده که ابراهیم خلیل(ع) با هاجر و اسماعیل(ع) به فاران نرفته است. سفر پیدایش تورات تحریف شده است. ابراهیم خلیل(ع) هاجر و اسماعیل(ع) را از حجر یا حجرالیمامه به فاران یا مکه میبرد و در همان سفر اول به یاری اسماعیل(ع) کعبه را میسازند. در سوره انعام کلمات ابراهیم، یاری، اسماعیل، سفر، اول، مکه، ساخت، اسحاق، مسخره، خانه، بیرون، گوش میدهند، خضرا، نخل و درخت خرما و در سوره آل عمران قرآن کلمات ابراهیم، یاری، اسماعیل، سفر، اول، مکه، کعبه، ساخت، اسحاق، خانه و بیرون و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات ابراهیم، یاری، سفر، کعبه و ساخت و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه کعبه و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی کلمه خلیل الله و در مثنوی ۱ نسیمی کلمه خلیل و در قصیده ۱ نسیمی کلمات ابراهیم، سفر و بیرون و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات بیرون و «گوش فرا دهید» و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات بیرون و «گوش دار» و در برگهای ۷۳ و ۱۸۰ کتاب انسان از منظری دیگر کلمه بیرون و در برگ ۱۰۸ کتاب انسان از منظری دیگر عبارت «گوش داده» و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در باب ۱۸۰ انجیل برنابا و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمات خانه و گوش و در آیه ۱۰۸ سوره مائده و در باب ۱۰۸ انجیل برنابا و در قصیده ۱۰۸ حزین لاهیجی کلمه گوش و در غزل ۱ غنی کشمیری کلمات خانه و بیرون و در منشور کوروش و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در باب ۱ انجیل مرقس و در آیه ۳:۷ انجیل برنابا و در آیه ۱۰۸ سوره اعراف کلمه بیرون وجود دارد. در مقاله به ارتباط بین خضرا، درخت نخل و حجرالیمامه یا ریاض کنونی اشاره گردید. در ویکیپدیا بیان شده که طول کعبه ۵۸/۱۱ متر است. در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه زنبور و در باب ۱ انجیل مرقس و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه عسل وجود دارد. سوره نحل یا زنبور عسل ۱۸۵۱ کلمه دارد. در سوره نحل کلمات ابراهیم، یار، سفر، اول، ساخت، مسخره، خانه، بیرون و گوش ذکر شدهاند. در غزل ۳۷ مولانا کلمه خانه وجود دارد. «خانه» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. در توضیحات شهر فاران یا پاران در ویکیپدیا بیان شده: «ترجمهای عربی به سال ۱۸۵۱ از یک تورات سامری فاران را با حجاز یکی میداند. یاقوت حموی جغرافیدان و تاریخنویس قرن هفتم هجری قمری در کتاب معجمالبلدان مینویسد که «فاران عربیشده یک کلمه عبری است. یکی از نامهای مکه که در تورات آمده است. کوهی به نام «تل فاران» در حومه مکه وجود دارد.» در مقاله کلمات ترجمه، عربی، کتاب و کوه و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات کوه و یاقوت و در غزل ۱۸۰ حیکم نزاری کلمه یاقوت وجود دارد. بیان گردید که مساحت کلان شهر ریاض یا حجرالیمامه ۱۸۱۵ کیلومتر مربع است. سوره ابراهیم ۸۱۵ کلمه دارد. اگر عبارت «یاقوت حموی» را به اعداد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۵۸۱ میشود. ارقام عددهای ۵۸۱، ۸۱۵، ۱۸۱۵ و ۱۸۵۱ مشترکند. در ویکیپدیا مختصات شرقی پاران یا فاران ۳۴۴۶۳۶ ذکر شده است. مختصات شرقی ریاض ۴۶۴۳ است. ارقام عددهای ۴۶۴۳ و ۳۴۴۶۳۶ مشترک هستند. آیه ۳۷ سوره ابراهیم بیان میکند: «پروردگارا، من برخی از ذرّیّه و فرزندان خود را به وادی بیکشت و زرعی نزد بیتالحرام تو مسکن دادم، پروردگارا، تا نماز را به پا دارند، پس تو دلهایی از مردمان را به سوی آنها مایل گردان و به انواع ثمرات آنها را روزی ده، باشد که شکر تو به جای آرند.» این آیه نشان میدهد زمانی که ابراهیم خلیل(ع)، هاجر و اسماعیل(ع) را در مکه مسکن داده، بیت الحرام یا کعبه را ساخته بوده است. عبارت «مسکن دادم» نیز نشان میدهد که قبلا هاجر و اسماعیل(ع) در مکه نبودند. این نشان میدهد که در همان سفر اول کعبه را ساختهاند. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات کعبه، مکیان و بوقبیس ذکر شدهاند. در توضیحات کوه ابوقبیس در سایت ویکیشیعه بیان شده: «گویند حضرت ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) پایههای خانه کعبه را تا جایگاه حجرالاسود برافراشتند. آنگاه حضرت ابراهیم (ع) حجرالاسود را که در کوه ابوقبیس به امانت نهاده شده بود، برگرفت و در جایگاه خود قرار داد.» اگر این متن را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۸۱۵ میشود. سوره ابراهیم ۸۱۵ کلمه دارد. بعد از سوره ابراهیم، سوره حجر است. در توضیحات سوره ابراهیم در ویکیپدیا به مشابهت و همبستگی بین سوره ابراهیم و سوره حجر اشاره شده است. در توضیحات هاجر در ویکیپدیا بیان شده که در قصص الانبیا که مجموعهای از داستانهای پیامبران است هاجر دختر پادشاه مغرب و از نسل صالح نبی است. در سوره قصص به صالح(ع) اشاره شده است. در مقاله بیان گردید که صالح(ع) و اقوام عاد و ثمود در حجر یا حجرالیمامه زندگی میکردند. در مقاله به سوره تین اشاره شده است. در سوره تین منظور از «بلد الامین» مکه یا فاران است. در مقاله به کتاب مقدس سموئیل اشاره شده است. در توضیحات سموئیل در ویکیپدیا بیان شده: «مادر سموئیل حنا نام داشت و پدرش القانه بود.» اگر این جمله را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۹۶۷ میشود. در مقاله بیان شده که سوره اسراء ۶۷۹۱ حرف دارد. در سوره اسراء کلمات پدر و مادر و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه حنا وجود دارد. در توضیحات سموئیل در ویکیپدیا بیان شده«فِنِنٌه که حسادت میکرد حنا را به خاطر نداشتن فرزند مورد تمسخر قرار میداد که اینکار حنا را بسیار ناراحت میکرد. رابطه فِنِنٌه و حنا مانند رابطه ساره و هاجر بود.» اگر کلمه حنا را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۱ میشود. اگر کلمه هاجر را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۱ میشود. در مقاله عدد ۱۱ ذکر شده است. در توضیحات سموئیل(ع) در ویکیپدیا بیان شده: «با اینکه محل دفن سموئیل در کتاب مقدس در اسرائیل ذکر شده است و مقبرهای به نام سموئیل در اورشلیم وجود دارد، در شهرستان زرندیه و در حد فاصل شهر مأمونیه و رازقان، بقعهای وجود دارد که به بقعه اشموئیل پیامبر معروف است. بنای بقعه در دامنه کوه و بر روی تپهای در اوایل قرن هشتم هجری قمری ساخته شدهاست.» در مقاله به اورشلیم اشاره شده است. در ویکیپدیا مساحت شهرستان زرندیه ۴۱۳۱۳۵ هکتار مربع ذکر شده است. در ویکیپدیا بیان شده که این بقعه در سال ۱۳۵۴ در فهرست آثار ملی ثبت شده است. در مقاله بیان شده که سوره اسراء ۱۵۳۴ کلمه دارد. ارقام عددهای ۱۳۵۴ و ۱۵۳۴ مشترک هستند. در سوره اسراء کلمه ثبت وجود دارد. در مقاله به آیه ۱۵:۳۴ کتاب مقدس سموئیل اشاره شده است. ارقام عددهای ۱۳۵۴، ۱۵:۳۴ و ۴۱۳۱۳۵ مشترک هستند. در توضیحات سموئیل(ع) در ویکیپدیا بیان شده: «در یک شب سموئیل صدایی شنید که او را صدا میزد. سموئیل در این زمان دوازده ساله بود. او تصور کرد که عیلی او را صدا میکند و به نزد الی رفت. الی به او گفت که وی را صدا نکرده و او را به خواب تشویق کرد. این اتفاق سه بار تکرار شد تا الی متوجه شد که خداوند سموئیل را صدا میکند. وقتی سموئیل پاسخ داد، خداوند به او گفت که گناهان فرزندان الی باعث خواهد شد که نسل او به عنوان پیامبر ادامه نیابد. صبح روز بعد الی از سموئیل پرسید که خداوند به او چه گفتهاست و سموئیل اتفاق شب گذشته را تعریف کرد. الی بدون ناراحتی ابراز کرد که خداوند هر چه را که درست است انجام خواهد داد.» اگر این متن را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۱۴۱۵ میشود. در مقاله عدد ۱۴:۱۵ ذکر شده است. و در آیه ۱۰۸ سوره طه کلمه صدا و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات صدا، خواب و صبح و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات صدا و خواب و در مقاله کلمات خواب و صبح ذکر شدهاند.
اسماعیل(ع) و اسحاق(ع) قربانی کردن وابستگیها
در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه به پدر و فرزند و در غزل ۸۱۰ مولانا به پدر و طفلان اشاره شده است. ابراهیم خلیل(ع) پدر اسماعیل(ع) و اسحاق(ع) است. در مقاله به آیه ۳۷ سوره ابراهیم اشاره شده است. در سوره ۳۷ قرآن (سوره صافات) به داستان قربانی کردن اسماعیل(ع) یا اسحاق(ع) اشاره شده است. اگر عبارت «قربانی اسماعیل اسحاق داستان» را به اعداد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۷۳ میشود. ارقام عددهای ۷۳ و ۳۷ مشترک هستند. قربانی کردن اسماعیل(ع) یا اسحاق(ع) داستان است. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات ابراهیم، اسمعیل و قربان و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات خلیل، اسماعیل و قصه و در قصیده ۱ عراقی و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی کلمه قصه و در قصیده ۱ حافظ و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه داستان وجود دارد. پیام داستان قربانی کردن اسماعیل(ع) یا اسحاق(ع) کنار گذاشتن وابستگیها است. اگر عبارت «اسماعیل(ع) و اسحاق(ع) قربانی کردن وابستگیها» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۵۸ میشود. در مقاله بیان شده که سوره ابراهیم ۸۱۵ کلمه دارد. ارقام عددهای ۱۵۸ و ۸۱۵ مشترک هستند. ارتباط یا حلقه قربانی وابستگیها یا روزه و میراث ابراهیم(ع) به کنار گذاشتن وابستگیها، عادتها، تعلقات و اعتیادها کمک میکند. در مقاله کلمه حلقه و در باب ۱ انجیل برنابا و در غزل ۳۷ مولانا کلمه روزه و در باب ۱ انجیل مرقس کلمه قربانی و در غزل ۳۷ تبریزی کلمه قربانیان و در غزل ۳۷ محتشم کاشانی کلمه تعلق و در قصیده ۱ عراقی کلمه عادت وجود دارد. در غزل ۳۷ حافظ به آزادی از تعلق اشاره شده است. اگر عبارت «ابراهیم حلقه قربانی وابستگی ها» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۷۳ میشود. در باب ۱۸۰ انجیل برنابا کلمه رواق وجود دارد. در مقاله زیر از استاد طاهری بنیان گذار عرفان حلقه با عنوان «در رواق رمضان» بیان شده «یکی از عوامل زمینه ساز تحول و خودسازی، روزه است. این روزه و امساک و خودداری میتواند همچنین شامل روزه چشم، روزه زبان، روزه اندیشه و… انسان را به ترک عادات مربوط به چشم، زبان، اندیشه و… سوق دهد. از این دیدگاه، روزه در راستای ترک عادات، نقش مهمی ایفا میکند. از این نظر، روزه برنامهای برای بهبودبخشی به ابعاد بینشی انسان است که رنگ تعلق را از او میگیرد تا به سمت بیرنگی رود و علاوه بر این وجه درونی و معرفتی، با ترک عادات ظاهری مانند عادت خوردن و آشامیدن (که ۱۱ ماه از الگوی زمانی ثابتی تبعیت میکند)، کمک میکند که چیدمان نرم افزارهای وجود انسان بِه گزینی و اصلاح شود. با توجه به عادتپذیر بودن انسان، اکثر قریب به اتفاق مردم، به نوعی معتاد به شمار میروند و نیازمند تنظیم الگوی نرم افزاری اندیشه و رفتار خود هستند. به این لحاظ میتوان گفت که ماه رمضان، دوره ترک اعتیاد است.» در این متن عبارت «۱۱ ماه» وجود دارد. در مقاله بیان شده شماره نزول سوره ماه ۵۴ است. اعداد ۱۱ و ۵۴ در کنار یکدیگر عدد ۵۴۱۱ را ایجاد میکند. در مقاله اعداد ۱۴:۱۵، ۴۱:۱۵ ذکر شدهاند. ارقام این اعداد مشترک هستند. اگر عبارت «در رواق رمضان» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۵۴ میشود. آیه ۱۸۵ سوره بقره و ترجمه مکارم شیرازی بیان میکند: «(آن چند روز معدود) ماه رمضان است كه قرآن براي راهنمائي مردم و نشانه هاي هدايت و فرق ميان حق و باطل در آن نازل شده، پس آنكس كه در ماه رمضان در حضر باشد روزه بدارد، و آنكس كه بيمار يا در سفر باشد روزهاي ديگري را بجاي آن روزه بگيرد، خداوند راحتي شما را ميخواهد نه زحمت، هدف اين است كه اين روزها را تكميل كنيد، و خدا را بر اينكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و شايد شكرگذاري كنيد.» اگر این آیه را به عددهای ابجد وسیط و صغیر تبدیل کنیم حاصل ۱۵۴۴ و ۱۱۵۴ میشوند. ارقام عددهای ۱۱۵۴، ۱۵۴۴ و ۵۴۱۱ مشترک هستند. در آیه ۱۸۵ سوره بقره کلمه هدایت و در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی کلمه گیاه ذکر شده است. در توضیحات گیاهخواری در ویکیپدیا به نقل از صادق هدایت بیان شده: «انسان نقش برادر بزرگتر را برای حیوانات دارد؛ نه حق دژخیمی و ستمگری بر آنان را» در بابهای ۱ و ۷۳ انجیل برنابا و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در قصیده ۱ عراقی و در برگهای ۳۷، ۷۳ و ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه انسان و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات انس و نقش و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات نقش و انس و در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات نقش و بزرگ و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی کلمه نقش و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در باب ۱۸۰ انجیل برنابا و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات برادر و بزرگ و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمات بزرگ و حیوانات و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات برادر و حیوانات و در مقاله کلمه حیوان وجود دارد. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیده ۱ حافظ کلمات انس و دهر و در مثنوی ۱ حافظ و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه دهر وجود دارد. نام دیگر سوره دهر سوره انسان است. نقاشیهای «آهوی کوهی» و «آهوی تنها» اثر صادق هدایت هستند. در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه آهو و در مثنوی ۱ حافظ کلمات آهو و شکار و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات غزال و شکار و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه شکار وجود دارد. در سوره مائده و ترجمه انصاریان بیان شده: «ای اهل ایمان! بی تردید خدا شما را به چیزی از شکار [حیوانات در حالی که مُحرم هستید] آزمایش می کند، چه شکاری که [به آسانی و بدون اسلحه] دست شما به آن برسد، و [چه شکاری که به سبب وحشی بودنش] نیزه های شما [آن را صید می کند؛] تا خدا کسی را که در نهان از او می ترسد، معلوم و مشخص نماید. و هر که پس از این [امتحان از حدود خدا] تجاوز کند [و در حال احرام به شکار برخیزد] برای او عذابی دردناک است.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۸۰۰۰ میشود. ارقام عددهای ۱۸۰ و ۱۸۰۰۰ مشترک هستند. بیت زیر از غزل ۳۵۲ سعدی به آیه ۱ سوره مائده اشاره میکند. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه مائده وجود دارد.
چون دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر *** با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم
آیه ۱ سوره مائده و ترجمه خرمشاهی بیان میکند: «اى مؤمنان به پيمانها[ى خود] وفا كنيد، [گوشت] چارپايان بر شما حلال است مگر آنچه حكمش بر شما خوانده شود، و [به شرط آنكه] در حال احرام، حلال دارنده صيد نباشيد، خداوند هر حكمى كه بخواهد مقرر مىدارد.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۹۶۱۷ میشود. در مقاله بیان شده که سوره اسراء ۶۷۹۱ حرف دارد. ارقام عددهای ۶۷۹۱ و ۹۶۱۷ مشترک هستند. در سوره اسراء کلمات مومنان و عهد و پیمان وفا کنید ذکر شدهاند. در این آیه بیان شده که در زمان احرام صید حرام است. آیه ۱ سوره مائده نشان میدهد که شکار و خوردن حیوانها کار درستی نیست. خدا به بهانه احرام مدتی مانع شکار و خوردن گوشت حیوانها شده است؛ چون مردم در گذشته قبول نمیکردند که تنها در صورت اجبار و غذا دادن به فقیرها گوشت حیوانها را بخورند. در مقاله بیان شده که ممنوعیت قمار و مصرف مشروبات الکلی مورد پذیرش جامعه قرار نمیگیرد. قربانی کردن و کشتن حیوانات تنها در صورت مجبور بودن و غذا دادن به فقرا صحیح است و اگر غیر از این باشد کارمای منفی دارد. در باب ۱ انجیل مرقس و در مقاله کلمات قربانی و حیوان و در سوره ۳۷ قرآن (صافات) و در غزل ۷۳ شهریار کلمه غذا و در سوره ۷۳ قرآن (مزمل) کلمات غذا و فقیران و در آیه ۱۸۰ سوره آل عمران کلمه فقیران و در باب ۱ انجیل برنابا کلمه گوشت و در حکمت ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات گوشت و فقیر و در قصیده ۱ نسیمی کلمه فقرا و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه فقر و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه فقیر و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمه همبر و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات غذا و چهارپایان ذکر شدهاند. در مقالهای با عنوان «لذت حقیقت» که آدرس آن در ادامه آمده ذکر شده که در سوره بقره بیان شده: «بی تردید شما [سرگذشتِ کسانی از هم مسلکان خود را] که در روز شنبه [از فرمان خدا که صید ماهی را حرام کرده بود] عصیان ورزیدند دانستید که [به کیفر عصیانشان] به آنان نهیب زدیم که به صورت بوزینگانی خوار و رانده شده درآیید.» روز شنبه روز عبادت، توجه به اطرافیان و طبیعت بوده است. از این جهت این روز حرمت ویژهای داشته است. هدف این آیه این بوده که مردم یک روز دست از صید ماهی و شکار بردارند تا به طبیعت کمک شود. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه صید و در مقاله کلمه ماهی ذکر شده است. دلیل اینکه در آیهای از سوره بقره که به آن اشاره گردید بیان شده که این افراد به بوزینه یا میمون تبدیل شدند این بوده که این افراد در مورد فلسفه و علت این حکم خداوند اندیشه و تفکر نکردند. در مقاله «لذت حقیقت» ویدئویی از خبر آنلاین با عنوان «ببینید | احمدی نژاد نانجیب بود و بر سر روحانیت کلاه گذاشت» آمده که بر اساس آن محمود احمدینژاد بیان کرده که تقلید کار میمون است. تقلید نیز کنار گذاشتن اندیشه و تفکر است. در مقاله «لذت حقیقت» ذکر شده که در سوره مائده بیان شده: «بی تردید شما [سرگذشتِ کسانی از هم مسلکان خود را] که در روز شنبه [از فرمان خدا که صید ماهی را حرام کرده بود] عصیان ورزیدند دانستید که [به کیفر عصیانشان] به آنان نهیب زدیم که به صورت بوزینگانی خوار و رانده شده درآیید.» در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه مسخ وجود دارد. صادق هدایت رمان کوتاه مسخ اثر فرانتس کافکا را ترجمه کرده است. در روز قیامت این افراد به بوزینه یا میمون مسخ میشوند. در کتاب انسان و معرفت نوشته استاد طاهری که آدرس آن در ادامه آمده بیان شده که در قیامت همه خصوصیات فرد (چه خیر و چه شر) در قالب تودهای از آگاهی تجسم مییابد و حتی اگر خلق و خوی حیوانی در فردی بارز باشد این ویژگیها چنان در آن توده آگاهی به وضوح دیده میشود که گویی حیوانات در قیامت محشور شدهاند. در مقاله کلمات خیر، شر، توده، آگاهی، حیوان و قیامت و در قصیده ۱ نسیمی و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی کلمه قیامت و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی قیامت و محشر و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه محشر وجود دارد. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در ترجیع بند ۱ خاقانی به نواختن صور و مرحله قیامت اشاره شده است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ نسیمی در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه انبیاء وجود دارد. در آیه ۱ سوره انبیاء نیز به روز حساب یا قیامت اشاره شده است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی بیان شده: «از هیبت نفخه صور دلها در خروش، معذور باشی و پشت دست تحسّر به دندان تحیّر نبری که چنین روزی در پیش داری و جهد کنی که در این ده روزه مهلت زوادهای حاصل کنی و ذخیرهای بنهی که روز قیامت روزی باشد که خلایق زمین و ملائکه آسمان متحیر و متفکر باشند، و انبیا لرزان و اولیا ترسان و مقربان و حاضران مستعان.» در غزل ۳۷ بیدل دهلوی و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه دندان وجود دارد. کتاب مقدس یوئیل و ترجمه مژده برای عصر جدید بیان میکند: «امّتی که بسیار قوی و بیشمارند بر سرزمین من هجوم آوردهاند. دندانهای ایشان مانند دندان شیر، تیز است.» اگر این آیه را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۲۵۳ میشود. در مقاله عدد ۲۵۳ ذکر شده است. در کتاب مقدس ایوب و ترجمه نسخه قدیمی فارسی بیان میکند: «دندانهای آسیای شریر را میشکستم و شکار را ازدندانهایش میربودم.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۳۴۵۱ میشود. در مقاله عدد ۱۵۳۴ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۵۳۴ و ۳۴۵۱ مشترک هستند. کتاب دندانها نوشته مصطفی فرزانه است. در توضیحات در ویکیپدیا بیان شده: «در این رمان نویسنده به طور هنرمندانهای با رعایت فاصله زمانی آشکار شدن مسخ بر خانواده شخصیت اصلی داستان، این واقعیت را بیان میکند که مسخ علت بیفایده و طرد شدن او نیست؛ بلکه او در پی انجام ندادن وظایفی که بر او متحمل شده بود، طرد میشود و این طرد شدن به شکل استعاری با مسخ توجیه میشود. به بیان دیگر، میتوان گفت گرگور که دیگر وظایف گذشتهاش را انجام نمیدهد، برای خانواده مانند یک سوسک بیمصرف است. این تعبیر خانواده، هرچند در ابتدا گرگور را دلسرد نکرد اما در ادامه داستان او خود تصمیم به طرد شدن گرفت و به گونهای با اعتصاب غذا به زندگی خود پایان داد.» در این مطلب نیز به غذا اشاره شده است. غذا را با دندان میخورند. در سوره ذاریات و ترجمه انصاریان بیان شده: «پس به سوی خانواده اش بازگشت و گوساله ای فربه [و بریان شده] آورد.» «پس آن را نزدیکشان برد [ولی دید نمی خورند]؛ گفت: مگر نمی خورید؟» اگر این دو آیه را به عدد ابجد صغیر تبدیل کرده و با یکدیگر جمع کنیم حاصل ۳۲۵ میشود. در در مقاله درباره غزل ۳۵۲ سعدی بیان گردید که خدا به بهانه احرام مدتی مانع شکار و خوردن گوشت حیوانها شده است؛ چون مردم در گذشته قبول نمیکردند که تنها در صورت اجبار و غذا دادن به فقیرها گوشت حیوانها را بخورند. ارقام عددهای ۳۲۵ و ۳۵۲ مشترک هستند. این مطلب نیز نشان میدهد فرشتگان گوشت گوساله را نخوردند چون میدانستند قربانی کردن و خوردن حیوانات تنها در صورت مجبور بودن و غذا دادن به فقرا صحیح است. در سوره ذاریات بعد از این آیه بیان شده: «آن گاه (از اینکه بیاجازه بر او وارد شده و غذا هم نخوردند) سخت از آنها بیم و اندیشه کرد، آن فرشتگان گفتند: هیچ مترس، و او را به پسری دانا (یعنی اسحاق) بشارت دادند.» در مقاله بیان شده که قربانی کردن اسحاق(ع) یا اسماعیل(ع) قصه و داستان است و پیام این داستان کنار گذاشتن وابستگیها، تعلقات، عادتها و اعتیادها بوده است. اگر عبارت «لذت حقیقت» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۲۹ میشود. در مقاله عدد ۲۹ ذکر شده است.
https://mataheri.com/articles/dar-revaghe-ramezan/
سرد و گلستان شدن آتش و نرم شدن زمین برای ابراهیم خلیل(ع)
در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه براهیم وجود دارد. کلمه براهیم حرف الف ندارد. در مقاله به حرف الف اشاره شده است. در غزل ۱ فروغی بسطامی کلمه بشکست و در تضیمن ۱ فروغی بسطامی و در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه شکسته و در قصیده ۳۷ مجد همگر کلمات شکسته و بت و در غزلهای ۱ و ۳۷ محتشم کاشانی کلمه بت و در قصیده ۱ عراقی کلمه بتان وجود دارد. ابراهیم خلیل(ع) را به دلیل شکستن بتها به داخل آتش انداختند. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنوی ۱۸۰ نراقی به انداختن ابراهیم خلیل(ع) با منجنیق در آتش اشاره شده است. زمین برای ابراهیم خلیل(ع) نرم و آتش سرد و گلستان شده است. اگر عبارت «سرد و گلستان شدن آتش و نرم شدن زمین برای ابراهیم خلیل(ع)» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۳۸۵۵ میشود. در مقاله عددهای ۵۸۳۵، ۸۵۸۳ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات ابراهیم، زمین، آتش و سرد و در قصیده ۱ عراقی کلمات زمین، نرمکی و گلستان و در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات زمین و نرم و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی کلمه سرد و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات سرد و زمین و در ابیات زیر که در توضیحات ناصرخسرو در ویکیپدیا قرار دارند کلمه نرم و در غزل ۳۷ بیدل دهلوی کلمات نرم و زمین وجود دارند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی بیان شده: «گلستان کند آتشی بر خلیل *** گروهی به آتش بَرَد ز آب نیل» در قصیده ۱۰۸ سنایی بیان شده: «از دستت ار آتش بود ما را ز گل مفرش بود». در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی بیان شده: «طمع ز جان ببرد هر که جا گزید در آتش *** ز عشق دم نزند هر که راست میل سلامت» در این بیت به آتش و سلامت اشاره شده است. ابراهیم خلیل(ع) سالم از آتش بیرون آمده است.
گه نرمم و گه درشت چون تیغ *** پند است نهان و آشکارم (ناصرخسرو)
با جاهل و بیخرد درشتم *** با عاقل نرم و بردبارم (ناصرخسرو)
در خبر زیر از سایت روزیاتو با عنوان «سرنوشت تمام اژدهایان دنیای «بازی تاج و تخت» و خونین ترین نبردهایی که تجربه می کنند» بیان شده: «پس از آنکه دنریس تارگرین همراه با سه تخم اژدهای خفته وارد آتش می شود. صبح روز بعد که آفتاب در می آید، دنریس بدون هیچ آسیبی همراه با سه بچه اژدها از دل خاکسترها بیرون می آید.» اگر این متن را به عدد ابجد وسط تبدیل کنیم حاصل ۴۵۱ میشود. در مقاله عددهای ۱۴۵ و ۵۴۱ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات تاج، تخت، تخم، اژدها، آتش، صبح و آفتاب و در مثنوی ۱ حافظ و در خطبه ۱۸۰ نهج البلاغه و در قصیدههای ۱۰۸ و ۱۸۰ ناصرخسرو و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه تخم و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات خفته، آتش و آسیب و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنوی ۱ نسیمی و غزل ۱ محتشم کاشانی و در غزلهای ۱۸۰ حزین لاهیجی، فروغی بسطامی و آشفته شیرازی و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی کلمه آتش و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و قصیده ۱۰۸ سنایی و کلمات آتش و صبح و در مقاله کلمات صبح، آفتاب و بیرون وجود دارند. در توضیحات ققنوس در ویکیپدیا بیان شده: «گفته میشود که وی مرغی نادر و تنهاست و جفت و زایشی ندارد. اما هر هزار سال یک بار، بر تودهای بزرگ از هیزم بال میگشاید و آواز میخواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقار خویش آتشی میافروزد و با سوختن در آتش از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد میشود. در بسیاری فرهنگ ها ققنوس را رمز جاودانگی، فداکاری و عمر دگربار تلقی میکنند.» در مقاله کلمات بزرگ، بال، اشتیاق، فرهنگ و جاودانگی و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنویهای ۱ حافظ و نسیمی و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۱ غنی کشمیری و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در غزل ۳۷ مولانا و در غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه مرغ و در شعر ۱۰۸ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه نادر و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه آواز وجود دارد. در مقاله به کوه قاف اشاره شده است. در توضیحات کوه قاف در ویکیپدیا بیان شده: «در ادبیات فارسی قاف را نشیمن سیمرغ و ققنوس ذکر کردهاند و بسیاری از شعرای بزرگ ایرانی در اشعار خود از آن استفاده کردهاند.» در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمات ادبیات و فارسی ذکر شدهاند. ناشر سفرنامه ناصرخسرو انتشارات ققنوس است. در توضیحات ناصر خسرو در ویکیپدیا بیان شده «خانه و کاشانهاش را به نام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده و قصد جانش را میکنند.» در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در مقاله کلمات خانه و آتش و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه رافضی وجود دارد. «خانه» و «بوسیده آتش» عنوان قسمتی از سریال بازی تاج و تخت است. در توضیحات ناصر خسرو در ویکیپدیا بیان شده: «بنا بر نوشتهاش در سفرنامه ناصر خسرو در سن چهل سالگی، شبی در خواب دید که کسی او را میگوید:
«چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر.» ناصرخسرو پاسخ داد: «حکما، چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد.» مرد گفت: «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بیخردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیافزاید.» ناصرخسرو پرسید: «من این از کجا آرم؟» گفت: «عاقبت، جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد.»
ناصرخسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد؛ از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.» اگر این متن را با عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۲۱۸۲ میشود. در مقاله به سوره حج اشاره شده است. سوره حج ۱۲۸۲ کلمه دارد. ارقام عددهای ۱۲۸۲ و ۲۱۸۲ مشترک هستند. در قطعه ۱ خاقانی کلمه آسیا و در قصیده ۱ حافظ کلمه قیروان و در مقاله کلمات حلب، فلسطین، عرب، مصر و کعبه ذکر شدهاند. در توضیحات جعفر صادق(ع) در ویکیپدیا بیان شده: « بعد از شکست و مرگ نفس زکیه در سال ۱۴۵ ه.ق صادق پذیرش فراخوان منصور برای رفتن به بغداد را معقولتر دید و آن را پذیرفت. او مدتی کوتاه را در بغداد گذراند و توانست خلیفه را قانع کند تا برای او خطری ندارد و با جلب نظر خلیفه به مدینه بازگردد. این زندگی آرام اما برای همیشه دوام نداشت. بنابر گزارش کلینی، والی مدینه از منصور دستور گرفته بود تا خانه صادق را آتش بزند.» در مقاله به مرگ، عدد ۵۴۱، جعفر صادق(ع)، عراق و آتش زدن خانه اشاره شده است. ارقام عددهای ۱۴۵ و ۵۴۱ مشترک هستند.
استاد طاهری و حسین منصور حلاج
در توضیحات حسین منصور حلاج در ویکیپدیا بیان شده: «به خاطر عقایدش عدهای از علمای اسلامی آموزههایش را مصداق کفرگویی دانسته، او را به اتهام صوفی بودن تکفیر کردند و حکم به ارتدادش دادند.» اگر این متن را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۳۴۶ میشود. در مقاله عدد ۳۴۶ ذکر شده است. در توضیحات محمدعلی طاهری در ویکیپدیا بیان شده: «مراجع تقلیدی چون مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی و علوی گرگانی پس از بررسی جزوات، آثار سمعی و بصری، سیدیها و مدارک موجود از وی با ارائه توضیحاتی طبق فتاوایی او را مرتد اعلام کردند. مراجع مذکور غیر وحیانی دانستن قرآن، اهانت به پیامبر اسلام با عنوان تناقض گویی، غیر معصوم خواندن ائمه شیعه، شرک دانستن زیارت قبور ائمه، تمسخر رجعت و مهدویت، تمجید از شیطان و موحد خواندن آن، ادعای خروج جن از درون مردم، ترویج زیرکانه تناسخ، نفی برخی از مسلمات مانند ادعای وجود نداشتن عزرائیل، لمس و تماس غیرشرعی با بدن زنان نامحرم به بهانه درمان عرفانی و دهها انحراف دیگر، از جمله انحرافات این فرقه و دلایل ارتداد رئیس آن دانستند.» در مقاله به مکارم شیرازی اشاره شده است. در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه علوی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمه گرگان وجود دارد. استاد طاهری در سخنرانیهایی که در یوتیوب ایشان موجود هستند بیان میکنند که قرآن قانون اساسی است. در مقاله عبارت قانون اساسی ذکر شده است. استاد طاهری بسیاری از مطالبی را که بیان میکنند با قرآن انطباق میدهند. بقیه مطالبی که درباره استاد طاهری بیان شده به جز خروج جن نیز دروغ هستند. در باب ۷۳ انجیل برنابا کلمه دروغ وجود دارد. مصطفی فرزانه نویسنده کتاب «راست و دروغ» است. در باب ۱ انجیل مرقس کلمه اعتراف و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه اعترف و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه معترف وجود دارد. در برگ ۳۷ کتاب «اعترفات یک بازجو» بیان شده: «در مورد آقای محمدعلی طاهری فقط در جلسه اول دادگاه که پس از چندین ماه از بازداشت موقت و با انجام چند نوبت اقدام به اعتصاب غذا، تشکیل شد، توانست وکیل خود را (خانم شادی رصدی) ملاقات کند و در آنجا ضمن اینکه فهمید وکیلش مورد تهدید قرار گرفته، توسط ایشان به برخی از حقایق پشت پرده پی برد، از جمله اینکه پانزده حکم اعدام که بازپرس اسدی و کارشناسان ادعا میکردند که از سوی پانزده تن از مراجع تقلید صادر شده، همگی جعلی بوده و صحنه سازیها در مورد اجرای حکم اعدام به منظور اعمال شکنجه روانی و ترسانیدن و مجبور کردن وی به قبول اتهامات کذب وارده و انجام مصاحبه دیکته شده و ... بوده است. اما اگر در ماههای اول اجازه ملاقات وکیل با آقای طاهری میدادیم، هیچ کدام از این اقدامات غیرقانونی و غیرانسانی رخ نمیداد.» اگر این متن را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۱۷۳۵ میشود. در مقاله بیان شده که استاد طاهری متولد سال ۱۳۷۵ قمری است. ارقام عددهای ۱۳۷۵ و ۱۷۳۵ مشترک هستند. اگر عبارت «اعترفات یک بازجو» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۷۳ میشود. کتاب اعترافات یک بازجو شامل ٣٧ مورد از راههای اِعمال فشار اطلاعات سپاه به متهمين در بند ۲-الف زندان اوين و نحوه انجام این اَعمال غیر انسانی در مورد دکتر «محمدعلی طاهری» است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه سپه وجود دارد. آدرس دانلود این کتاب در ادامه مقاله آمده است. در مقاله کلمات نقد و قرآن ذکر شدهاند. در توضیحات نقد قرآن در ویکیپدیا و بخش نهی ناسزاگویی بیان شده: «آیه ۱۰۸ سوره انعام، از مؤمنان خواسته تا به مشرکان (و یا خدایان آنها) ناسزا نگویند: «و آنهایی را که جز خدا [معبود] میخوانند دشنام مدهید، که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی و جهل، خدا را دشنام خواهند داد؛ اینگونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم؛ آنگاه بازگشت آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود و ایشان را از آنچه انجام میدادند آگاه خواهد ساخت.» منتقد میپرسد «دشنام دادن به مشرکان (و یا خدایان آنها) به این دلیل ممنوع است که ممکن است آنها نیز به خدا (و یا مؤمنان) دشنام دهند؟» و در ادامه میگوید اگر قرآن میگفت که به مشرکان یا هر کس که با او دشمنی دارید، دشنام ندهید، زیرا: اولا، این عمل با منش انسانهای خوب و با شخصیت ناسازگار است، و ثانیاً، نوعی ظلم محسوب میشود، شاید کمی معقولتر مینمود؛ و فلسفهای که قرآن برای نهی از دشنام دادن به دیگران مطرح کرده، مانند این است که بگوییم «به ناموس دیگران تجاوز نکنید، چون ممکن است آنها نیز به ناموس شما تجاوز کنند! حقوق دیگران را پایمال نکنید، چون ممکن است دیگران نیز حقوق شما را پایمان کنند!» منتقد در ادامه انتقاد میکند که: اشتباه نشود، آیه مورد بحث به هیچوجه مصداق قاعده طلایی اخلاق، که میگوید: «هرچه را بر خود میپسندی بر دیگران نیز بپسند، و هرچه را بر خود نمیپسندی، بر دیگران نیز مپسند» نیست. مطابق این اصل، ما باید دیگران را مانند خود دوست بداریم و با آنها به گونهای رفتار کنیم که دوست داریم دیگران نیز با ما همانگونه رفتار کنند. به عبارت دیگر مبنای این قاعده طلابی اخلاق این است که ما باید تکبر و خودخواهی و خودپرستی را کنار بگذاریم و خود را تافته جدابافتهای از دیگران ندانیم؛ در چنین حالتی ما هرگز به کسی توهین نمیکنیم، حتی اگر بدانیم که او در عمل نمیتواند (و یا نمیخواهد) پاسخ توهین ما را بدهد؛ اما آیه قرآن میگوید: به آنها ناسزا نگویید مبادا آنها نیز به شما یا خدایتان ناسزا گویند؛ و فرق بین این دو آشکار است » منظور آیه ۱۰۸ سوره انعام عدم اجبار در دین، عقیده و باور است. باید این آیه را با آیه قبل از آن در نظر گرفت. آیه قبل از آیه ۱۰۸ سوره انعام بیان میکند: «اگر خدا می خواست آنان [به طور اجبار] شرک نمی آوردند، [ولی خواست خدا آزادی انسان در انتخاب است] و ما تو را بر آنان نگهبان و کارساز قرار ندادیم [تا آنان را به اجبار به پذیرش دین وادار کنی.]» در آیه ۱۰۸ سوره انعام حتی دشنام و ناسزا دادن به مشرکان نیز نهی گردیده است. در تضیمن ۱ فروغی بسطامی کلمه دشنام وجود دارد. ارتداد یک موضوع ساختگی و تحریف دین است. در سوره شوری و ترجمه انصاریان بیان شده: «پس اگر [از دعوتت] روی برگردانند [اندوهگین مباش] ما تو را بر آنان نگهبان و مراقب نفرستاده ایم [تا آنان را به اجبار در دایره هدایت قرار دهی]، جز رساندن [پیام وحی] بر عهده تو نیست، و هنگامی که ما از سوی خود رحمتی [چون سلامت، امنیت و ثروت] به انسان بچشانیم، به آن سرمست و مغرور می شود، و اگر به سبب گناهانی که مرتکب شده اند آسیبی به آنان رسد [رحمت حق را فراموش می کنند]، بی تردید انسان بسیار ناسپاس است.» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۲۶۹ میشود. در مقاله عدد ۱۶۲۹ ذکر شده است. ارقام این عددها مشترک هستند. در سوره شوری و ترجمه خرمشاهی بیان شده: «پس اگر رويگردان شدند بدان كه تو را نگهبان ايشان نفرستادهايم، بر تو جز پيامرسانى نيست، و ما چون از جانب خويش به انسان رحمتى بچشانيم، به آن شاد شود، و اگر به خاطر كار و كردار پيشينشان به ايشان بلايى رسد، آنگاه است كه انسان ناسپاس است.» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۷۴۳ میشود. در مقاله عدد ۷۴۳ ذکر شده است. در باب ۱ انجیل مرقس کلمه مژده وجود دارد. در باب ۱ انجیل مرقس و ترجمه مژده برای عصر جدید بیان شده: «مردم از طرز تعلیم او حیران ماندند، زیرا برخلاف علمای یهود، او با اقتدار و اختیار به آنها تعلیم میداد.» در باب ۱ انجیل مرقس نیز به اختیاری بودن دین اشاره شده است. اگر عبارت «استاد طاهری و حسین منصور حلاج» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۲۵۳ میشود. در مقاله عددهای ۱۵۲۳، ۲۱۳۵، ۲۳:۵۱ و ۳۵۱۲ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. عنوانی یکی از کتابهای صادق هدایت افسانه آفرینش است. در توضیحات کتاب افسانه آفرینش در ویکیپدیا بیان شده: «بی تردید قصد نویسنده این بوده که آفرینش و نحوه تشکیل آن را از دیدگاه ادیان سامی با استفاده از زبان طنز به باد انتقاد بگیرد؛ که تقریباً هیچ عضوی از آفرینش، از خدا و فرشتگان گرفته تا شیطان را از قلم نیشدار خود در امان نمیگذارد. نمایشنامه با عشق زمینی آدم و حوا پایان میپذیرد. بازیگران این خیمهشببازی عبارت اند از: خالق اف، جبرائیل پاشا، میکائیل افندی، ملا عزرائیل، اسرافیل بیک، مسیو شیطان، بابا آدم، ننه حوا، حوریها، غلمانها، فیل، شتر مرغ و ... . بر روی جلد اول کتاب این بیت از حافظ به چشم میخورد: پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد» بیت حافظ بیان میکند که آفرینش خطا نبوده است اما بشر خطا میکند و خداوند خطا پوشی میکند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی بیان شده: «خداوند بخشنده دستگیر *** کریم خطابخش پوزشپذیر» خطای بشر به دلیل داشتن اختیار و کامل نبودن است. فقط خداوند کامل است. در قصیده ۱ حافظ کلمه عصمت و در قصیده ۱ نسیمی کلمه معصوم وجود دارد. معصومیت موضوعی ساختگی و تحریف دین است. اگر انسان به اوج کمال خود و وصال خداوند برسد باز هم ناقص است؛ چون بر همه چیز احاطه ندارد. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات اوج، محیط، همه چیز و خطا و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات اوج، همه و خطا و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه اوج و در غزل ۱ نسیمی کلمات اوج و نقص و در قصیده ۱ عراقی کلمه نقصان وجود دارد. یک موجود ناقص حتما خطا و اشتباه میکند مگر اینکه اختیاری از خود نداشته باشد تنها خداوند و موجوداتی که خداوند آفریده و اختیاری از خود ندارند معصوم هستند. معصوم در نظر گرفتن انسان به معنی مقام خدایی دادن به انسان است. این موضوع شرک است. در مقاله به سوره مریم اشاره شده است. در سوره مریم و ترجمه فولادوند بیان شده: «و هيچ كس از شما نيست مگر [اينكه] در آن وارد مى گردد اين [امر] همواره بر پروردگارت حكمى قطعى است» این آیه نیز نشان میدهد که هیچکس معصوم نیست. اگر این آیه را به عددهای ابجد کبیر و وسیط تبدیل کنیم حاصل ۴۵۵۵ و ۳۷۳ میشود. در مقاله عددهای ۴۵ و ۵۴ ذکر شدهاند. ارقام عددهای ۴۵، ۵۴ و ۴۵۵۵ مشترک هستند. در مقاله عددهای ۳۷ و ۷۳ ذکر شدهاند. ارقام عددهای ۳۷، ۷۳ و ۳۷۳ مشترک هستند. در سوره مریم و ترجمه خرمشاهی بیان شده: «و هيچكس از شما نيست مگر آنكه وارد آن خواهد شد، اين امر بر پروردگارت قضاى حتمى است» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۵۸۳۸ میشود. در مقاله عدد ۸۵۸۳ ذکر شده است. ارقام این عددها مشترک هستند. در سوره مریم و ترجمه انصاریان بیان شده: «و هیچ کس از شما نیست مگر آنکه وارد دوزخ می شود، [ورود همگان به دوزخ] بر پروردگارت مسلّم و حتمی است.» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۴۷ میشود. در مقاله عدد ۳۴۷ ذکر شده است. برخی تصور میکنند که عقیده داشتن به معصومیت به معنی داشتن عقیده برتر است در حالی که اینگونه نیست. این افراد با این تصور عقیده و باور خود را به دیگران تحمیل میکنند. عقیده اشتباه مقام خدایی دادن به مسیح(ع) نیز باید مشابه عقیده اشتباه معصومیت به وجود آمده باشد. برخی عقیده خدا بودن مسیح(ع) را به وجود آوردند و با این بهانه که عقیده برتری دارند، عقیدهشان را بر دیگران تحمیل کردند و کتابهای مقدس را تحریف کردند. این عقیدهها برای برتری جویی به وجود آمدهاند. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه برتری و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در قطعه ۱ خاقانی و در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه برتر وجود دارد. در باب ۱ انجیل مرقس کلمه توبه ذکر شده است. در سوره توبه به تحریف مقام عیسی(ع) اشاره شده است. در سوره مائده و ترجمه الهی قمشهای بیان شده: «و (یاد کن) آن گاه که (در قیامت) خدا گوید: ای عیسیِ مریم، آیا تو مردم را گفتی که من و مادرم را دو خدای دیگر سوای خدای عالم اختیار کنید؟ عیسی گوید: خدایا، تو منزهی، هرگز مرا نرسد که چنین سخنی به ناحق گویم، چنانچه من این گفته بودمی تو میدانستی، که تو از سرائر من آگاهی و من از سرّ تو آگاه نیستم، همانا تویی که به همه اسرار غیب جهانیان کاملاً آگاهی.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۶۷۹۶ میشود. در مقاله بیان شده که سوره اسراء ۶۷۹۱ حرف دارد. ارقام عددهای ۶۷۹۱ و ۱۶۷۹۶ مشترک هستند. در سوره اسراء به عیسی(ع) اشاره شده است. در سوره مائده و ترجمه خرمشاهی بیان شده: «و چنين بود كه خداوند گفت اى عيسى بن مريم آيا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را همچون دو خدا به جاى خداوند بپرستيد؟ گفت پاكا كه تويى مرا نرسد كه چيزى را كه حد من و حق من نيست گفته باشم، اگر گفته بودم بىشك مىدانستى كه آنچه در ذات من است مىدانى و من آنچه در ذات توست نمىدانم، تويى كه داناى رازهاى نهانى» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۰۰۸ میشود. در سوره مائده و ترجمه مکارم شیرازی بیان شده: «مسيح فرزند مريم فقط فرستاده (خدا) بود پيش از وي نيز فرستادگان ديگري بودند مادرش نيز زن بسيار راستگوئي بود هر دو غذا ميخوردند (با اين حال چگونه دعوي الوهيت مسيح و عبادت مادرش مريم ميكنيد؟) بنگر چگونه نشانه ها را براي آنها آشكار ميسازيم سپس بنگر چگونه آنها از حق باز داشته ميشوند؟» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۰۸۰ میشود. در مقاله عدد ۱۰۸۰ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۰۰۸ و ۱۰۸۰ مشترک هستند. در این آیه به مریم مقدس و در مقاله به سوره مریم اشاره شده است. آیه ۳۷ سوره مریم و ترجمه الهی قمشهای بیان میکند: «آنگاه طوایف مردم (یعنی نصاری) در میان خود (درباره مسیح پسر مریم) اختلاف کردند (برخی او را از کفر و جهل، خدا دانستند و برخی پسر خدا و برخی پسر یوسف نجارش خواندند)، پس وای بر این مردم کافر از حضور در آن روز بزرگ قیامت.» این آیه نیز به تحریف مقام عیسی(ع) اشاره میکند. در سوره صافات و ترجمه انصاریان بیان شده: «که خدا فرزند آورده! و بی تردید آنان دروغگویند.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۳۲۲۵ میشود. در مقاله عدد ۲۵۳۲ ذکر شده است. ارقام عددهای ۲۵۳۲ و ۳۲۲۵ مشترک هستند. در سوره جن و ترجمه الهی قمشهای بیان شده: «و البته سفیهان و بیخردان ما به خدا دروغ میبستند (که به او فرزندی مسیح و عزیر و فرشتگان را نسبت دادند).» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۵۲ میشود. در سوره جن و ترجمه انصاریان بیان شده: «و اینکه سبک مغز و نادان ما همواره درباره خدا سخنی دور از حق می گفت [که او دارای همسر و فرزند است!]» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۲۵ میشود. ارقام عددهای ۳۲۵، ۳۵۲، ۲۵۳۲ و ۳۲۲۵ مشترک هستند. منظور از پسر مقام عیسی(ع) و جهانهای عدم یا وصال خداوند است. در تثلیت یا عبارت پدر، پسر و روح القدس منظور از پدر، پدر آسمانی یا خداوند یکتا است. منظور از پسر مرحله کمال جهانهای عدم و منظور از روح القدس مرحله کمال روح الله است. در توضیحات محمدعلی طاهری در ویکیپدیا بیان شده: «طاهری پیش از آخرین دستگیری ضمن خدامحور دانستن دیدگاههایش اعلام داشت: «اینجانب، مسلمان و شیعه ایرانی، دوست دار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و از راه و اندیشه مشرکان و مخالفان ایشان بری هستم و نمیدانم طراحان فتنه و آشوب، باز با افکار پوسیده خود، چه در سر میپرورانند که با فراموشی نسبت به این که چندی پیش، مرا مبلغ مسیحیت، بهائیت و… معرفی کردند و شیطانپرست خواندند، بدون ارائه هرگونه دلیل و برهان، این بار مرا کابالیست نامیدهاند.» استاد طاهری درباره معصومیت اشتباه میکنند.
https://erfanhalqehinteruniversal.wordpress.com/2021/06/26
آدرس سایت استاد محمد علی طاهری
آدرس یوتیوب استاد محمد علی طاهری
انوشیروان دادگر
اگر عبارت «انوشیروان دادگر» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۸۵۳ میشود. در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات خسرو، نوشیروان و دادگر و در قصیده ۱ حافظ کلمات خسرو و دادگر و در مقاله عدد ۸۵۳ ذکر شده است. در ویکیپدیا بیان شده: «خسرو در اوستا به صورت hu-sravah (هوُ-سْرَوَه؛ به معنای «نیک سروده شده»؛ «نیکنام»، «مشهور»)، در سانسکریت به صورت sushravas و در زبان پهلوی به صورت husraw/xusraw به معنای خوشآوازه و نیکنام آمده است و در پازند به شکل xosrau آمده است. و لقب خسرو انوشیروان یا «انوشگ روان» است که به معنای روح و روان جاویدان است.» در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات خسرو، انوشیروان، روان، جاودان، نام نیکو، خوش و آوازه و در قصیده ۱ حافظ کلمات خسرو، روح، روان و جاودان و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خسروان، خوش و روان و در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمات خسرو جاوید و خوش و در مقاله کلمه نیک و در قصیده ۱ عراقی کلمات نیک و خوش و در قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در غزل ۳۷ مجد همگر و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در قصیدههای ۱۰۸ و ۱۸۰ ناصرخسرو و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی کلمه خوش و در قصیده ۱ نسیمی کلمه مشهور و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات نیک و روح و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات خوش و روح و در باب ۱ انجیل برنابا و در قطعه ۱ خاقانی و در غزلهای ۳۷ مولانا و محتشم کاشانی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه روح و در غزل ۱ غنی کشمیری کلمات خوش و روان و در مثنوی ۱ حافظ کلمات خوش، روان و جاوید و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیده ۱ نسیمی و در قصیده ۳۷ مجد همگر و در برگ ۷۳ کتاب انسان، از منظری دیگر و در غزل ۱۸۰ محتشم کاشانی و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه روان و در منشور کوروش کلمات روان و جاودان و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی کلمه جاویدان وجود دارد. اشو نویسنده کتاب «گلهای جاودانگی» است. در توضیحات خسرو انوشیروان در ویکیپدیا بیان شده: «پادشاهی خسرو انوشیروان یکی از درخشانترین دوران ساسانیان است.» در آیه نور و ترجمههای الهی قمشهای، خرمشاهی و فولادوند و در آیه ۱۰۸ سوره اعراف و در منشور کوروش کلمه درخشان وجود دارد. در توضیحات خسرو انوشیروان در ویکیپدیا بیان شده: «طبق آنچه در خدای نامه آمده، مادر خسرو، دختر دهقانی از دودمانهای قدیم بود که قباد در دوران فرار خود با وی ازدواج کرده بود.» در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات خسرو، انوشیروان، دهقان و قدیم و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه قدیم و در مقاله کلمات مادر و فرار وجود دارند. در توضیحات خسرو انوشیروان در ویکیپدیا بیان شده: «مهمترین کالایی که رومیان خواستار آن بودند ابریشم بود و تلاش میکردند تا کالاها را ارزانتر تهیه کنند. رومیان وقتی دیدند که تجار و بازرگانان ایرانی برای تهیه ابریشم راهی چین میشوند، تلاش کردند تا مانند ایرانیان عمل کنند.» در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات خسرو، نوشیروان، روم و بازارگان و در قصیده ۱ حافظ کلمات خسرو، روم و چین و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خسروان، روم، بریشمن و چین و در غزل ۱ فروغی بسطامی کلمه کالا و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه بریشم و در مثنوی ۱ حافظ و در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی کلمه چین وجود دارد. در توضیحات خسرو انوشیروان در ویکیپدیا بیان شده: «در زمان انوشیروان وقتی کشوری فرمانبر و زیر سلطه بود، علاوهبر اینکه خراجگزاری میکرد، هدایایی نیز میفرستاد. پادشاه هند علاوه بر این که هدیه را فرستاد، یک بازی نیز همراه آن ارسال کرد و به فرستاده انوشیروان گفت اگر خسرو فلسفه شطرنج را متوجه شود، خراج سالیانه را خواهم داد در غیر این صورت خراج را نخواهم پرداخت. خسرو این کار را به وزیر خود بزرگمهر میسپارد و بزرگمهر نیز فلسفه شطرنج را درمییابد و هندوستان موظف به پرداخت خراج میشود. بزرگمهر در برابر شطرنج، تخته نرد را اختراع کرد و به دربار هندوستان فرستاد، ولی آنها نتوانستند متوجه شیوه بازی آن شوند و از خسرو خواستند که برای آنها توضیح دهد. در نهایت هندوستان خود را موظف دانست که خراجی بیش از پیش بپردازد و هدیههای بیشتری نیز به دربار بفرستد.» در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خسروان، هند، تخته و هدیه و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی کلمه تخته و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات نرد و شطرنج و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه هندو و در قطعه ۱ خاقانی کلمه وزیر و در مقاله کلمه بازی و در منشور کوروش کلمه هدیه وجود دارد. «هدیه» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه بصره در ادامه مقاله کلمه عراق ذکر شده است. در توضیحات بصره در ویکیپدیا بیان شده: «همچنین «بصرا» نام یک نوع بازی ماهیگیری (بازی کارتی) میباشد که در خاورمیانه در قهوهخانهها بازی میکردند. بصره/ باصرا را بعضیها سرزمین صخره معنی کردهاند و آن را واژه سریانی دانستهاند.» در ادامه مقاله کلمه ماهی و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه صخره ذکر شده است. در توضیحات بصره در ویکیپدیا بیان شده: «نام پیشین شهر بصره که امروزه بخشی از خاک عراق است، وهشتآباد اردشیر بودهاست. این نام گویای ساخته شدن و آباد شدن این شهر به فرمان اردشیر بابکان، بنیادگذار شاهنشاهی ساسانی است.» صادق هدایت کارنامه اردشیر بابکان را ترجمه کرده است. در توضیحات کارنامه اردشیر بابکان در ویکیپدیا بیان شده: «درونمایه این اثر شامل نسبنامه و کودکی اردشیر، اقامت او در دربار اردوان چهارم، واپسین شاهنشاه اشکانی، گریز او از دربار اردوان، تشکیل سپاه، جنگهای پشتسرهم با اردوان و امیران محلی که همه با کامیابی اردشیر و کشتهشدن دشمنانش به پایان رسیدند و در آخر شرح حالی فشرده از شاپور و هرمز، بهترتیب پسر و نوه اردشیر میشود.» در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات شاپور و هرمز و در قصیده ۱ حافظ کلمه اردوان و در مثنوی ۱ نسیمی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه روحانی و در مقاله کلمات زردشت و هند ذکر شدهاند. در توضیحات اردشیر بابکان در ویکیپدیا بیان شده: «اردشیر برای یادبود پیروزیهایش، اقدام به نقر سنگنگاره در فیروزآباد (شهر گور یا اردشیرخوره)، نقش رجب و نقش رستم کرده است؛ در سنگنگاره وی در نقش رستم، اردشیر و اهورامزدا سوار بر اسب در برابر یکدیگرند و جسد اردوان و اهریمن زیر سم اسبان اردشیر و اهورامزدا تصویر شده است.» در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات نقش، رستم، سنگ، سم و اسب ذکر شدهاند. نقاشی اهورامزدا اثر صادق هدایت است. در توضیحات کارنامه اردشیر بابکان در ویکیپدیا بیان شده: «نسخه آغازین کارنامه اردشیر بابکان احتمالاً در اواخر دوره ساسانی و در پارس بهنگارش درآمده است. اشاره اثر به بازیهای شطرنج (چترنگ) و تخته نرد (نیواردشیر) نشان میدهد که قدمت نخستین نسخه، پیشتر از روزگار زمامداری خسرو انوشیروان نیست؛ چراکه ورود شطرنج به ایران و پیدایش بازی تخته نرد، هردو به زمانه این شاهنشاه ساسانی منسوباند. تئودور نولدکه، خاورشناس آلمانی، احتمال داده که نگارش کارنامه در زمان خسرو پرویز صورت گرفته باشد. نولدکه همچنین افسانههای پارسی مربوط به زندگی کوروش بزرگ که در روایت کتزیاس بازتاب یافته را کهنالگویی برای ساخت روایت این کتاب دانسته است.» اگر این متن را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۱۴۹۳ میشود. در مقاله عددهای ۱۳۴۹ و ۱۹۴۳ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. در توضیحات تخته نرد در ویکیپدیا بیان شده: «برخی از مراجع شیعه تخته نرد را حرام میدانند و برخی دیگر آن را در حالی که به نیت قمار نباشد جایز میدانند.» در آیات مختلف قرآن حرام بودن قمار و خوردن شراب در کنار یکدیگر بیان شده است. در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه قمار و در رباعی ۱ خیام و در غزل ۳۷ بیدل دهلوی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی کلمه شراب و در شعر ۱ مجلس اول سعدی در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه حرام وجود دارد. در باب ۱ انجیل برنابا بیان شده: «پس بازدار از او خمر و مسکر و هر گوشت ناپاک را؛ زیرا آن کودک قدوس خداست.» قمار و خوردن مشروبات الکلی دو موضوع اختیاری هستند. قمار باعث میشود که فرد به کسب در آمد از روشهای بیهوده و بدون سود و فایده برای جامعه عادت کند. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در قصیده ۱۰۸ ناصر خسرو کلمه بیهوده و در مقاله کلمه عادت ذکر شده است. مشروبات الکی نیز به فرد آسیب میرسانند. ممنوعیت قمار و خوردن مشروبات الکلی مورد پذیرش جامعه قرار نمیگیرند. تجربه نیز این را نشان داده است. در مقاله کلمه تجربه ذکر شده است. در توضیحات لاس وگاس در ویکیپدیا بیان شده: «لاس وگاس (که گاهی به اختصار وگاس خوانده میشود) پرجمعیتترین شهر در ایالت نوادا واقع در ایالات متحده آمریکا است. این شهر به سبب داشتن مشهورترین قمارخانهها، میخانهها، روسپیخانهها و هتلها به یکی از بزرگترین مراکز سرگرمی در جهان تبدیل شدهاست به همین خاطر لاس وگاس را پایتخت سرگرمی جهان مینامند.» در ویکیپدیا مساحت شهر لاس وگاس ۳۵۲ کیلومتر مربع ذکر شده است. در مقاله عدد ۳۵۲ ذکر شده است. در ویکیپدیا مختصات غربی لاس وگاس ۱۱۵۰۸۱۱ ذکر شده است. در مقاله عدد ۱۱۸۰۵ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۱۸۰۵ و ۱۱۵۰۸۱۱ مشترک هستند. اگر کلمه لاس وگاس را به عددهای ابجد وسیط و صغیر تبدیل کنیم حاصل ۲۲ و ۲۵ میشود. در مقاله عددهای ۲۲ و ۲۵ ذکر شدهاند. در ویکیپدیا بیان شده جمعیت این شهر تا سال ۲۰۰۸ بالغ بر ۵۵۸۳۸۳ نفر شمارش شدهاست. در مقاله عددهای ۵۸۳، ۳۸۳۵، ۵۸۳۵، ۸۵۸۳ و ۳۵۵۸۳ ذکر شدهاند. ارقام این عددهای مشترک هستند. در اکثر شعرها منظور از شراب آگاهی و عشق است. در توضیحات خسرو انوشیروان در ویکیپدیا بیان شده: «ذنواس، پادشاه حمیریان یمن که خود فردی یهودی بود، دست به کشتار و آزار مسیحیان یمن زد و کتاب مقدس آنان یعنی انجیل را نیز به آتش کشید. کشتن مسیحیان یمنی، باعث خشم دو فرمانروای مسیحی از جمله ژوستینین امپراتور روم و نجاشی پادشاه حبشه شد. ژوستینین به سبب دوری از یمن نمیتوانست شخصاً و به سرعت وارد عمل شود؛ در نتیجه ژوستینین سپاه، کمکهای جنگی و همچنین کشتیهای جنگی خود را برای پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا یمن را از تصرف ذنواس آزاد کند. در این لشکرکشی سپاه حبشه به فرماندهی اریاط، موفق شد یمن را تصرف کند و حمیریان را شکست دهد و ذنواس نیز در این نبرد کشته شد. بهانه ژوستینین برای این لشکرکشی خونخواهی مسیحیان بود ولی دلیل اصلی آن مسائل سیاسی و اقتصادی بود؛ زیرا تلاش میکرد که راههای دریایی که به اقیانوس هند میرفت را دردست بگیرد و در جنوب عربستان نفوذ سیاسی خود را برای مقابله با ساسانیان افزایش دهد. حبشیان همچنین میخواستند حمیریانی را که معترض کاروانهای بازرگانی و تجاری حبشیان بودند را از بین ببرند.» اگر این متن را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۴۱۷ میشود. در مقاله عدد ۳۱۴۷ ذکر شده است. ارقام عددهای ۳۱۴۷ و ۳۴۱۷ مشترک هستند. در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات خسرو، نوشیروان، روم، صنعا، کاروان، بازارگان، لشکر، شکست، آزار و خشم و در مثنوی ۱ حافظ کلمه کاروان و در قصیدههای ۱ نسیمی و اوحدی کلمه کشتی و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات کشتی، لشکر و خشم و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خسروان، هند، روم، لشکر و شکست و در قصیده ۱ حافظ کلمات خسرو، هند، روم و لشکر و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه لشکر و در غزل ۱ غنی کشمیری کلمه شکست و در مقاله کلمات هند، عربستان، مسیح، کتاب مقدس، انجیل و آتش و در غزل ۱۸۰ محتشم کاشانی و در قصیدههای ۱۸۰ ناصرخسرو و ملا احمد نراقی کلمه خشم ذکر شده است. صادق هدایت کتاب «هنر ساسانی در غرفه مدالها» نوشته لور مورگنشترن و کتاب «مرداب حبشه» نوشته گاستون شرو را ترجمه کرده است. صَنعاء پایتخت کشور یمن و پرجمعیتترین شهر این کشور است. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات صنعا و معمار و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی کلمه معمار و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه مروارید ذکر شده است. در توصیحات صنعا در ویکیپدیا بیان شده: «شهر صنعا، پایتخت یمن، یکی از قدیمیترین پایتختهای جهان است. این شهر که به «مروارید یمن» معروف است، دارای تاریخ و فرهنگ غنی است و به دلیل معماری منحصر به فرد خود شناخته میشود.» در مقاله به سوره قلم اشاره شده است. در سوره قلم کلمات یمن، کتاب، آتش و خشم ذکر شدهاند. احقاف به معنی شنزار یا ریگزار است. در قطعه ۱ خاقانی کلمات قلم و ریگ و در قطعه ۱ خاقانی و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه ریگ و در سوره احقاف کلمه ریگستان وجود دارد. در توضیحات سوره احقاف در ویکیپدیا بیان شده احقاف به معنی شنزار است و سرزمین قوم عاد در جنوب عربستان را احقاف نامیدهاند چرا که این سرزمین پوشیده از شن بود. در ادامه مقاله به قوم عاد در عربستان اشاره شده است. در توضیحات احقاف (سرزمین) در ویکیپدیا بیان شده: «أَحقاف دهستان مخروبه و قدیمی از توابع استان حضرموت در کشور یمن و در شبه جزیره عربستان واقع میباشد. این مکان تاریخی در شمال «حضرموت» واقع شده است.»
انقلاب یا فتنه؟
در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه انقلاب و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه فتنه وجود دارد. اگر عبارت «انقلاب یا فتنه؟» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۳۷ میشود. در قطعه ۱ خاقانی کلمه پرگار وجود دارد. در زیر مصاحبه استاد طاهری با برنامه پرگار بیبیسی با عنوان «عرفان حلقه، پاسخ به نقدها توسط محمدعلی طاهری، پرگار» آمده که ایشان به دریافت جایزه یا هدیه از امیرعباس هویدا اشاره میکنند. در مقاله کلمه هدیه ذکر شده است. در ویدئو مصاحبه استاد طاهری با برنامه پرگار هدف مجری برنامه تخریب عرفان حلقه است و نیت خیری ندارد. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات نیت و خیر ذکر شدهاند. در عکسی که از این مستند در زیر آمده استاد طاهری و داریوش کریمی مشخص هستند. استاد طاهری و داریوش کریمی متولد کرمانشاه هستند. فامیل مجری برنامه پرگار بیبیسی کریمی است. در توضیحات امیرعباس هویدا در ویکیپدیا بیان شده که شخصی به نام کریمی تیر خلاص به جمجمه یا مغز هویدا زد. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیده ۱ نسیمی کلمه کریم و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات کریم و خلاص و در مثنوی ۱ حافظ و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه مغز و در قصیده ۱ حافظ و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات مغز و تیر و در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه تیر وجود دارد. در توضیحات حسین منصور حلاج در ویکیپدیا ابیات زیر از حافظ و اقبال لاهوری آمدهاند که در آنها کلمات هویدا و فتنه ذکر شدهاند.
گفت آن یار کزو گشت سر دار *** بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد (حافظ)
کم نگاهان فتنهها انگیختند *** بنده حق را بدار آویختند (اقبال لاهوری)
امیرعباس هویدا قربانی انقلاب یا به عبارت بهتر فتنه خمینی گردید.
در مقاله خبری از ایران اینترنشنال با عنوان «سال ۱۴۰۴ با شعارهای اعتراضی مردم در اماکن تاریخی آغاز شد» آمده که به ضحاک اشاره میکند. در توضیحات ضحاک در ویکیپدیا بیان شده: «در شاهنامه، فردوسی او را مردی شناسانده که دو مار به انگیزه بوسه اهریمن از شانههایش درآمده بود و سالیان دراز در ایران به ستمکاری و کشتار جوانان ایران و سودجویی از مغز آنان برای خورش مارهای روی شانههایش میپرداخت، تا سرانجام با رستاخیز کاوه آهنگر و فریدون پور آبتین، ضحاک دستگیر و در البرزکوه زندانی گردید. واژه اژدها یک واژه اسطورهای است و آن باید کوه آتشفشان ویرانگر و نابودکننده باشد.» منظور از خوردن مغز جوانان، جلوگیری از تفکر و اندیشه است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات بوسه، مغز و مار و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه مار وجود دارد. «کوه و افعی» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. در توضیحات حسین منصور حلاج در ویکیپدیا ابیات زیر از حافظ و اقبال لاهوری آمدهاند که در آنها کلمات هویدا و فتنه ذکر شدهاند.
گفت آن یار کزو گشت سر دار *** بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد (حافظ)
کم نگاهان فتنهها انگیختند *** بنده حق را بدار آویختند (اقبال لاهوری)
هویدا قربانی فتنه خمینی گردید. در زیر خبری از بیبیسی با عنوان «هویدا قربانی محمدرضا شاه یا آیتالله خمینی؟» آمده است. اینکه هویدا قربانی خمینی جنایتکار شده موضوعی آشکار است و با این وجود بیبیسی از این عنوان استفاده کرده است. بیبیسی نیت خیری ندارد. بیبیسی معنای آیت الله را میداند و با این وجود به خمینی جنایتکار آیت الله میگوید. به آخوندهای جنایتکار آیت الله نگویید. در مقاله و در خبر زیر از بیبیسی به ارتشبد قرهباغی اشاره شده است. در توضیحات بیبیسی فارسی در ویکیپدیا بیان شده: «ارتشبد عباس قرهباغی به ویلیام سالیوان سفیر وقت آمریکا، گفته بود: «یک طرح عملیات براندازی کامل علیه دولت ایران اجرا میشود و روزبروز هم شدیدتر میگردد. این همه تبلیغات که به وسیله بیبیسی علیه دولت و به نفع مخالفان و آقای خمینی صورت میگیرد چیست؟». قرهباغی در ملاقاتش با آنتونی پارسونز نیز مسئله تبلیغات رادیو بیبیسی علیه دولت ایران را مطرح میکند و میگوید با روابط حسنه دو کشور مغایرت دارد آیا ممکن است به نشانه دوستی متقابل، درباره برنامه این رادیو اقدام کنید تا دولت حاضر در انجام برنامههای اصلاحی خود موفق گردد؟ سفیر در جواب اظهار داشت: متأسفانه این مطلب صحیح است ولی رادیو بیبیسی یک رادیوی آزاد است اگر چه بودجه و هزینهاش را دولت انگلستان میپردازد، ولی در کیفیت برنامههای آن، دولت نمیتواند دخالت داشته باشد. حتی غالباً علیه خود دولت انگلستان هم مطلب پخش مینماید و همیشه بهطور آزاد عمل میکند!. قرهباغی مینویسد: «جریان مذاکرات و اظهارات سفیر بریتانیا را به اعلیحضرت عرض کردم. در مورد بیبیسی فرمودند: «بلی، متأسفانه همیشه همین جواب را دادهاند.»» در مقاله کلمه بلی و در حکمت ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه تاسف وجود دارد. در توضیحات فتنه خمینی در ویکیپدیا و بخش نقش خارجیها بیان شده: «سپهبد امیرحسین ربیعی به هایزر یک نمونه ارائه داده بود: شب قبل بیبیسی به دروغ گزارش دادهاست که ربیعی قصد استعفا دارد. این دروغ در سراسر کشور شنیده شده و در میان غیرنظامیان و نظامیان ایجاد نگرانی کردهاست.» اگر این جمله را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۳۳۴۹ میشود. درگذشت سپهبد ربیعی در ۱۱ رمضان سال ۱۳۴۹ قمری است. در مقاله کلمه خدمت ذکر شده است. در توضیحات رابرت هایزر در ویکیپدیا بیان شده که خدمت هایزر در سال ۱۹۴۳ پایان یافته است. ارقام عددهای ۱۳۴۹، ۱۹۴۳ و ۱۳۳۴۹ مشترک هستند. در مقاله عدد ۱۱ و کلمه رمضان ذکر شده است. اگر عبارت «رابرت هایزر» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۵۴ میشود. در مقاله عدد ۵۴ ذکر شده است. اگر عبارت «فتنه خمینی» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. در مقاله عدد ۴۵ ذکر شده است. دلیل همدستی رژیم انگلیس و بیبیسی با فتنه خمینی حسادت به عظمت تاریخ ایران و پیشرفتهای ایران در دوران محمدرضاشاه پهلوی بوده است. در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات دزدان، همدست و فتنه و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات حسود و حاسد و در قصیده ۱ حافظ و در غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی کلمه رشک و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی کلمه رشگ و در آیه ۱۸۰ سوره آل عمران کلمه بخل و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در غزل ۳۷ حافظ کلمه حسد وجود دارد. در مقاله خبری از ایران اینترنشنال با عنوان «سال ۱۴۰۴ با شعارهای اعتراضی مردم در اماکن تاریخی آغاز شد.» آمده که در آن به انقلاب ۱۳۵۷ یا عبارت بهتر فتنه ۱۳۵۷ و گاهشمار شاهنشاهی اشاره شده است. در توضیحات گاهشماری شاهنشاهی در ویکیپدیا بیان شده: «آنتونی پارسونز آخرین سفیر انگلیس در دوره پهلوی دراینباره در کتاب «غرور و سقوط» نوشت: «تقویم شاهنشاهی یکی از نامعقولترین اقداماتی بود که شاه در چند سال قبل به آن دست زد و موجبات خشم و بدگمانی عناصر مذهبی را نسبت به خود فراهم ساخت».» تاریخ ایران به قبلتر از مبدا گاهشمار شمسی باز میگردد. گاهشمار شاهنشاهی محوریت قویتری برای وحدت مردم است. مطلبی که آنتونی پارسونز بیان کرده حسادت رژیم انگلیس به عظمت تاریخ ایران را نشان میدهد. در توضیحات کتاب غرور و سقوط در ویکیپدیا بیان شده: «پارسونز این کتاب خود را به دوستان اعدام شده ایرانیش ازجمله امیرعباس هویدا، غلامرضا نیکپی و عباسعلی خلعتبری تقدیم کرده است. در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: "این کتاب، از دسیسههای شوم علیه شاه و دولت او پرده برنمیدارد و درباره توطئههای پنهانی من و آیتاللههای قم و مشهد مطلبی فاش نمیکند... آنهایی که دست پنهان انگلیس را در همه جا و هرکاری جستجو میکنند، داستان مرا قانع کننده نخواهند یافت.» در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات شاه، قم، پرده و پنهان وجود دارند. رژیم انگلیس امیرعباس هویدا و بسیاری از انسانها بزرگ دیگر را قربانی هوسهای خود کرده است. با این وجود سفیر انگلیس با وقاهت بیان کرده که کتاب خود را به دوستان اعدام شده ایرانیش از جمله امیرعباس هویدا، غلامرضا نیکپی و عباسعلی خلعتبری تقدیم میکند. سفیر انگلیس تعریف دوست را نمیداند. درگذشت آنتونی پارسونز در سال ۱۳۷۵ قمری بوده است. فتنه خمینی در سال ۱۳۵۷ خورشیدی بوده است. ارقام عددهای ۱۳۵۷ و ۱۳۷۵ مشترک هستند. در خبر زیر از پیشخوان با عنوان «قربانی ملکه حسود» بر اساس روزنامه وطن امروز و فیلم اسپنسر به حسادت الیزابت دوم به دایانا اسپنسر اشاره شده است. در مقاله کلمه وطن و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات وطن و امروز و در غزل و تضیمن ۱ فروغی بسطامی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۱۸۰ فیض کاشانی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه امروز وجود دارد. اگر عبارت «الیزابت دوم» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. اگر عبارت «فتنه خمینی» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۴۵ میشود. الیزابت دوم متولد سال ۱۹۲۶ میلادی است. در مقاله عدد ۱۶۲۹ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۶۲۹ و ۱۹۲۶ مشترک هستند. در مقاله کلمه تاج ذکر شده است. در خبر پیشخوان به سریال تاج درباره الیزابت دوم اشاره شده است. در مقاله به سوره قصص اشاره شده است. در سوره قصص به قارون اشاره شده است. در ویکیپدیا بیان شده: «قارون از افراد بنیاسرائیل (مصر باستان)، معاصر موسی پیامبر و به قولی پسرعموی وی بود. قارون جاهطلب، بخیل، حسود و بسیار ثروتمند بود، آنچنانکه چند تن زورمند زیر بار کلیدهای مخازن و دفاتر حساب اموالش زانو میزدند. هرچند او را اندرز میدادند که به مال دنیا مغرور نشود، و آن را در راه خیر مردم صرف کند، نمیپذیرفت.» در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی کلمه موسی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه کلیم و در مقاله کلمات مصر، پسر، عمو، حسود و کلید و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات موسی و زانو و در قصیده ۱ حافظ و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه خزینه و در قطعه ۱ خاقانی کلمه خازن وجود دارد. در توضیحات قارون در ویکیپدیا بیان شده: «خدا زلزلهای سخت پدیدآورد و زمین «قارون، خانه و گنجش» را به کام خود کشید» در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمه قارون و عبارت «زمین از تب لرزه» و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات زمین و لرزان و در قصیده ۱ حافظ کلمات زمین و لرزه ذکر شده است. در توضیحات فتنه ۱۳۵۷ در ویکیپدیا و بخش نقش خارجیها بیان شده که در دوره نهضت ملی نفت ایران بیبیسی از شاه در برابر مصدق حمایت کرده است. دلیلش این بوده که مصدق علنا با استعمار رژیم انگلیس و کشورهای بیگانه مخالف بوده است. در توضیحات فتنه ۱۳۵۷ در ویکیپدیا و بخش نقش خارجیها بیان شده که شبکه بیبیسی در جریان فتنه ۱۳۵۷ حمایت گسترده از خمینی انجام داد. دلیل این حمایت افزایش قیمت نفت توسط محمدرضاشاه پهلوی و حسادت به عظمت تاریخ ایران و پیشرفتهای دوران محمدرضا شاه پهلوی بوده است. رژیم انگلیس چشم طمع به منابع ایران داشته است. فرمان دهم لوحهای ده فرمان موسی(ع) این است که چشم طمع به مال و ناموس همسایه نداشته باش. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات الواح، ده و همسایه و در مثنوی ۱ نسیمی و در قصیده ۱ خاقانی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمه لوح و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات موسی و همسایه و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در آیه ۱۰۸ سورههای شعراء و مائده و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه فرمان و در مقاله کلمه ناموس ذکر شده است. فرمان هشتم لوحهای ده فرمان این است که دزدی نکن. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات فتنه و دزد و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمه یغما و در قصیده ۱ عراقی کلمات ربوده و تاراج و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در باب ۲۲ انجیل برنابا کلمه دزد وجود دارد. رژیم انگلیس دزد و غارتگر است. «و اینک نگهبانی او پایان یافت» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. سپهبد ربیعی افسر و فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی و نگهبان و پاسبان ایران بود که در فتنه خمینی و در زندان قصر تیرباران و شهید گردید. در قصیده ۱ حافظ کلمات افسر، شهنشاه و قصر و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه افسر و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه شهنشه و در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمه شهنشاه و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه پاسبان و در مقاله کلمات نگهبان و ایران و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه زندان و در غزل ۱ شهریار کلمه قصر وجود دارد. در مقاله بیان شده که گل لاله در ایران نماد شهادت است. خمینی با اعدام فرماندهان، افسران و نگهبانان بالیاقت، ایران را ضعیف کرد و موجب گردید که صدام از رژیم بعث عراق به کشور حمله کند. در باب ۱ انجیل مرقس کلمه لایق و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون کلمه شایسته و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات افسر و ضعیف و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه ضعیف و در غزل ۳۷ محتشم کاشانی کلمه ضعف وجود دارد. در مقاله به قصیده ۱ عراقی اشاره شده است. صدام متولد سال ۳۷ میلادی است. اگر عبارت «صدام حسین» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۲۹ میشود. در مقاله عدد ۲۹ ذکر شده است. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه شاپور و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه بختیاری وجود دارد. در توضیحات شاپور بختیار در ویکیپدیا و بخش «شاپور بختیار و جنگ ایران و عراق» بیان شده: «از سوی دیگر ارتش بر اثر اقدامات خمینی به شدت تضعیف و تحقیر شده و دیگر آن انسجام لازم را ندارد.» در توضیحات شاپور بختیار در ویکیپدیا بیان شده: «تیمور بختیار، پسرعموی شاپور، ۴ سال ریاست ساواک را بر عهده داشت. از دیگر خویشاوندان بختیار ثریا اسفندیاری (دخترعموی بختیار)، لوئیز صمصام بختیاری و محمدعلی قطبی هستند.» در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات شاپور و ریاست و در مقاله کلمات بختیاری، ساواک، عمو، محمدعلی و در مثنوی ۱ نسیمی کلمه قطب و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه ثریا وجود دارد. اگر عبارت «شاپور بختیار و جنگ ایران و عراق» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۷۳ میشود. بختیار ۳۷ روز نخست وزیر بود. سلطنت محمدرضاشاه پهلوی ۳۷ سال طول کشید. آرامگاه بختیار در پاریس است. در مقاله به پاریس و عدد ۱۶۲۹ اشاره شده است. در ویکیپدیا جمعیت پاریس ۲۲۲۹۶۲۱ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۶۲۹ و ۲۲۲۹۶۲۱ مشترک هستند. شواهد نشان میدهد که مردم به پیشرفتهای دوران محمدرضا شاه قانع نبودند و به حرفهای پوچ خمینی طمع کردند و بدون اندیشه و آگاهی و همانند افراد کر، لال و کور به فتنه خمینی رای آری دادند. در غزل ۷۳ شهریار کلمه قانع و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات جاه، حرف و رای و در مقاله کلمه حرف و در قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی کلمه جاه و در حکمت ۱۰۸ نهج البلاغه و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی کلمه حرص و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمه طمع و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات اندیشناک، بداندیش، جاه، فتنه و رای و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی کلمات اندیشه و رای و در برگ ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمات بدون و تفکر و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در منشور کوروش کلمه اندیشه و در آیه ۱۰۸ سوره زنان کلمات میاندیشید و آگاه و در آیه ۱۰۸ سوره انعام و در آیه ۱۸۰ سوره آل عمران کلمه آگاه و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات فکر و اندیشه و در غزل ۳۷ صائب تبریزی و در برگ ۳۷ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه آگاهی و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمات آگاه، لال، کر و کور و در حکمت ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه طمعکاری و در خطبه ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه کور و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات طمع و کور و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات آگاه و کور و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات حرف، صم و بکم و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه لال و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه رای و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه بلی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمات حرف و آری و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمات توقع و آری و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در مثنوی ۱ حافظ و در غزل ۱ شهریار و در قصیده ۱ اوحدی و در باب ۲۲ انجیل برنابا کلمه آری وجود دارد. اشو نویسنده کتابهای «الماس آگاهی» و «بگو آری!» است. فتنه ۱۳۵۷خمینی خطا و اشتباه بوده است. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات فتنه و خطا و در مقاله کلمات خطا و اشتباه ذکر شده است. در توضیحات هما ناطق در ویکیپدیا بیان شده: «ناطق در این سالها به نقد اندیشهها و کردههای سیاسی خود بهویژه در دوران انقلاب پرداخت و از مشارکت خود در آن اظهار پشیمانی کرد. وی در این باره با بیان اینکه پرونده او با توجه به اینکه هم مدرّس بود و هم محقّق نابخشودنیتر است، گفته بود: گه زدم. و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را «قاشق قاشق» میخورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشهای خزیدهام تا چه پیش آید.» در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات هدایت و هما و در غزل ۷۳ شهریار و در قصیده ۳۷ مجد همگر کلمه هما و در قصیده ۱ نسیمی کلمه ناطق و در غزلهای ۱، ۱۰۸ و ۱۸۰ محتشم کاشانی کلمه نقد و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه پشیمان و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات پشیمان و سرگین یا گه و در آیه ۱۰۸ سوره زنان کلمات میاندیشید و خیانت وجود دارند. هما ناطق متولد سال ۱۹۳۴ میلادی است. درگذشت هما ناطق در سال ۱۳۹۴ خورشیدی است. اگر عبارت «آری بدون تفکر و اندیشه» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۳۴۹ میشود. در مقاله عددهای ۱۳۴۹ و ۱۹۳۴ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. درگذشت هما ناطق در فرانسه بوده است. خمینی مدتی به فرانسه و پاریس تبعید شده بود. در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه فرانسه وجود دارد. مصطفی فرزانه نویسنده کتاب «خانه تبعید» است. مصطفی فرزانه نویسنده، فیلمساز و متفکر ایرانی مقیم پاریس بود. در توضیحات محمد مصدق در ویکیپدیا بیان شده: «مصدق از طرفداران انقلاب مشروطه ایران بود و معتقد بود که مقام سلطنت مقام عالی تشریفاتی است. او در دوران نخستوزیری کوشید تا قدرت شاه را محدود به چارچوب مشخصشده آن در قانون اساسی مشروطه کند و نهادهای مدنی را تقویت کرد.» اگر این متن را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۱۳۴۹۱ میشود. ارقام عددهای ۱۴۳۹ و ۱۳۴۹۱ مشترک هستند. مردم باید از افرادی مانند محمد مصدق حمایت میکردند. درگذشت محمد مصدق در سال ۱۹۶۷ میلادی بوده است. در مقاله بیان شده که سوره اسراء ۶۷۹۱ حرف دارد. ارقام عددهای ۱۹۶۷ و ۶۷۹۱ مشترک هستند. در سوره اسراء و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه صدق وجود دارد. کلمات صدق و مصدق هممعنی هستند. درگذشت محمد مصدق در سال ۱۳۴۵ خورشیدی بوده است. سوره اسراء ۱۵۳۴ کلمه دارد. در مقاله عدد ۱۳۴۵ ذکر شده است. در توضیحات حزب توده ایران در ویکیپدیا بیان شده تصمیمِ مصدق برای عدم تمدید امتیازِ به پایان رسیده شوروی برای ماهیگیری در دریای خزر، موجب نکوهش حزب توده شد. در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه توده و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات خزر و ماهی وجود دارند. «فلکلر یا فرهنگ توده» نوشته صادق هدایت است. مصطفی فرزانه نویسنده کتاب «بنبست: نامههای مرتضی کیوان» است. در قصیده ۱ اوحدی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه نامه و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در غزل ۱ شهریار کلمه کیوان وجود دارد. در ویکیپدیا بیان شده که مرتضی کیوان شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعّال سیاسی عضو حزب توده ایران بود. در توضیحات مرتضی کیوان در ویکیپدیا بیان شده: «کیوان اولین ویراستار ایرانی و پایهگذار انجمن ادبی شمع سوخته بوده است. او همچنین کارمند و بعدها در دوران وزارت دکتر فاطمی، معاون وزیر در وزارت راه دولت مصدق بود. کیوان به ادبیات روسیه تسلط کامل داشت و نوشتارهای بسیاری درباره آن نوشت.» در ویکیپدیا بیان شده که مرتضی کیوان در زندان قصر تیرباران شده است. در مقاله به تیرباران شدن در زندان قصر اشاره شده است. با فتنه خمینی افراد وطندوست و خادم و با سابقه درخشان در سازندگی ایران مانند ملکه فرح پهلوی و محمدرضا شاه پهلوی مجبور به ترک کشور شدند و دولت به دست جنایتکاران و قاتلان افتاد. «عدالت ملکه» عنوان یکی از قسمتهای سریال بازی تاج و تخت است. در مثنوی ۱ حافظ و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه فرح و در قطعه ۱ خاقانی و در مثنوی ۱ نسیمی و در غزل ۳۷ حافظ و در قصیدههای ۱۰۸ سنایی و ناصرخسرو و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه شاه و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات شاه، خدمت و مور و در قصیده ۱ حافظ کلمات شاه و خدمت و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات شاه، خدمت و مورچه و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات شاه و زنبور و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات شاه، خدمت، خدمتگزار و فتنه و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع و در باب ۷۳ انجیل برنابا کلمه خدمتگزار و در باب ۱ انجیل مرقس و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در قصیده ۱ عراقی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در بابهای ۱۰۸ و ۲۲ انجیل برنابا کلمه خدمت و در مقاله کلمه درخشان وجود دارد. مورچه و زنبور نماد خدمت هستند. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در شعرهای ۱۰۸ و ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه خبر و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات خبر، صدای و ساکت و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات خبر و صدای و در آیه ۱۰۸ سوره طه کلمه صدا و در خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه سکوت و در مقاله کلمات سایه و مجلس و در قصیده ۱ عراقی کلمات مجلس و مردم و در مثنوی ۱ حافظ و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در برگ ۱۸۰ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه جیب وجود دارد. در زیر خبری از صدای آمریکا با عنوان «اختلاس با طعم «چای دبش» در سایه سکوت مجلس؛ واکنشها: از «جیب مردم» است» آمده است. اشو نویسنده کتابهای «یک فنجان چایی» و «صوفی مرد راه: آوازه سکوت» است. در خبر زیر بیان شده: «بهنام امینی، فعال سیاسی، با یادآوری سخنی از امیرعباس هویدا، نخستوزیر دوره محمدرضا شاه پهلوی که دوره کار او با رشد و شکوفایی اقتصادی همراه بود، در رسانه اجتماعی ایکس نوشت: «به قلههای فساد نزدیک شدهاند، رکورد اختلاس دزدی و فساد در تاریخ ایران با یک چای دبش شکسته شد، این ادعای خامنهای که به قلهها نزدیک شدهایم را مقایسه کنید با سخن هویدا نازنین که میگفت ما نمیخواهیم مردم را ناراحت کنیم!»» در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان کلمه امین و در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمات سیاسی و سخنان و در مقاله کلمه سخن و در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه نازنین و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات قله و دزد و در حکمت و خطبه ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه فساد و در مقاله کلمه دزد وجود دارد. در زیر عکس داریوش کریمی مجری برنامه پرگار بیبیسی آمده است. اگر عبارت «داریوش کریمی» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۸۰۱ میشود. در توضیحات داریوش کریمی در ویکیپدیا و بخش نقدها بیان شده: «شاهین نجفی: «مقاله کارمند بیبیسی در قیاس اسما اسد و شهبانو فرح در ادامه عقدهگشایی و کینه همیشگی از پهلویست. این عقده درونی و دیرینه راه را بر اندیشه مستقل و نقد منصفانه تاریخی میبندد. اما جایگاه شهبانو فرح در قلب میلیونها ایرانی و در دل تاریخ هنر مدرن ما ثابت شده است.» در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه انصاف و در مقاله کلمات نقد، شاهین و فرح پهلوی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمه عقده و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه کین وجود دارد. اگر عبارت «اسما اسد» را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۱ میشود. اسما اسد متولد ۱۱ اوت است. اسما اسد متولد سال ۱۳۵۴ خورشید است. در مقاله به سال ۱۳۵۴ خورشیدی اشاره شده است. در ویکیپدیا بیان شده که اسما اسد در حال درمان بیماری سرطان است. در قصیده ۱ خاقانی کلمه سرطان وجود دارد. اسما اسد همسر بشار اسد است. در قصیده ۱ حافظ کلمه همسر وجود دارد. عکسی از خبر بیبیسی که در ادامه آمده چند سال قبل گرفته شده است. در کنار خبر بیبیسی خبر دیگری با عنوان «آیا با درگیری روسیه در اوکراین، سپاه در سوریه قدرت بیشتری میگیرد؟» آمده که در آن عکس بشار اسد مشخص است. در قصیده ۱ اوحدی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه سپاه و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمه سپه وجود دارد. بشار اسد بلند قد و لاغر است. در تضمین ۱ فروغی بسطامی و در قصیده ۳۷ مجد همگر و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمه قد و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمه قامت و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمات قامت و بلند و در قصیده ۱ حافظ و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۳۷ حافظ و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی و در غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمه بلند و در قصیده ۱ اوحدی و در غزل ۱ آشفته شیرازی و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمه لاغر وجود دارد. بشار اسد رهبر سابق سوریه است. ابومحمد جولانی رهبر کنونی سوریه است. در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی کلمه جولان و در مقاله کلمه احمد و شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» و در قصیده ۱ حافظ و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه شرع وجود دارد. نام دیگر ابومحمد جولانی احمد حسین الشرع است. در مثنوی ۱ نسیمی کلمه قاعده وجود دارد. در ویکیپدیا بیان شده که ابومحمد الجولانی رهبری جبهه النصره، شاخه القاعده در سوریه را بر عهده داشت. در قصیده ۱ نسیمی کلمه غوطه وجود دارد. در توضیحات غوطه در ویکیپدیا بیان شده: «غوطه به مجموعهای از مزارع گفته میشود که در منطقه ریف دمشق در نزدیکی قسمت شرقی دمشق در سوریه واقع شدهاند.» در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه زراعت وجود دارد. در روزنامه وطن امروز که در خبر سایت پیشخوان آمده به کشاورزان اشاره شده است. در روزنامه وطن امروز عکس ابراهیم رئیسی مشخص است. در سال ۲۲ یا ۲۰۲۲ میلادی ابراهیم رئیسی مردم معترض را مگس خطاب کرد. در مقاله به سوره حج اشاره شده است. سوره حج سوره ۲۲ قرآن است. در سوره حج و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمه مگس و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه پشه وجود دارد. جمله ابراهیم رئیسی باعث شده مردم با مگس یاد ابراهیم رئیسی میافتند. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیدههای ۱ نسیمی و سلیمی کلمه خامه و در قصیده ۱ حافظ کلمات خامه و شبیه وجود دارند. کلمات خامنهای و خامه شبیه هستند. در کتاب نور که آدرس آن در ادامه مقاله آمده پستی از اینستاگرام ایران اینترنشنال با عنوان «پهباد آکینجی پس از جست و جو برای بالگرد رئیسی روی دریاچه وان پرچم ترکیه را رسم کرد» قرار دارد. در باب ۱ انجیل مرقس کلمات دریا، دریاچه و جستجو و در منشور کوروش کلمات دریا و جستجو و در باب ۷۳ انجیل برنابا کلمه جستجو و در شعر ۱ در نیایش خداوند سعدی و در قطعه ۱ خاقانی و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی و در غزلهای ۱ فروغی بسطامی و آشفته شیرازی و در غزلهای ۳۷ صائب تبریزی و بیدل دهلوی و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی و در غزل ۱۸۰ محتشم کاشانی و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه دریا و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات دریا و وان و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه وان و در مقاله کلمه ترکیه و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات پرچم، وان و رسم و در غزل ۱ حافظ و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه رسم وجود دارد. اگر عبارت «پهباد آکینجی پس از جست و جو برای بالگرد رئیسی روی دریاچه وان پرچم ترکیه را رسم کرد» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۳۵۱۷ میشود. در مقاله به فتنه ۱۳۵۷ خمینی اشاره شده است. ارقام عددهای ۱۳۵۷ و ۳۵۱۷ مشترک هستند. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزل ۱ غنی کشمیری و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه پرواز وجود دارد. در کتاب نور خبری از یورونیوز با عنوان ««پرواز با هلیکوپترهای شاه»؛ بالگرد حامل ابراهیم رئیسی تا چه حد مناسب پرواز بود؟» آمده که بیان میکند بالگرد حامل ابراهیم رئیسی در اختیار جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران بوده است. در مقاله کلمات جمعیت و هلال ذکر شدهاند. روزی که هلیکوپتر ابراهیم رئیسی سقوط کرد مصادف با روز جمعیت بود. در خبر یورونیوز بیان شده که هلیکوپتر رئیسی از نوع بل بوده است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمه بل وجود دارد. درگذشت ابراهیم رئیسی در سال ۱۴۴۵ قمری است. در مقاله عدد ۴۵۱۴ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۴۴۵ و ۴۵۱۴ مشترک هستند.
https://www.youtube.com/watch?v=IYYKrYktUqQ
https://www.bbc.com/persian/blog-viewpoints-61021736
https://www.pishkhan.com/news/248095
https://ir.voanews.com/a/financial-corruption-embezzlement-iran-economy-poverty/7385429.html
حرف مقطعه الر
استاد محمد علی طاهری بیان میکنند که الرحمن در بسم الله الرحمن الرحیم بیانگر رحمت عام خدا یا ارتباط با خدا یا حلقه یا عروة الوثقی یا ریسمان خدا یا سلسله موی دوست است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات بسم الله الرحمن الرحیم، رحمت و حبل و در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمه بسمل و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه الرحمن و در آیه ۱۰۸ سوره طه کلمه رحمان و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات رحمت و عام و در مقاله کلمه حلقه و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات عروة الوثقی، حبل المتین یا ریسمان خدا و سلسله موی ذکر شده است. استاد طاهری بیان میکنند که الرحیم در بسم الله الرحمن الرحیم بیانگر رحمت خاص خداوند یا مرگ است که حرکت در راه کمال را تضمین میکند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات رحمت و خاص و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در مثنوی ۱ نسیمی و در غزل ۱ جهان ملک خاتون کلمه خاص و در شعر ۱ عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در آیه ۱۸۰ سوره بقره و در خطبه ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه مرگ وجود دارد. در توضیحات بسم الله الرحمن الرحیم در ویکیپدیا به امیرعباس هویدا اشاره شده است. در مقاله به ارتباط بین امیرعباس هویدا و سوره یوسف و حجرالیمامه یا حجر اشاره گردید. در آیه ۱ سورههای یوسف و حجر حرف مقطعه الر به بسم الله الرحمن الرحیم اشاره میکند. در ابتدای کلمات الرحمن الرحیم حرف مقطعه الر قرار دارد. اگر عبارت «حرف مقطعه الر» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۷۴۳ میشود. در مقاله عددهای ۳۴۷، ۳۷۴ و ۴۷۳ ذکر شدهاند. ارقام این عددها مشترک هستند. در ادامه مقاله بیان شده که بسم الله الرحمن الرحیم بیانگر مرحله روح الله یا روح القدس یا مقام تسلیم یا مسلمانی است. این نشان از رسیده امیرعباس هویدا به این مرتبه از کمال است. در زیر مستندی از شبکه من و تو درباره فتنه خمینی با عنوان مدرسه اعدام آمده که در آن سپهبد ربیعی بیان کرده: «و اسلام عمیقا در قلب و جان و ما نفوذ دارد.» در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمات اسلام، دل و جان و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات من، تو، قلب، دل و جان و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در قصیدههای ۱ حافظ، نسیمی و عراقی و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در مثنوی ۱۸۰ ملا احمد نراقی و در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو و در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمات من، تو، دل و جان و در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در غزل ۳۷ حافظ و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمات من، تو و دل و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در شعر آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در مثنوی ۱ نسیمی و در غزل ۳۷ صائب تبریزی و در غزل ۷۳ شهریار و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمات کلمات دل و جان ذکر شدهاند. اشو نویسنده کتاب «ضربان قلب، حقیقت مطلق» است. صفات خداوند یا روح خداوند در دل انسانهای عاشق خداوند جای میگیرد. کلمات قلب، دل و جان بیانگر مرحله کمال روح الله یا روح القدس یا مقام تسلیم یا مسلمانی هستند. در باب ۱ انجیل مرقس کلمات روح خدا یا روح الله، روح القدس و دل و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در تضمین ۱ فروغی بسطامی کلمات عاشق و دل وجود دارند. از مستند شبکه من و تو چند سال قبل عکس گرفته شده است. مستند زیر بعد از تعطیل شدن شبکه من و تو از سایت این شبکه پاک شد. در مقاله به پاک کردن اشاره شده است. استاد طاهری بیان میکنند که بسم الله الرحمن الرحیم را میتوانیم به دو بخش بسم الله و دیگری الرحمن و الرحیم تقسیم کنیم. بسم الله یعنی به نام الله که همان تجلیات خداوند یا وجه الله است. «فاینما تولوا فثم وجه الله» هرجا نگاه کنیم وجه و جمال خداست. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول و در قصیده ۱ حافظ و در رباعی ۱ خیام و در غزل ۱ محتشم کاشانی و در قصیده ۱ عراقی کلمه جمال وجود دارد. هر مخلوقی را نگاه کنیم نامی دارد و هر نام، نام خداست. اسامی خداوند در جهان هستی به صورت زیبایی تجلی پیدا کردهاند. زیبایی جنبه معشوقیت خداوند است. در جهان هستی ماه نماد زیبایی است. در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی کلمه ماه و در قصیده ۱ نسیمی کلمات ماه و زیبا و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه زیبا وجود دارد. الرحمن و الرحیم، رحمت عام و خاص خداوند هستند که بخشندگی و مهربانی خداوند را نشان میدهند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات رحمت، عام و بخشنده و در قصیده ۱۰۸ ناصر خسرو کلمه بخشنده وجود دارد. عاشق بخشنده و مهربان است و از این جهت الرحمن و الرحیم جنبه عاشقی خداوند را مطرح میکنند. در جهان هستی خورشید مظهر بخشندگی و مهربانی است. در غزل ۳۵۲ سعدی کلمات خورشید و مهربان وجود دارند. زمانی که معشوق در برابر عاشق قرار گیرد عشق پدیدار میشود. بسم الله الرحمن الرحیم جمع معشوق و عاشق و بیانگر عشق ماه و خورشید یا بالاترین مرتبه عشق در جهان دوقطبی نیک و بد یا مرحله روح الله یا روح القدس است. در مقاله کلمه جمع و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات روح قدس، ماه و خورشید و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات روح خدا، روح القدس، زن و مرد و در غزل ۱ شهریار و در قصیدههای ۱ اوحدی و سلیم تهرانی و در قصیده ۳۷ مجد همگر کلمات ماه و خورشید و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی کلمات ماه و آفتاب و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی کلمات مه و آفتاب و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات ماه و شمس وجود دارند. ماه و شب نماد معشوق یا زن هستند. در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات ماه و شب وجود دارند. صادق هدایت نویسنده کتاب «سرگذشت ماه» و مصطفی فرزانه نویسنده کتاب «ماه گرفته» است. نقاشیهای «زنی با سبد» و «زن کوبیسم» آثار صادق هدایت هستند. در برگ ۱۰۸ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه زن ذکر شده است. در دوبیتی ۱۰۸ باباطاهر کلمه شب و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی کلمه دراز وجود دارد. «شب دراز» و «زن سرخ» عنوان قسمتهایی از سریال بازی تاج و تخت هستند. خورشید و روز نماد عاشق یا مرد هستند. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۱ آشفته شیرازی کلمه کیمیا وجود دارد. در توضیحات کتاب کیمیاگر نوشته پائولو کوئلیو در ویکیپدیا نقاشی زیر آمده که قرینه آن شبیه راه کمال که در ادامه آمده است. در سمت راست قرینه این نقاشی خورشید و شمشیر قرار دارند. در این نقاشی نماد مرد با شمشیر نشان داده شده است. انتخاب این نماد برای مرد اشتباه است. در سمت چپ قرینه این نقاشی ماه و زن قرار دارند. در مقاله کلمه داوود و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات داوود، شب و روز، زن و مرد و در باب ۱ کتاب مقدس مزامیر داوود(ع) کلمات شب و روز و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع کلمات شب و روز، زنان و مردان و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمات شب و روز و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار کلمات روز و شب، خورشید و مه و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات شب، روز، ماه و آفتاب و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمات روز و شب، آفتاب و قمر، عاشق و معشوق و در قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه عروس و در غزل ۳۷ حافظ کلمات عروس و داماد یا معشوق و عاشق و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه داماد وجود دارد. منظور از شب قدر و روز الست مرحله روح الله یا روح القدس یا رب است. در سوره قدر کلمات شب قدر، روح و جبرئیل ذکر شدهاند. جبرئیل همان پروردگار یا روح الله یا روح القدس یا صفات خدا است. در سوره قدر و ترجمه انصاریان بیان شده: «فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان برای [تقدیر و تنظیم] هر کاری نازل می شوند.» اگر این آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۶۸۳۷ میشود. سوره زنان ۳۶۸۷ کلمه دارد. ارقام عددهای ۳۶۸۷ و ۶۸۳۷ مشترک هستند. در آیهای از سوره قدر که به آن اشاره گردید کلمه شب وجود دارد. در مقاله بیان شده که شب نماد زن است. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی عبارت «عهدِ الستت» وجود دارد. خداوند در روز الست از همه عهد گرفته که تسلیم صفات خداوند باشند. بسم الله الرحمن الرحیم به معنی تسلیم بودن در برابر صفات خداوند است. در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمات بسمل و تسلیم و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در غزل ۷۳ شهریار کلمه تسلیم و در مثنوی ۱ حافظ و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه مسلمانی وجود دارد. منظور از مسلمانی رسیدن به مقام تسلیم است. در داستان آفرینش حوا به زن یا معشوق و آدم به مرد یا عاشق تشبیه شده است. آیه ۱ زنان بیان میکند که مرد و زن از یک تن (تن واحد آدم) آفریده شدهاند. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در باب ۱ انجیل برنابا و در مثنوی ۱ نسیمی به آدم و در قصیده ۱ نسیمی به آدم و حوا اشاره شده است. آیه ۱ سوره زنان بیان میکند: «ای مردم! از [مخالفت با فرمان هایِ] پروردگارتان بپرهیزید، آنکه شما را از یک تن آفرید و جفتش را [نیز] از [جنس] او پدید آورد و از آن دو تن، مردان و زنان بسیاری را پراکنده و منتشر ساخت. و از خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می کنید، پروا کنید و از [قطع رابطه با] خویشاوندان بپرهیزید. یقیناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است.» شکل راه کمال شبیه نمادهای نجومی است. در ادامه مقاله شکلی در این خصوص آمده است. شکل جهان دوقطبی هم شبیه زمین و هم شبیه هلال ماه است. در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمات هلال و مه ذکر شدهاند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در غزل ۳۷ صائب تبریزی و در قصیده ۱۰۸ سنایی به عناصر چهارگانه زمین اشاره شده است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات زمین و عنصر ذکر شدهاند. در شکل راه کمال که در ادامه آمده عناصر چهارگانه زمین مشخص شدهاند. در عناصر چهارگانه زمین منظور از باد، عشق در جهان دوقطبی است. در قصیده ۱ جهان ملک خاتون و در قصیده ۱ حافظ و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در بابهای ۳۷ و ۱ انجیل برنابا و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در غزلهای ۳۷ حافظ و صائب تبریزی و در غزل ۷۳ شهریار و در غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی و در برگ ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه باد و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در قصیده ۱ نسیمی و در غزلهای ۳۷ حافظ، مولانا و مجد همگر و در دوبیتی ۱۰۸ باباطاهر و در غزلهای ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی، حکیم نزاری و آشفته شیرازی و در غزل ۳۵۲ سعدی کلمه عشق و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات باد و عشق وجود دارند. «بادهای زمستان» و «شیر و گل سرخ» عنوان قسمتهایی از سریال بازی تاج و تخت هستند. گل سرخ نماد عشق است. در غزل ۱ محتشم کاشانی به گل سوری یا گل سرخ اشاره شده است. در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات گل و سرخ ذکر شدهاند. منظور از آب آگاهی است. در غزل ۳۷ مولانا و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی و در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمه آب و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمات آب و آگاه و در مقاله کلمه آگاهی ذکر شده است. آب یا آگاهی باعث شکل پذیری و تغییر و تحول در خاک میشود. ویژگی خاک باروری و تبدیل شدن به شکلهای دیگر است. گل از ترکیب خاک و آب ایجاد میشود. آتش باعث پختگی و دوام در گل میشود. در واقع آتش یا شیطان باعث پختگی و بادوامتر شدن آگاهیها میشود. در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات آتش و ابلیس ذکر شدهاند. در مقاله کلمه سجده و در باب ۷۳ انجیل برنابا و در باب ۱ انجیل مرقس کلمه شیطان وجود دارد. استاد طاهری بیان میکنند که در داستان آفرینش منظور از سجده نکردن شیطان به وجود آمدن جهان دوقطبی تضاد یا خیر و شر است. در غزل ۸۱۰ مولانا کلمات خیر و شر ذکر شدهاند. استاد طاهری در کتاب «چکیده کتابها» که آدرس آن در زیر آمده راز آفرینش آدم از گل و عناصر چهارگانه زمین را با مثال کوزه رمزگشایی کردهاند. در غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی کلمه کچیده وجود دارد. حروف کلمات کچیده و چکیده مشترک هستند. در غزل ۳۷ مولانا کلمه کوزه وجود دارد. شکل گرفتن کوزه نیز شامل مراحل خاک، آب و آتش است. در مثنوی ۱۸۰ نراقی کلمات سه عنصر، خاک، آب و آتش ذکر شدهاند. در توضیحات هاجر در ویکیپدیا نقاشی از پل گوستاو دوره آمده که در آن هاجر با کوزه مشخص است. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت کلمه پل و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیده ۱۰۸ سنایی کلمات پل و زاغ یا کلاغ وجود دارند. در ویکیپدیا بیان شده پل گوستاو دوره تصویری برای مجموعه داستان کلاغ اثر ادگار آلن پو کشیده است. سریال بازی تاج و تخت با اقتباس از کتاب «ضیافتی برای کلاغها» ساخته شده است. در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات صادق، تاج، تخت و زاغ یا کلاغ و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات هدایت، تاج، تخت و زاغ وجود دارند. صادق هدایت مترجم کتاب کلاغ پیر نوشته الکساندر لانژکیلاند است. در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در غزل ۱ غنی کشمیری و در غزل ۳۷ حافظ و در غزل ۷۳ طبیب اصفهانی و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو و در غزلهای ۱۸۰ حکیم نزاری، حزین لاهیجی و آشفته شیرازی کلمه پیر وجود دارد. در رباعی ۱ خیام به آفرینش آدم از گل کوزه اشاره شده است. ترانههای خیام کتابی تحقیقی - ادبی از صادق هدایت است. عنوانی یکی از کتابهای صادق هدایت افسانه آفرینش است. در توضیحات خیام در ویکیپدیا به نقل از صادق هدایت بیان شده: «گویا ترانههای خیام در زمان زیستنش به دلیل خشک مغزی مردم پنهان بوده و دستهبندی نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیه جنگها و کتب اشخاص با ذوق به گونهای قلمانداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده است.» در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات صادق و مغز و در سوره نحل کلمات هدایت، مغز و مرگ و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات هدایت، خشک و مغز و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمات خشک، مرگ، ذوق و قلم و در مثنوی ۱ نسیمی کلمات هدایت و قلم و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو و در غزل ۸۱۰ مولانا کلمه خشک و در قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو کلمه مغز و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمه جنگ وجود دارد. در مقاله به سوره نحل اشاره شده است. آفرینش آدم از گل و دمیدن روح در آدم بیانگر مرحله اله و شروع دایره جهانهای دو قطبی است که بخشی از صفات خداوند به صورت امانت یا بالقوه به آدم داده میشود. در قصیده ۱ نسیمی کلمه اله و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه امانت وجود دارد. این صفات در مرحله رب یا روح الله یا روح القدس و انتهای دایره جهانهای دو قطبی به فعلیت میرسد. در شکل راه کمال که در زیر آمده این موضوع مشخص است. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در مثنوی ۱ نسیمی و در برگ ۳۷ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمه دایره ذکر شده است. مصرع اول بیت زیر از قصیده ۱ نسیمی به شروع دایره جهان دوقطبی و مرحله اله اشاره میکند. مصرع دوم بیت زیر به انتهای دایره جهان دوقطبی و مرحله روح الله یا روح القدس اشاره میکند.
به آدمی که ز فضل اله دانا شد *** به آدمی که خدا گفت: علم الاسما
در آیه ۱۰۸ سورههای شعراء، آل عمران و طه و در برگ ۷۳ کتاب انسان، از منظری دیگر و در برگ ۳۷ کتاب آشنایی با صادق هدایت و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در مثنوی و قصیده ۱ نسیمی کلمه الهی وجود دارد. الهی قمشهای بیان میکند منظور از حمد، ستایش و بندگی آراسته شدن به صفات خداوند است در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات الهی، صفات و بنده و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در مثنوی ۱ نسیمی و در ترجیع بند ۱ خاقانی و غزل ۱ محتشم کاشانی و در تضمین ۱ بسطامی و در غزل ۱ جهان ملک خاتون و در غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمه بنده و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در قصیده ۱ اوحدی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه بندگی وجود دارد. هدف از بندگی رسیدن به مرحله پروردگار یا رب یا صفات خداوند است. منظور از پروردگار خداوند نیست. صفات خداوند مخلوق خداوند هستند صفات خداوند پروردگار یا پرورش دهنده یا رب یا مربی آدم هستند. در قصیده ۱ حافظ کلمات پرور و بندگان و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه پروری و در آیه ۲۵:۳ انجیل برنابا کلمه بپروریم وجود دارد. آیه ۱ سوره ابراهیم بیان میکند: «الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» اگر این آیه را به عدد ابجد وسیط تبدیل کنیم حاصل ۳۲۵ میشود. در مقاله عدد ۳۲۵ ذکر شده است. در این آیه کلمات الر و الحمید ذکر شدهاند. بیان گردید که الر به بسم الله الرحمن الرحیم اشاره میکند و بسم الله الرحمن الرحیم بیانگر مرحله روح الله یا روح القدس یا صفات خداوند است. منظور از حمد، ستایش و بندگی آراسته شدن به صفات خداوند است. کلمه حمید صفت فعل حمد یا ستایش کردن است. در قصیده ۱ نسیمی کلمه سبع المثانی (از اسامی سوره حمد) و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمه الحمد و در مثنوی ۱ نسیمی کلمه فاتحه وجود دارد. در آیه ۱ سوره حمد یا فاتحه عبارت «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» و در بیت ۱ شعر مجلس اول سعدی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در خطبههای ۱۰۸ و ۱۸۰ نهج البلاغه کلمه الحمدلله و در قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل کلمه بحمدلله و در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو عبارت ربالعالمین ذکر شده است. این عبارت به تجلی خداوند یا صفات و اسما خداوند در مرحله رب یا روح الله یا روح القدس اشاره میکند. در مرحله رب تنها صفات خداوند حضور دارند و صفات شیطان حضور ندارند. از این جهت این مرحله یک جهان ۱ قطبی است. در شکل زیر یکی از مراحل رب یا مراحل وجود به شکل خورشید نشان داده شده است. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در قصیدههای ۱ حافظ و سلیم تهرانی و در شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی و در غزل ۱ محتشم کاشانی کلمه پرده و در شعر ۲۵۳ پیام مشرق اقبال لاهوری کلمات پرده و مقام و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در غزل ۳۷ حافظ و در حکمت ۱۰۸ نهج البلاغه کلمه رضا و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی کلمات رضا و مرز وجود دارند. پرده بیانگر مقام رضای خداوند و حد واسط و مرز جهانهای عدم و مرحله روح الله یا روح القدس است. در شکل راه کمال که در ادامه آمده این مرتبه از کمال نشان داده شده است. در شکل زیر جهان دو قطبی خیر و شر به صورت دایره یا حلقه نشان داده شده است. در قصیده ۱۰۸ سنائی کلمات آدم و میوه و در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو کلمات نیک و بد ذکر شدهاند. منظور از خوردن از میوه درخت نیک و بد قرار گرفتن آدم در جهان دوقطبی نیک و بد یا تضاد است. هدف از خوردن میوه درخت نیک و بد در سمت راست دایره جهان دوقطبی، رسیدن به درخت آگاهی در سمت چپ دایره جهان دوقطبی است. شکل دایرهای راه کمال نشان میدهد که تعداد العالمین یا جهانهای دو قطبی مربوط به هر مرحله وجود یا رب محدود هستند. از دید ناظری که در مرحله عدم قرار دارد بینهایت مرحله رب وجود دارد. در برگ ۱۸۰ کتاب انسان، از منظری دیگر کلمات ناظر و بینهایت ذکر شدهاند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمه لااحصی وجود دارد. در لغت نامه دهخدا بیان شده: «لااحصی به معنی شمار نکنم. و اشارت است به حدیث نبوی ص : لااُحصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک ؛ یعنی شمار نتوانم کرد صفات را بر تو، آنی که خود صفت کردی ذات خود را:» ابیات زیر از شعر ۱ مجلس اول سعدی و شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی و غزل ۳۵۲ سعدی نشان میدهند که جهانهای عدم، جمع جهانهای وجود یا جهانهای رب هستند. در مقاله به کلمه جمع اشاره گردید.
الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم *** فبدت علی صفحاته انوارُ اسرار القدم (شعر ۱ مجلس اول سعدی)
شکر آن خدایی را که او هست آفریدهست از عدم ***. پس کرد پیدا بر عدم انوار اسرار قدم (شعر ۱ مجلس اول سعدی)
به امرش وجود از عدم نقش بست *** که داند جز او کردن از نیست، هست؟ (شعر ۱ در نیایش خداوند در نیایش خداوند بوستان سعدی «سرآغاز»)
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم *** صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم (غزل ۳۵۲ سعدی)
در غزل ۸۱۰ مولانا عبارت نفس کل وجود دارد. کار نفس طلب کردن است. کار عشق نیز طلب کردن است. نفس کل یا عشق کل بیانگر طلب کردن جمع صفات خداوند است. جهانهای عدم بیانگر بودن در تمام جهانهای وجود یا جهانهای صفات خداوند است. از این رو نفس کل یا عشق کل بیانگر جهانهای عدم است. در مقاله به سوره حج اشاره گردید. حج نمادی از جهانهای عدم است. در زیر آدرس مقاله استاد طاهری با عنوان «معراج حج» آمده که بیان میکند: «حج، عروجی به هفت آسمان، یعنی هفت گنجینه ی آگاهی های هستی، آن هم در میان جمع است. در این حرکت، با گم شدن در سیل خروشان و یکپارچهی حج گزاران، محو شدن هم تجربه می شود؛ اما هدف، بالاتر از این یکپارچگی و بالاتر از این محو شدن است و کسی به آن میرسد که با آمادگی عازم این مسیر شده باشد.» اگر عبارت «معراج حج» را به عدد ابجد کبیر تبدیل کنیم حاصل ۳۲۵ میشود. ارقام عددهای ۳۲۵ و ۳۵۲ مشترک هستند. سوره کوثر سوره ۱۰۸ قرآن است. منظور از چشمه کوثر جهانهای عدم است. چشمه در آخر رود قرار دارد. جهانهای عدم آخرین مرحله کمال است. در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات آخر و چشمه ذکر شدهاند. در توضیحات کوثر در سایت ویکیشیعه که آدرس آن در زیر آمده بیت زیر از غزل ۳۷۴ حافظ قرار دارد. در مقاله عددهای ۳۴۷ و ۴۷۳ ذکر شدهاند. ارقام عددهای ۳۴۷، ۳۷۴ و ۴۷۳ مشترک هستند. این بیت نشان میدهد کوثر بالاتر از مرحله بهشت عدن در راه کمال قرار دارد. در مثنوی ۱۸۰ نراقی عبارت «کوثر یا سلسبیل» وجود دارد. در توضیحات سلسبیل در سایت ویکیشیعه که آدرس آن در زیر آمده بیان شده: «در گزارشهای روایی دیگر آمده است محل جاری شدن سلسبیل از زیر عرش است و از آنجا روانه بهشت عدن (بالاترین مقام در بهشت) میشود و در ادامه وارد مناطق دیگر بهشت میشود.» عرش، کوثر و سلسبیل بیانگر جهانهای عدم و بهشت عدن بیانگر بالاترین مرحله در جهان دوقطبی یا مرحله روح الله یا روح القدس است. ابیات زیر از غزل ۳۷ حافظ نشان میدهند که عرش بالاتر از سدرة المنتهی قرار دارد. در مقاله به سوره نجم و در مثنوی ۱ نسیمی و در غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی به سدره اشاره شده است. در سوره نجم بیان شده: «و به راستى كه بار ديگر هم او [جبرئيل] را ديد. در نزديكى سدرة المنتهى.» منظور از سدرة المنتهی و جبرئیل مرحله روح الله یا روح القدس است. در ویکیپدیا بیان شده سدرة المنتهی منتهای رسیدن جبرئیل است و محمد(ص) توانست از آن بگذرد. محمد(ص) جهانهای عدم را مشاهده کرده که بالاتر از مرحله روح الله یا روح القدس یا جبرئیل یا سدرة المنتهی است. در مقاله آیه ۲۲ سوره مریم آمده که بیان میکند مریم مقدس جبرئیل را مشاهده کرد. منظور از جبرئیل روح الله یا روح القدس است. در قرآن بیان شده که مریم مقدس روح خدا یا روح الله را مشاهده کرده است.
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه *** که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم (غزل ۳۷۴ حافظ)
توضیحات کوثر در سایت ویکیشیعه
توضیحات سلسبیل در سایت ویکیشیعه
که ای بلندنظر شاهبازِ سِدرهنشین *** نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست (غزل ۳۷ حافظ)
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر *** ندانمت که در این دامگه چه افتادست (غزل ۳۷ حافظ)
در سوره ابراهیم و ترجمه الهی قمشهای بیان شده: «خداست آن که آسمانها و زمین را آفرید و باران را از آسمان فرو بارید تا بدان انواع ثمرات و حبوبات را برای روزی شما برآورد، و کشتیها را مسخر شما کرد تا به امر او به روی آب دریا روان شود و نهرها را (به روی زمین) به اختیار شما جاری گردانید.»«و خورشید و ماه گردنده و شب و روز را برای شما مسخر کرد.» اگر این دو آیه را به عدد ابجد کبیر تبدیل کرده و با یکدیگر جمع کنیم حاصل ۱۷۳۷۵ میشود. در مقاله عدد ۱۳۷۵ ذکر شده است. ارقام عددهای ۱۳۷۵ و ۱۷۳۷۵ مشترک هستند. در مقاله بیان شده که منظور از آسمانها و زمین کل راه کمال یا جهانهای عدم است. جهانهای وجود مانند گوهرهایی در دریای عدم هستند. کلمه دریا به جهانهای عدم اشاره میکند. در مقاله بیان شده که منظور از خورشید و ماه و شب و روز مرحله روح الله یا روح القدس است. در این دو آیه به دو مرحله از راه کمال اشاره شده است. در مقاله به سوره توبه اشاره شده است. در سوره توبه و در شعر ۱ حمید الدین بلخی لا اله الا هو ذکر شده است. لا اله الا الله بیانگر جهانهای عدم است. «لا اله» یعنی جهانهای عدم مرحله اله یا وجود نیست. الا الله یعنی بعد از جهانهای عدم خداوند مانده است. جهانهای عدم بین مرحله اله (لا اله) و خداوند (الا الله) قرار دارد. جهانهای عدم غیر قابل وصف یا سبحانی هستند؛ چون جهانهای عدم از دید ناظر بینهایت هستند. در شعر ۱ در نیایش خداوند بوستان سعدی کلمات عدم و سبحان و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات عدم، سبحان و نظاره وجود دارند. . در شکل زیر از جزوه دوره چهارم عرفان حلقه این موضوع مشخص است. شکل راه کمال به کمک شکل زیر از از جزوه دوره چهار عرفان حلقه کشیده شده است. خداوند جهانهای عدم را از دید ناظری که در آن است بینهایت خلق کرده تا ناظر عظمت خداوند را درک کند. در شعر ۱ در عدل و تدبیر و رای بوستان سعدی و در قصیده ۱ عراقی کلمات دیده و نظاره و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمات دیده، ناظر و نظاره و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات نظاره و عدم و در شعر ۱ مجلس اول سعدی کلمات عدم و عظیم و در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمات دیده، نظاره و عدم و در منشور کوروش کلمه نظاره و در آیه ۱ سوره اسراء و ترجمه انصاریان کلمه عظمت و در قصیده ۱ حافظ و در مثنوی ۱ نسیمی و در باب ۷۳ انجیل برنابا کلمه عظیم وجود دارد. از دید خداوند جهانهای عدم محدود است. فقط خداوند بینهایت است. در باب ۱۸۰ انجیل برنابا بیان شده که انسان محدود است و خداوند غیرمحدود است. در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه نامحدود و در مثنوی ۱ نسیمی عبارت بلا انتهی وجود دارد. الله اکبر بیان میکند که فقط خداوند بینهایت است. در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار بیان شده:
ای خدای بینهایت جز تو کیست *** چون توئی بیحد و غایت جز تو چیست
الم و حم، مرد و زن
حرف مقطعه الم به مرد، عاشق و درد عشق اشاره میکند. معنای ظاهری حرف مقطعه الم، درد و بیماری و معنای باطنی آن درد عشق است. در بیت زیر از قصیده ۱۰۸ سنایی کلمه الم به معنی درد و بیماری و در بیت زیر از غزل ۳۵۲ سعدی الم به معنی درد عشق است. در مقاله به الم و بیماری اشاره شده است. مصطفی فرزانه نویسنده کتاب «چار درد» است. حرف مقطعه حم به زن و معشوق اشاره میکند. اگر عبارت «الم و حم، مرد و زن» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۵۴ میشود. در مقاله عدد ۵۴ ذکر شده است.
از دستت ار آتش بود ما را ز گل مفرش بود *** هرچ آید از تو خوش بود خواهی شفا خواهی الم (قصیده ۱۰۸ سنایی)
میزد به شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا *** سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم (غزل ۳۵۲ سعدی)
حم عسق، عشق
وقتی که معشوق در برابر عاشق قرار میگیرد یا وقتی که حم در برابر الم قرار میگیرد عشق پدیدار می شود. حرف مقطعه «حم عسق» به عشق اشاره میکند. اگر عبارت «حم عسق، عشق» را به عدد ابجد صغیر تبدیل کنیم حاصل ۳۷ میشود. آیه ۳۷ سوره واقعه و ترجمه انصاریان بیان میکند: «عشقورز به شوهران، و هم سن و سال با همسران.» در سوره ۳۷ قرآن (صافات) و ترجمه انصاریان بیان شده: «و در کنارشان زنانی هستند که فقط به شوهرانشان عشق می ورزند» کلمه حم به زن و معشوق اشاره میکند و کلمه عسق به عشق اشاره میکند. عبارت حم عسق بیان میکند که عشق به ویژگی زنان نزدیکتر است. سیاره زهره نماد زن است. در توضیحات سیاره زهره در ویکیپدیا بیان شده: «در اسطورهشناسی ایرانیان به ویژه اسطورهشناسی هخامنشیان، این سیاره را به ایزدبانو آناهیتا و در زبان فارسیمیانه به اَناهید ایزد باروری و آبها، در بندهشن بزرگ مرتبط میدانند.» «سیاره زهره در ادبیات فارسی از اهمیت بالایی برخوردار است. این سیاره نماد عشق و دلدادگی و نیز معروف به سیاره نوازنده است و صاحب آن خداوند عشق است. از داستانهای آن میتوان به داستان نظامی گنجوی یا داستان ایرج میرزا اشاره کرد.» در مقاله به سیاره زهره اشاره شده است. در غزل ۳۷ صائب تبریزی کلمه لیلی و در غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی کلمات لیلی و مجنون ذکر شده است. لیلی و مجنون نام مجموعه شعری از نظامی گنجوی، شاعر ایرانی است. در ترجیع بند ۱ خاقانی و در مقاله کلمات زهره و کلید ذکر شدهاند. شکل نماد نجومی سیاره زهره شبیه کلید است.
یوحنا(ع)
اگر کلمه یوحنا(ع) را به عددهای ابجد کبیر و وسیط تبدیل کنیم حاصل ۱۴۵ و ۳۷ میشود. در مقاله عددهای ۱۴۵ و ۳۷ ذکر شدهاند. در ویکیپدیا بیان شده که نماد یوحنا(ع) کتاب، جام، عقاب و دیگ است. در مقاله کلمه کتاب و در مثنوی ۱ حافظ و در غزل ۱ محتشم کاشانی و در غزل ۳۷ مولانا و در قصیده ۱۰۸ سنایی و در غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی کلمه جام و در ترجیع بند ۱ خاقانی کلمات جام و عقاب و در قصیده ۳۷ مجد همگر کلمه عقاب ذکر شده است. در مقاله به اصحاب کهف و یوحنا(ع) اشاره شده است. اصحاب کهف در شهر افسوس ترکیه بودند. در توضیحات یوحنا(ع) در ویکیپدیا بیان شده: «به نظر میرسد که اورشلیم، چند سالی جای سکونت اصلی یوحنا بوده باشد. بر اساس روایتی معتبر، او سالهای پایانی عمر را در افسوس گذراند» در باب ۷۳ انجیل برنابا کلمه یوحنا و در باب ۱ انجیل مرقس کلمات یوحنا و اورشلیم و در شعر ۱ مجلس اول سعدی و در منشور کوروش کلمات پایان و عمر و در باب ۱ کتاب مقدس یوشع عبارت تمام عمر و در شعر ۱ حمید الدین بلخی کلمه پایان و در شعر «فی التوحید باری تعالی جل و علا» عطار و در قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی و در ترجیع بند ۱ خاقانی و در قصیده ۱ عراقی کلمه عمر و در غزل ۱ فروغی بسطامی و در قصیده ۱ سلیم تهرانی کلمه افسوس و در قطعه ۱ خاقانی کلمات حواری، ساکن و اصل ذکر شده است. یوحنا(ع) از حواریون مسیح(ع) بوده است. در مقاله به سوره صف اشاره شده است. در سوره صف به حواریون اشاره شده است. در مقاله عدد ۳۵۲ ذکر شده است. آیه ۳:۵۲ قرآن (سوره آل عمران) بیان میکند: «هنگامي كه عيسي از آنان احساس كفر (و مخالفت) كرد، گفت: كيست كه ياور من به سوي خدا (براي تبليغ آيين او) گردد؟ حواريان (شاگردان مخصوص او) گفتند: ما ياوران خداييم، به خدا ايمان آورديم، و تو (نيز) گواه باش كه ما اسلام آوردهايم.» این آیه و آیه ۲ سوره اعراف که به آن اشاره گردید درباره تبلیغ هستند. لطفا ۲ کتاب نور و نشانهها و مقالههایی که آدرسهای در ادامه آمده را مطالعه فرمایید و در صورت تمایل به اشتراک بگذارید. در کتاب نور و کتاب نشانهها و مقاله به ارتباطهایی بین کلمهها و عددها در قرآن، کتابهای مقدس، شعرها و ... اشاره شده است. در باب ۱ انجیل برنابا و در شعر ۱ مجلس اول سعدی واژه کلمه و در شعر ۱ حمید الدین بلخی واژههای لغت و عدد و در مثنوی ۱ نسیمی واژه عدد و در قطعه ۱ خاقانی واژه اعداد وجود دارد. مقالهها در سایت تریبون رادیو زمانه قرار دارند. در قصیده ۱ سلیم تهرانی و در شعر ۱ حمید الدین بلخی و در قصیده ۱۸۰ ناصر خسرو کلمه زمانه وجود دارد.
آدرس دانلود فایل فشرده پیدیاف مقالهها
https://drive.google.com/file/d/1X5ck-iy3dqp-PjzysPILRZOW5b-X5VN9/view?usp=sharing
آدرس دانلود فایل فشرده پیدیاف کتاب نور، کتاب نشانهها و مقالهها
https://drive.google.com/file/d/19eYpxNENpNbQ6MyDMlNgkgJod5kEVDOz/view?usp=share_link
آدرس چند مقاله درباره کتاب نور و کتاب نشانهها در سایتهای رادیو زمانه و بلاگ اسپات
https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/d92580
https://noorvaneshaneha.blogspot.com/p/blog-page_8.html
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش 1 - سرآغاز
به نام خداوندِ جان آفرین *** حکیمِ سخن در زبان آفرین
خداوند بخشنده دستگیر *** کریم خطابخش پوزشپذیر
عزیزی که هر کز درش سر بتافت *** به هر در که شد هیچ عزّت نیافت
سر پادشاهان گردنفراز *** به درگاه او بر زمینِ نیاز
نه گردنکشان را بگیرد به فور *** نه عذرآوران را براند به جور
وگر خشم گیرد ز کردارِ زشت *** چو بازآمدی ماجرا درنوشت
اگر با پدر جنگ جوید کسی *** پدر بیگمان خشم گیرد بسی
وگر خویش راضی نباشد ز خویش *** چو بیگانگانش براند ز پیش
وگر بنده چابک نباشد به کار *** عزیزش ندارد خداوندگار
وگر بر رفیقان نباشی شفیق *** به فرسنگ بگریزد از تو رفیق
وگر ترکِ خدمت کند لشکری *** شود شاهِ لشکرکُش از وی بری
ولیکن خداوندِ بالا و پست *** به عصیان، درِ رزق بر کس نبست
دو کونش یکی قطره از بحرِ علم *** گنه بیند و پرده پوشد به حلم
ادیمِ زمین، سفره عام اوست *** بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست
اگر بر جفاپیشه بشتافتی *** که از دست قهرش امان یافتی؟
بری ذاتش از تهمتِ ضد و جنس *** غنی، ملکش از طاعتِ جن و انس
پرستارِ امرش همه چیز و کس *** بنیآدم و مرغ و مور و مگس
چنان پهن خوان کرم گسترد *** که سیمرغ در قاف قسمت خورد
لطیف کرمگستر کارساز *** که دارای خَلق است و دانای راز
مر او را رسد کبریا و منی *** که ملکش قدیم است و ذاتش غنی
یکی را به سر بر نهد تاج بخت *** یکی را به خاک اندر آرد ز تخت
کلاهِ سعادت یکی بر سرش *** گلیمِ شقاوت یکی در برش
گلستان کند آتشی بر خلیل *** گروهی به آتش بَرَد ز آب نیل
گر آن است، منشورِ احسان اوست *** ور این است، توقیعِ فرمان اوست
پسِ پرده بیند عملهای بد *** هم او پرده پوشد به آلای خَوْد
به تهدید اگر برکشد تیغِ حکم *** بمانند کروبیان صُمّ و بکم
وگر دردهد یک صلای کرم *** عزازیل گوید نصیبی برم
به درگاهِ لطف و بزرگیش بر *** بزرگان نهاده بزرگی ز سر
فروماندگان را به رحمت قریب *** تضرعکنان را به دعوت مجیب
بر احوالِ نابوده، علمش بصیر *** به اسرارِ ناگفته، لطفش خبیر
به قدرت، نگهدارِ بالا و شیب *** خداوندِ دیوانِ روزِ حسیب
نه مستغنی از طاعتش پشت کس *** نه بر حرف او جای انگشت کس
قدیمی نکوکارِ نیکی پسند *** به کلک قضا در رحم نقشبند
ز مشرق به مغرب مه و آفتاب *** روان کرد و بنهاد گیتی بر آب
زمین از تبِ لرزه آمد ستوه *** فروکوفت بر دامنش میخِ کوه
دهد نطفه را صورتی چون پری *** که کردهست بر آب صورتگری؟
نهد لعل و پیروزه در صلبِ سنگ *** گل لعل در شاخ پیروزه رنگ
ز ابر افکند قطرهای سویِ یَم *** ز صلب افکند نطفهای در شکم
از آن قطره لولوی لالا کند *** وز این، صورتی سروبالا کند
بر او علم یک ذره پوشیده نیست *** که پیدا و پنهان به نزدش یکیست
مهیاکنِ روزیِ مار و مور *** اگر چند بیدستوپایاند و زور
به امرش وجود از عدم نقش بست *** که داند جز او کردن از نیست، هست؟
دگر ره به کتمِ عدم در برد *** وز آنجا به صحرای محشر برد
جهان مُتَفِّق بر الهیتش *** فرومانده از کُنهِ ماهیتش
بشر ماورای جلالش نیافت *** بصر منتهای جمالش نیافت
نه بر اوجِ ذاتش پرد مرغِ وهم *** نه در ذیلِ وصفش رسد دستِ فهم
در این ورطه کشتی فرو شد هزار *** که پیدا نشد تختهای بر کنار
چه شبها نشستم در این سِیر، گم *** که دِهشَت گرفت آستینم که قُم
محیط است علم مَلِک بر بسیط *** قیاس تو بر وی نگردد محیط
نه ادراک در کُنهِ ذاتش رسید *** نه فکرت به غورِ صفاتش رسید
توان در بلاغت به سَحبان رسید *** نه در کُنهِ بیچون سُبحان رسید
که خاصان در این ره فَرَس راندهاند *** به لااحصی از تک فروماندهاند
نه هر جای مرکب توان تاختن *** که جاها سپر باید انداختن
وگر سالکی مَحرمِ راز گشت *** ببندند بر وی در بازگشت
کسی را در این بزم ساغر دهند *** که داروی بیهوشیاش دَردهند
یکی باز را دیده بردوختهست *** یکی دیدهها باز و پر سوختهست
کسی ره سوی گنج قارون نَبُرد *** وگر بُرد، ره باز بیرون نبرد
بمردم در این موج دریای خون *** کز او کس نبردهست کشتی برون
اگر طالبی کاین زمین طی کنی *** نخست اسبِ بازآمدن پی کنی
تأمل در آیینه دل کنی *** صفایی بهتدریج حاصل کنی
مگر بویی از عشق مستت کند *** طلبکارِ عهدِ الستت کند
به پای طلب ره بدان جا بری *** وز آنجا به بالِ محبت پری
بِدَرَّد یقین پردههای خیال *** نماند سراپرده إلّا جلال
دگر مرکبِ عقل را پویه نیست *** عنانش بگیرد تَحَیَّر که بیست
در این بحر جز مردِ راعی نرفت *** گم آن شد که دنبال داعی نرفت
کسانی کز این راه برگشتهاند *** برفتند بسیار و سرگشتهاند
خلاف پیمبر کسی ره گزید *** که هرگز به منزل نخواهد رسید
مپندار سعدی که راه صفا *** توان رفت جز بر پی مصطفی
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱ - سرآغاز
شنیدم که در وقت نزع روان *** به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطرنگهدار درویش باش *** نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس *** چو آسایش خویش جویی و بس
نیاید به نزدیک دانا پسند *** شبان خفته و گرگ در گوسفند
برو پاس درویش محتاج دار *** که شاه از رعیّت بوَد تاجدار
رعیّت چو بیخند و سلطان درخت *** درخت، ای پسر، باشد از بیخ سخت
مکُن تا توانی دل خلق ریش *** وگر میکُنی میکَنی بیخ خویش
اگر جادهای بایدت مستقیم *** ره پارسایان امید است و بیم
طبیعت شود مرد را بخردی *** به امّید نیکی و بیم بدی
گر این هر دو در پادشه یافتی *** در اقلیم و مُلکش پنه یافتی
که بخشایش آرَد بر امّیدوار *** به امّید بخشایش کردگار
گزند کسانش نیاید پسند *** که ترسد که در مُلکش آید گزند
وگر در سرشت وی این خوی نیست *** در آن کشور آسودگیبوی نیست
اگر پایبندی رضا پیش گیر *** وگر یکسواری سر خویش گیر
فراخی در آن مرز و کشور مخواه *** که دلتنگ بینی رعیّت ز شاه
ز مستکبران دلاور بترس *** از آن کاو نترسد ز داور بترس
دگر کشور آباد بیند به خواب *** که دارد دل اهل کشور خراب
خرابی و بدنامی آید ز جور *** رسد پیشبین این سخن را به غور
رعیّت نشاید به بیداد کُشت *** که مر سلطنت را پناهند و پشت
مراعات دهقان کن از بهر خویش *** که مزدور خوشدل کند کار بیش
مروّت نباشد بدی با کسی *** کز او نیکویی دیده باشی بسی
شنیدم که خسرو به شیرویه گفت *** در آن دم که چشمش ز دیدن بخفت
بر آن باش تا هرچه نیّت کنی *** نظر در صلاح رعیّت کنی
الا تا نپیچی سر از عدل و رای *** که مردم ز دستت نپیچند پای
گریزد رعیّت ز بیدادگر *** کُنَد نام زشتش به گیتی سمر
بسی برنیاید که بنیاد خوَد *** بکَند آن که بنهاد بنیاد بد
خرابی کُنَد مرد شمشیرزن *** نه چندان که دود دل طفل و زن
چراغی که بیوهزنی برفروخت *** بسی دیده باشی که شهری بسوخت
از آن بهرهورتر در آفاق کیست *** که در ملکرانی به انصاف زیست
چو نوبت رسد زین جهان غربتش *** ترحّم فرستند بر تربتش
بد و نیک مردم چو میبگذرند *** همان به که نامت به نیکی برند
خداترس را بر رعیّت گمار *** که معمار مُلک است پرهیزگار
بداندیش توست آن و خونخوار خلق *** که نفع تو جوید در آزار خلق
ریاست به دست کسانی خطاست *** که از دستشان دستها بر خداست
نکوکارپرور نبیند بدی *** چو بد پروری خصم خون خودی
مکافات موذی به مالش مکُن *** که بیخش برآورد باید ز بن
مکُن صبر بر عامل ظلمدوست *** که از فربهی بایدش کَند پوست
سر گرگ باید هم اوّل بُرید *** نه چون گوسفندان مردم دَرید
چه خوش گفت بازارگانی اسیر *** چو گِردش گرفتند دزدان به تیر
چو مردانگی آید از رهزنان *** چه مردان لشکر، چه خیل زنان
شهنشه که بازارگان را بخَست *** در خیر بر شهر و لشکر ببَست
کی آنجا دگر هوشمندان روند *** چو آوازه رسم بد بشنوند؟
نکو بایدت نام و نیکی قبول *** نکو دار بازارگان و رسول
بزرگان مسافر به جان پرورند *** که نام نکویی به عالم برند
تبه گردد آن مملکت عنقریب *** کز او خاطرآزرده آید غریب
غریبآشنا باش و سیّاحدوست *** که سیّاح جلّاب نام نکوست
نکو دار ضیف و مسافر عزیز *** وز آسیبشان بر حذر باش نیز
ز بیگانه پرهیز کردن نکوست *** که دشمن توان بود در زیِّ دوست
غریبی که پر فتنه باشد سرش *** میازار و بیرون کن از کشورش
تو گر خشم بر وی نگیری رواست *** که خود خوی بد دشمنش در قفاست
وگر پارسی باشدش زاد و بوم *** به صنعاش مفرست و سقلاب و روم
هم آنجا امانش مده تا به چاشت *** نشاید بلا بر دگر کس گماشت
که گویند برگشته باد آن زمین *** کز او مردم آیند بیرون چنین
قدیمان خود را بیفزای قدر *** که هرگز نیاید ز پرورده غدر
چو خدمتگزاریت گردد کهُن *** حق سالیانش فرامش مکُن
گر او را هرم دست خدمت ببست *** تو را بر کرم همچنان دست هست
شنیدم که شاپور دم درکشید *** چو خسرو به رسمش قلم درکشید
چو شد حالش از بینوایی تباه *** نبشت این حکایت به نزدیک شاه
چو بذل تو کردم جوانی خویش *** به هنگام پیری مرانم ز پیش
عمل گر دهی مرد منعم شناس *** که مفلس ندارد ز سلطان هراس
چو مفلس فروبُرد گردن به دوش *** از او برنیاید دگر جز خروش
چو مشرف دو دست از امانت بداشت *** بباید بر او ناظری بر گماشت
ور او نیز درساخت با خاطرش *** ز مشرف عمل برکن و ناظرش
خداترس باید امانتگزار *** امین کز تو ترسد امینش مدار
امین باید از داور اندیشناک *** نه از رفع دیوان و زجر و هلاک
بیفشان و بشمار و فارغ نشین *** که از صد یکی را نبینی امین
دو همجنس دیرینه را همقلم *** نباید فرستاد یک جا به هم
چه دانی که همدست گردند و یار *** یکی دزد باشد، یکی پردهدار
چو دزدان ز هم باک دارند و بیم *** روَد در میان کاروانی سلیم
یکی را که معزول کردی ز جاه *** چو چندی برآید ببخشش گناه
برآوردن کام امّیدوار *** به از قید بندی شکستن هزار
نویسنده را گر ستون عمل *** بیفتد، نبُرَّد طناب امل
به فرمانبران بر شه دادگر *** پدروار خشم آورد بر پسر
گهش میزند تا شود دردناک *** گهی میکُند آبش از دیده پاک
چو نرمی کنی خصم گردد دلیر *** وگر خشم گیری شوند از تو سیر
درشتی و نرمی به هم در به است *** چو رگزن که جرّاح و مرهمنه است
جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش *** چو حق بر تو پاشد تو بر خلق پاش
نیامد کس اندر جهان کاو بماند *** مگر آن کز او نام نیکو بماند
نمرد آن که مانَد پس از وی به جای *** پل و خانی و خان و مهمانسرای
هر آن کاو نماند از پسش یادگار *** درخت وجودش نیاورد بار
وگر رفت و آثار خیرش نماند *** نشاید پس مرگش الحمد خواند
چو خواهی که نامت بود جاودان *** مکُن نام نیک بزرگان نهان
همین نقش برخوان پس از عهد خویش *** که دیدی پس از عهد شاهان پیش
همین کام و ناز و طرب داشتند *** به آخر برفتند و بگذاشتند
یکی نام نیکو ببُرد از جهان *** یکی رسم بد ماند از او جاودان
به سمع رضا مشنو ایذای کس *** وگر گفته آید به غورش برس
گنهکار را عذر نسیان بنه *** چو زنهار خواهند زنهار ده
گر آید گنهکاری اندر پناه *** نه شرط است کُشتن به اوّل گناه
چو باری بگفتند و نشنید پند *** بده گوشمالش به زندان و بند
وگر پند و بندش نیاید بکار *** درختی خبیث است بیخش برآر
چو خشم آیدت بر گناه کسی *** تأمل کنش در عقوبت بسی
که سهل است لعل بدخشان شکست *** شکسته نشاید دگرباره بست
سعدی » مجالس پنجگانه » شماره ۱ - مجلس اول
الحمدلله الذی خلق الوجود من العدم *** فبدت علی صفحاته انوارُ اسرار القدم
شکر آن خدایی را که او هست آفریدهست از عدم *** پس کرد پیدا بر عدم انوار اسرار قدم
ما زال فی آزاله معززا بجلاله *** مستغنیا بکماله لا بالعبید و بالخدم
مأوای هر آواره او بیچارگان را چاره او *** دلدار هر غمخواره او غفار هر صاحب ندم
بهر العقول ظهوره سحر القلوب حضوره *** نور النواظر نوره سهر النفوس بما وسم
درد و غمش مهمان دل نام لطیفش جان دل *** دل زان او او زان دل گر عاشقی در نه قدم
والی علی احبابه اصناف لطف احسانه *** یا سوء کام بلایه بمراسم الکرم الاعم
درویش او را نام نه گر چاشت باشد شام نه *** وندر دلش آرام نه از مهر بر جانش رقم
وافی الحجی عرفانه ما ضلّ فی فردانه *** سبحانه سبحانه ضاق المنی فاق الامم
از هر چه گویم برتری وز هر چه خواهم بهتری *** وز آنچه دانم مهتری ای جان جانها لاجرم
نعت النبی المصطفی لمّا عفی رسم الصفا *** تهدی به اوصافنا برشاده سبل الاعم
ای قوت دلها گفت او مهر هدی بر کفت او *** ما نام قلبی جفت او فخر عرب نور عجم
صلی علیه الله ما ضائت مصابیح السما *** بل زاد خیراً کانما الحی به خیر الامم
عقل آشنای کوی او دل خیربادی سوی او *** جانها فدای روی او او محتشم او محترم
در خبر است از آن مقتدای زمره حقیقت و از آن پیشوای لشکر طریقت، و از آن نگین خاتم جلال، و از آن جوهر عنصر کمال، و از آن اطلسپوشِ والضحی، و از آن قصببندِ واللیل اذا سجی، و از آن طیلساندارِ ولسوف یعطیک ربک فترضی، آن صاحبخبر و للاخرة خیر لک من الاولی، آن مهتری که اگر حرمت برکت قدم او نبودی راه دین از خاک کفر پاک نگشتی، الیوم اکملت لکم دینکم، آن سروری که اگر هیبت دست او نبودی قبای ماه چاک نگشتی که اقتربت الساعة و انشق القمر،
به از این بشنو: آدم ِ صفی خلعتِ صفوت از او یافت، ادریس با تدریس رفعت از او گرفت، روح پر فتوح در قالب نوح به عزت او درآمد، طیلسان صعود بر سر هود او کشید، کمر شمشیر خِلّت بر میان خلیل او بست، منشور امارت به نام اسماعیل او نبشت، خاتم مملکت در انگشت سلیمان او کرد، نعلین قربت در پای موسی او کرد، عمامه رفعت بر سر عیسی او نهاد.
این مهتر و این بهتر و این سیّد و این سرور که شمهای از نعت او شنیدی چنین میفرماید: من جاوَز اربعین سنةً فلم یغلب خیره بشره فلیتجهز الی النّار. یعنی هر آن کس که در این سرای فتور و متاع غرور که تو او را دنیا میخوانی سال او به چهل برسد و خیر او بر شر او غالب نگردد و طاعت او بر معصیت راجح نیاید، او را بگوی که رخت برگیر و راه دوزخ گیر. عظیم وعیدی و بزرگ تهدیدی که مر عاصیان امت احمد راست. عمر عزیز خود را به حبهای حرام فروخته، و خرمن بر آتش معصیت سوخته، و بیقیمت به قیامت آمده. دلیل این کلمه را مثالی بگویم و درّی ثمین از دریای خاطر بجویم.
آن شمع را دیدهای که در لگن برافروختهاند و محبت او در دل اندوخته، و طایفهای به گرد او درآمده و حاضران مجلس با او خوش برآمده، هر کس به مراعات او کمر بسته، و او بر بالای طشت چون سلطان نشسته، که ناگاه صبح صادق بدمد، همین طایفه بینی که دم در دمند، و به تیغ و کارد گردنش بزنند. از ایشان سؤال کنند که ای عجب! همه شب طاعت او را داشتید چه شد که امروز فرو گذاشتید؟ همان طایفه گویند که شمع به نزدیک ما چندان عزیز بود که خود را میسوخت، و روشنایی جهت ما میافروخت اکنون چون صبح صادق تاج افق بر سر نهاد و شعاع خود به عالم داد شمع را دیگر قیمت نباشد و ما را با او نسبت نه.
پس ای عزیز من! این سخن را به مجاز مشنو که خواجگی دنیا بر مثال آن شمع برافروخته است و طایفهای که به گرد او در آمدهاند عیال و اطفال و خدم و حشم اویند، هر یکی به نوعی در مراعات او میپویند و سخن بر مراد او میگویند، که ناگاه صبح صادقِ اجل بدمد و تندباد قهر مرگ بوزد، خواجه را بینی که در قبضه ملکالموت گرفتار گردد، و از تخت مراد بر تخته نامرادی افتد. چون به گورستانش برند اطفال و عیال و بنده و آزاد به یکبار از وی اعراض کنند، از ایشان پرسند که چرا به یکبار روی از خواجه بگردانیدند، گویند خواجه را به نزدیک ما چندان عزّت بود که شمعصفت خود را در لگن دنیا میسوخت، و دانگانه از حلال و حرام میاندوخت، عمر نفیس خود را در معرض تلف میانداخت، و مال و منال از جهت ما خزینه میساخت، اکنون تندباد خزان احزان بیخ عمرش از زمین زندگانی برکند و دست خواجه از گیر و دار کسب و کار فروماند، ما را با او چه نسبت و او را با ما چه مصلحت؟
آوردهاند که در باغی بلبلی بر شاخ درختی آشیانه داشت. اتفاقاً موری ضعیف در زیر آن درخت وطن ساخته و از بهر چند روزه مقام و مسکنی پرداخته. بلبل شب و روز گرد گلستان در پرواز آمده و بربطِ نغماتِ دلفریب در ساز آورده. مور به جمع نفحات لیل و نهار مشغول گشته، و هزاردستان در چمن باغ به آواز خویش غره شده. بلبل با گل رمزی میگفت و باد صبا در میان غمزی میکرد. چون این مور ضعیف ناز گل و نیاز بلبل مشاهده میکرد، به زبان حال میگفت: از این قیل و قال چه گشاید؟ کار در وقت دیگر پدید آید.
چون فصل بهار برفت و موسم خزان درآمد، خار جای گل بگرفت، و زاغ در مقام بلبل نزول کرد. باد خزان در وزیدن آمد، و برگ از درخت ریزیدن گرفت. رخساره برگ زرد شد، و نفس هوا سرد گشت. از کُلهِ ابر دُر میریخت، و از غربیل هوا کافور میبیخت. ناگاه بلبل در باغ آمد، نه رنگ گل دید و نه بوی سنبل شنید. زبانش با هزاردستان لال بماند، نه گل که جمال او بیند و نه سبزه که در کمال او نگرد. از بیبرگی طاقت او طاق شد، و از بینوایی از نوا باز ماند. فرو مانده با یادش آمد که آخر نه روزی موری در زیر این درخت خانه داشت و دانه جمع میکرد، امروز حاجت به درِ او برم و به سبب قرب دار و حق جوار چیزی طلبم.
بلبل گرسنه ده روز، پیشِ مور به دریوزه رفت. گفت: ای عزیز! سخاوت نشان بختیاری است و سرمایه کامکاری، من عمر عزیز به غفلت میگذاشتم، تو زیرکی میکردی و ذخیره میاندوختی، چه شود اگر امروز نصیبی از آن کرامت کنی؟ مور گفت: تو شب و روز در قال بودی و من در حال، تو لحظهای به طراوت گل مشغول بودی و دمی به نظاره بهار مغرور، نمیدانستی که هر بهاری را خزانی و هر راهی را پایانی باشد.
ای عزیزان! قصه بلبل بشنوید و صورت حال خود بدان جمله حمل کنید، و بدانید که هر حیاتی را مماتی از پی است، و هر وصالی را فراقی در عقب، صاف حیات بیدُرد نیست، اطلس بقا بی بُردِ فنا نه، اگر قدم در راه طاعت مینهید ان الابرار لفی نعیم برخوانید که جزای شماست، و اگر رخت در کوی معصیت میکشید و ان الفجّار لفی جَحیم برخوانید که سزای شماست. در بهار دنیا چون بلبل غافل مباشید و در مزرعه دنیا به زراعت اطاعت اجتهاد نمایید که الدنیا مزرعة الاخرة تا چون صرصر خزان موت در رسد، چون مور با دانههای عمل صالح به سوراخ گور در آیید. کارتان فرمودهاند، بیکار مباشید تا در آن روزها که شهباز اذا وقعت الواقعة پرواز کند و پر و بال لیس لوقعتها کاذبة باز کند، و کوس القارعه بجنباند از تبش آفتاب قیامت مغزها در جوش آید، و از هیبت نفخه صور دلها در خروش، معذور باشی و پشت دست تحسّر به دندان تحیّر نبری که چنین روزی در پیش داری و جهد کنی که در این ده روزه مهلت زوادهای حاصل کنی و ذخیرهای بنهی که روز قیامت روزی باشد که خلایق زمین و ملائکه آسمان متحیر و متفکر باشند، و انبیا لرزان و اولیا ترسان و مقربان و حاضران مستعان.
گر به محشر خطاب قهر کند *** انبیا را چه جای معذرت است
پرده از روی لطف گو بردار *** کاشقیا را امید مغفرت است
اگر امروز از مزرعه دنیا توشه برداری فردا به بهشت باقی فرود آیی.
کسی گوی دولت ز دنیا بَرَد *** که با خود نصیبی به عقبی برد
شعر ۱ آغاز کتاب شاهنامه فردوسی
به نام خداوند جان و خرد *** کز این برتر اندیشه بر نگذرد
خداوندِ نام و خداوندِ جای *** خداوندِ روزیدِهِ رهنمای
خداوند کیوان و گَردانسپهر *** فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است *** نگارنده برشده پیکر است
به بینندگان آفریننده را *** نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه *** که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد *** نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی *** همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست *** میانْ بندگی را ببایدْت بست
خرد را و جان را همیسَنجد اوی *** در اندیشه سَخته کِی گُنجد اوی؟
بدین آلت رای و جان و زبان *** ستود آفریننده را کِی توان؟
به هستیش باید که خستو شوی *** ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشیّ و جوینده راه *** به ژرفی به فرمانْش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود *** ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست *** ز هستی مر اندیشه را راه نیست
منطق الطیر عطار » فی التوحید باری تعالی جل و علا
آفرین جان آفرین پاک را *** آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
عرش را بر آب بنیاد او نهاد *** خاکیان را عمر بر باد او نهاد
آسمان را در زبردستی بداشت *** خاک را در غایت پستی بداشت
آن یکی را جنبش مادام داد *** وان دگر را دایما آرام داد
آسمان چون خیمه برپای کرد *** بی ستون کرد و زمینش جای کرد
کرد در شش روز هفت انجم پدید *** وز دو حرف آورد نه طارم پدید
مهره انجم ز زرین حقه ساخت *** با فلک در حقه هر شب مهره باخت
دام تن را مختلف احوال کرد *** مرغ جان را خاک در دنبال کرد
بحر را بگذاشت در تسلیم خویش *** کوه را افسرده کرد از بیم خویش
بحر را از تشنگی لب خشک کرد *** سنگ را یاقوت و خون را مشک کرد
روح را در صورت پاک اونمود *** این همه کار از کفی خاک او نمود
عقل سرکش را به شرع افکنده کرد *** تن به جان و جان به ایمان زنده کرد
کوه را هم تیغ داد و هم کمر *** تا به سرهنگی او افراخت سر
گاه گل در روی آتش دسته کرد *** گاه پل بر روی دریا بسته کرد
نیم پشه بر سر دشمن گماشت *** بر سر او چار صد سالش بداشت
عنکبوتی را به حکمت دام داد *** صدر عالم را درو آرام داد
بست موری را کمر چون موی سر *** کرد او را با سلیمان در کمر
خلعت اولاد عباسش بداد *** طاء و سین بیزحمت طاسش بداد
پیشوایانی که ره بین آمدند *** گاه و بیگاه از پی این آمدند
جان خود را عین حیرت یافتند *** هم ره جان عجز و حسرت یافتند
درنگر اول که با آدم چه کرد *** عمرها بر وی در آن ماتم چه کرد
بازبنگر نوح را غرقاب کار *** تا چه برد از کافران سالی هزار
باز ابراهیم را بین دل شده *** منجنیق و آتشش منزل شده
باز اسمعیل را بین سوگوار *** کبش او قربان شده در کوی یار
باز در یعقوب سرگردان نگر *** چشم کرده در سر کار پسر
باز یوسف را نگر در داوری *** بندگی و چاه و زندان بر سری
باز ایوب ستمکش را نگر *** مانده در کرمان و گرگان پیش در
باز یونس را نگر گم گشته راه *** آمده از مه به ماهی چند گاه
باز موسی را نگر ز آغاز عهد *** دایه فرعون و شده تابوت مهد
باز داود زرهگر را نگر *** موم کرده آهن از تف جگر
باز بنگر کز سلیمان خدیو *** ملک وی بر باد چون بگرفت دیو
باز آن را بین که دل پر جوش شد *** اره بر سر دم نزد خاموش شد
باز یحیی را نگر در پیش جمع *** زار سر بریده در طشتی چو شمع
باز عیسی را نگر کز پای دار *** شد هزیمت از جهودان چند بار
باز بنگر تا سر پیغمبران *** چه جفا و رنج دید از کافران
تو چنان دانی که این آسان بود *** بلکه کمتر چیز ترک جان بود
چند گویم چون دگر گفتم نماند *** گر گلی کز شاخ میرفتم نماند
کشته حیرت شدم یکبارگی *** میندانم چاره جز بیچارگی
ای خرد در راه تو طفلی بشیر *** گم شده در جست و جویت عقل پیر
در چنان ذاتی من آنگه کی رسم *** از زعم من در منزه کی رسم
نه تو در علم آیی و نه در عیان *** نی زیان و سودی از سود و زیان
نه ز موسی هرگزت سودی رسد *** نه ز فرعونت زیان بودی رسد
ای خدای بینهایت جز تو کیست *** چون توئی بیحد و غایت جز تو چیست
هیچ چیز از بینهایت بیشکی *** چون به سر ناید کجا ماند یکی
ای جهانی خلق حیران مانده *** تو بزیر پرده پنهان مانده
پرده برگیر آخر و جانم مسوز *** بیش ازین در پرده پنهانم مسوز
گم شدم در بحر حیرت ناگهان *** زین همه سرگشتگی بازم رهان
در میان بحر گردون ماندهام *** وز درون پرده بیرون ماندهام
بنده را زین بحر نامحرم برآر *** تو درافکندی مرا تو هم برآر
نفس من بگرفت سر تا پای من *** گر نگیری دست من ای وای من
جانم آلودست از بیهودگی *** من ندارم طاقت آلودگی
یا ازین آلودگی پاکم بکن *** یا نه در خونم کش و خاکم بکن
خلق ترسند از تو من ترسم ز خود *** کز تو نیکو دیدهام از خویش بد
مردهایام میروم بر روی خاک *** زنده گردان جانم ای جانبخش پاک
مؤمن و کافر به خون آغشتهاند *** یا همه سرگشته یا برگشتهاند
گر بخوانی این بود سرگشتگی *** ور برانی این بود برگشتگی
پادشاها دل به خون آغشتهام *** پای تا سر چون فلک سرگشتهام
گفتهای من با شماام روز و شب *** یک نفس فارغ مباشید از طلب
چون چنین با یکدگر همسایهایم *** تو چو خورشیدی و ما هم سایهایم
چه بود ای معطی بیسرمایگان *** گر نگه داری حق همسایگان
با دلی پر درد و جانی با دریغ *** ز اشتیاقت اشک میبارم چو میغ
گر دریغ خویش برگویم ترا *** گم بباشم تا به کی جویم ترا
رهبرم شو زان که گم راه آمدم *** دولتم ده گرچه بیگاه آمدم
هرکه در کوی تو دولت یار شد *** در تو گم گشت وز خود بیزار شد
نیستم نومید و هستم بیقرار *** بوک درگیرد یکی از صد هزار
مثنوی ۱ حافظ (الا ای آهوی وحشی)
اَلا اِی آهویِ وَحشی! کجایی؟ *** مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس *** دَد و دامت، کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بِدانیم *** مُراد هم بجوییم ار توانیم
که میبینم که این دشتِ مُشَوَّش *** چراگاهی ندارد خُرَّم و خَوش
که خواهد شد، بگویید ای رفیقان *** رفیقِ بیکسان، یارِ غریبان
مَگر خضْرِ مُبارک پی درآید *** ز یُمْنِ همَّتش، کاری گُشاید
مگر وقتِ وفا پَروَردَن آمد *** که فالَم «لا تَذَرْنِی فَرْداً» آمد
چنینم هست یاد از پیرِ دانا *** فراموشم نشد، هرگز همانا
که روزی رهرُوی در سرزمینی *** به لُطفش گفت رِندی رهنشینی
که ای سالک چه در اَنبانه داری؟ *** بیا دامی بِنِه، گر دانه داری
جوابش داد گفتا دام دارم *** ولی سیمرغ میباید شکارم
بگفتا چون به دست آری نشانش *** که از ما بینشان است آشیانش
چو آن سروِ روان شد کاروانی *** چو شاخِ سرو میکن دیدهبانی
مَدِه جامِ مِی و پایِ گُلَ ازْ دست *** ولی غافل مَباشَ ازْ دَهرِ سَرمست
لبِ سَرچشمهای و طَرْفِ جویی *** نَمِ اَشکی و با خود گفت و گویی
نیازِ من چه وزن آرد بدین ساز *** که خورشیدِ غَنی شد کیسهپرداز
به یادِ رفتگان و دوستداران *** موافق گَرد با اَبرِ بهاران
چنان بیرحم زد تیغِ جدایی *** که گویی خود نبوده است آشنایی
چو نالان آمَدَت آبِ رَوان پیش *** مَدَد بَخشَش از آبِ دیده خویش
نکرد آن همدمِ دیرین مُدارا *** مسلمانان مسلمانان خدا را
مگر خضرِ مبارکپِی تواند *** که این تنها بدان تنها رساند
تو گوهر بین و از خَرمُهره بگذر *** ز طرزی، کآن نگَردد شُهره، بگذر
چو من ماهیِ کِلک آرَم به تَحریر *** تو از «نون والقلم» میپُرس تَفسیر
روان را با خِرَد دَرهم سِرِشتم *** وَز آن تخمی، که حاصل بود، کِشتم
فَرَحبَخشی درین ترکیب پیداست *** که نغزِ شعر و مغزِ جانِ اَجزاست
بیا وَز نِکهَتِ این طیبِ اُمّید *** مشامِ جانْ مُعطّر ساز جاوید
که این نافه زِ چینِ جیبِ حورَ است *** نه آن آهو که از مَردم نُفور است
رفیقان، قدرِ یکدیگر بدانید *** چو معلوم است شَرح از بَر مَخوانید
مقالاتِ نصیحتگو همین است *** که سنگاندازِ هجران در کمین است
قصیده ۱ حافظ «در مدح شاه شجاع»
شد عرصه زمین چو بساط ارم جوان *** از پرتو سعادت شاه جهانستان
خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب، اوست *** صاحبقران خسرو و شاه خدایگان
خورشید ملکپرور و سلطان دادگر *** دارای دادگستر و کسرای کینشان
سلطاننشان عرصه اقلیم سلطنت *** بالانشین مسند ایوان لامکان
اعظم جلال دولت و دین آنکه رفعتش *** دارد همیشه توسن ایام زیر ران
دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک *** خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان
ماهی که شد به طلعتش افروخته زمین *** شاهی که شد به همّتش افراخته زمان
سیمرغ وهم را نبود قوّت عروج *** آنجا که بازِ همّت او سازد آشیان
گر در خیال چرخ فتد عکس تیغ او *** از یکدگر جدا شود اجزای توأمان
حکمش روان چو باد در اطراف بر و بحر *** مهرش نهان چو روح در اعضای انس و جان
ای صورت تو ملک جمال و جمال ملک *** وی طلعت تو جان جهان و جهان جان
تخت تو رشک مسند جمشید و کیقباد *** تاج تو غبن افسر دارا و اردوان
تو آفتاب ملکی و هر جا که میروی *** چون سایه از قفای تو دولت بود دوان
ارکان نپرورد چو تو گوهر به هیچ قرن *** گردون نیاورد چو تو اختر به صد قران
بیطلعت تو جان نگراید به کالبد *** بینعمت تو مغز نبندد در استخوان
هر دانشی که در دل دفتر نیامدهست *** دارد چو آب خامه تو بر سر زبان
دست تو را به ابر که یارد شبیه کرد؟ *** چون بدره بدره این دهد و قطره قطره آن
با پایه جلال تو افلاک پایمال *** وز دست بحر جود تو در دهر داستان
بر چرخ علم ماهی و بر فرق ملک تاج *** شرع از تو در حمایت و دین از تو در امان
ای خسرو منیع جناب رفیع قدر *** وی داور عظیم مثال رفیع شان
علم از تو در حمایت و عقل از تو با شکوه *** در چشم فضل نوری و در جسم ملک جان
ای آفتاب ملک که در جنب همّتت *** چون ذره حقیر بود گنج شایگان
در جنب بحر جود تو از ذره کمتر است *** صد گنج شایگان که ببخشی به رایگان
عصمت نهفته رخ به سراپردهات مقیم *** دولت گشادهرخت بقا زیر کندلان
گردون برای خیمه خورشید فلکهات *** از کوه و ابر ساخته پازیر و سایهبان
وین اطلس مقرنس زردوز زرنگار *** چتری بلند بر سر خرگاه خویش دان
بعد از کیان به ملک سلیمان نداد کس *** این ساز و این خزینه و این لشکر گران
بودی درون گلشن و از پردلان تو *** در هند بود غلغل و در زنگ بُد فغان
در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس *** از دشت روم رفت به صحرای سیستان
تا قصر زرد تاختی و لرزه اوفتاد *** در قصرهای قیصر و در خانهای خان
آن کیست کاو به مُلک کند با تو همسری؟ *** از مصر تا به روم و ز چین تا به قیروان؟
سال دگر ز قیصرت از روم باج سر *** وز چینت آورند به درگه خراج جان
تو شاکری ز خالق و خلق از تو شاکرند *** تو شادمان به دولت و ملک از تو شادمان
اینک به طرف گلشن و بستان همیروی *** با بندگان، سمند سعادت به زیر ران
ای ملهمی که در صف کروبیان قدس *** فیضی رسد به خاطر پاکت زمان زمان
ای آشکار پیش دلت هر چه کردگار *** دارد همی به پرده غیب اندرون نهان
داده فلک عنانِ ارادت به دست تو *** یعنی که مرکبم به مراد خودم بران
گر کوششیت افتد، پر دادهام به تیر *** ور بخششیت باید، زر دادهام به کان
خصمت کجاست؟ در کف پای خودش فکن *** یار تو کیست؟ بر سر چشم منش نشان
هم کام من به خدمت تو گشته منتظم *** هم نام من به مدحت تو گشته جاودان
رباعی ۱ خیام
برخیز بتا بیا ز بهر دل ما *** حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم *** زآن پیش که کوزهها کنند از گل ما
قصیده ۱ امیرخسرو دهلوی
خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست *** خوش حالتی است عمر ولی پایدار نیست
خوش منزلی است عرصه روی زمین دریغ *** کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست
دل در جهان مبند که کس را ازین عروس *** جز آب دیده خون جگر در کنار نیست
غره مشو ز جاه مجازی به اعتبار *** کاین جاه را به نزد خدا اعتبار نیست
زنهار اختیار مکن بهر منزلی *** کانجا بدست هیچکس اختیار نیست
مثنوی ۱ نسیمی
آن شه والای گرامی گهر *** واقف اسرار قضا و قدر
عالم تنزیل و کتاب کریم *** عارف تأویل کلام قدیم
مظهر اسرار الهی بود *** مظهر انوار کماهی بود
مرغ خرد طوطی بستان او *** روح قدس طفل دبستان او
پادشه ملک ولایت بود *** والی اقلیم هدایت بود
ما کشف از فضل علیم و قدیم *** بر دل او سر الف لام میم
عقل که افراخت به دانش لوا *** خواند به لوحش الف و با و تا
هرچه بر این لوح زبرجد بود *** در نظرش تخته ابجد بود
چون قلم قدرت حی قدیم *** کرد کتابت الف و لام و میم
بر رخ چون ماه تمامش نگاشت *** راز که در تخته ابداع داشت
طینت او را چو خدا می سرشت *** بر رخ او سی و دو خط می نوشت
از رخ او آتش موسی عیان *** از دم او معجز عیسی بیان
آینه روی خدا روی او *** خط خدا سلسله موی او
مصحف مجد است سراپای او *** عرش خدا هم دل دانای او
هیکل او مصحف مجد خداست *** چار کتاب است بدین بر گواست
کعبه مثال بدن پاک اوست *** عرش مثال دل دراک اوست
خیمه افلاک بدین زیب و برگ *** خیمه اقبال ورا نیم ترگ
خیمه میعاد ورا شامی است *** بارگه فضل ورا شاهی است
علت غایی وجود همه *** مقصد و مقصود ز بود همه
واسطه سلسله کاینات *** رابطه ضابطه ممکنات
مبداء این دایره و منتهی است *** مصدر فیضی که بلا انتهی است
مایه از او یافت جهان وجود *** سایه او بود وجودی که بود
جنبش این سلسله از مهر اوست *** جوشش این بحر مودت ز اوست
گوهر او مشرق خورشید ذات *** عنصر او مطلع نور و صفات
قفل گشای در گنج هدی *** راه نمای همه سوی خدا
مصدر هر فیض که فیاض راست *** مظهر حق مظهر ذات خداست
عرش برین گرچه سریر خداست *** در نظرش یافته نور و صفاست
سدره اگرچه به بسی منتهی است (؟)*** از عددش یافته نشو و نماست
دیده در آیینه حق روبرو *** گشت منور همه از نور او
حکمت ابداع همه ممکنات *** سر وجود همه کاینات
هم غرض گردش چرخ برین *** هم سبب سکه سطح زمین
هم سبب مبداء و اصل مآب *** هم غرض بودن یوم الحساب
آنچه در این دایره شش در است *** آنچه در این سلسله بی سر است
کرد به یک حرف بیان همه *** داد به یک نقطه نشان همه
علم که بود از همه اندر حجاب *** گشت بر او کشف بلا ارتیاب
علم که خاص است به دانای غیب *** در نظرش هست بلا شک و ریب
دوستی اش حبل متین یقین *** بندگیش عروه وثقی وتین
بنده او جمله کروبیان *** مجلس او مجلس روحانیان
کاشف اسرار ابد از ازل *** عارف ذات احد لم یزل
حبل و دادش ز پی اعتصام *** عروه وثقی است بلا انفصام
شمع هدی قوت عین خلیل *** فضل خدا قوت دین خلیل
فهم کن از اسم شریف و جمیل *** آمدن یوشع عمآنویل
هادی دین یحیی یوسف بیان *** مظهر حق نوح سلیمان مکان
خضر بیان موسی دریا شکاف *** واسطه دوده عبد مناف
قطب زمان آدم احمد نسب *** فخر جهان آدم عیسی حسب
مستغنی عن الالقاب والثناء *** ذلک فضل الله یوتی من یشاء
پادشه دنیی و دین، فضل حق *** برده ز مجموع به دانش سبق
فاتحه دفتر «کن » اسم او *** خاتمه نسخه حق جسم او
نیک تأمل کنی از آدم اوست *** کشف همه قاعده خاتم اوست
فاش کنم راز و بگویم صریح *** بوالبشر است این و ذبیح ذبیح
آنچه بر او رفت همه دیده بود *** سر خدا جمله پسندیده بود
گفت به تصریح و به نص کلام *** دیدن حور است مرا در خیام
دیدن حورا نبود بی حتوف *** هست جنان تحت ظلال سیوف
فهم کن از ذکر کلام قدیم *** نص «فدیناه بذبح عظیم«
بهر خلاص همه بندگان *** آنچه رسیدند هم آیندگان
کرد جدا جان و تن پاک را *** کرد رها مصطبه خاک را
ترجیع بند ۱ خاقانی «در مدح جلال الدین اخستان شروان شاه»
جام ز می دو قله کن خاص برای صبحدم *** فرق مکن دو قبله دان جام و صفای صبحدم
بر تن چنگ بند رگ وز رگ خم گشای خون *** کهآتش و مشک زد به هم نافهگشای صبحدم
جام چو دور آسمان در ده و زمین فشان *** جرعه چنان که برچکد خون به قفای صبحدم
چرخ قرابه تهی است پاره خاک در میان *** پری آن قرابه ده جرعه برای صبحدم
حلق و لب قنینه بین سرفهکنان و خنده زن *** خنده بهار عیش دان، سرفه نوای صبحدم
ساقی اگر نه سیب تر بر سر آتش افکند *** این همه بوی چون دهد می به هوای صبحدم؟
صورت جام و باده بین معجز دست ساقیان *** ماه نو و شفق نگر نور فزای صبحدم
باده به گوشماهییی بیش مده که در جهان *** هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم
صبح شد از وداع شب با دم سرد و خون دل *** جامه دران گرفت کوه، اینت وفای صبحدم
شمع که در عنان شب زرده بش سیاه بود *** از لگد براق جم، مرد بقای صبحدم
موکب صبح را فلک دید رکابدار شه *** داد حلی اختران نعل بهای صبحدم
بند ۱
شاه معظم اخستان شهر گشای راستین *** داد ده ظفر ستان، ملک خدای راستین
رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه بین *** زخمه زنان بزم را ساز و نوای تازه بین
رنگ بشد ز مشک شب، بوی نماند لاجرم *** باد بر آبگون صدف غالیهسای تازه بین
بید بسوز و باده کن راوق و لعل باده را *** چون دم مشک و عود تر عطر فزای تازه بین
سوخته بید و بادهبین رومی و هندویی بهم *** عشرت زنگیانه را برگ و نوای تازه بین
نافه چین کلید زد صبح و کلید عیش را *** بر در عدهدار خم قفل گشای تازه بین
ترک سلاحپوش را زلف چو بر هم اوفتد *** عقل صلاح کوش را مست هوای تازه بین
شاهد روز کز هوا غالیهگون غلاله شد *** شاهد توست جام می زو تو هوای تازه بین
نیست جهان تنگ را جای طرب که دم زنی *** ز آن سوی خیمه فلک خم زن و جای تازه بین
زیر پل فلک مجوی آب وفا ز جوی کس *** بگذر از این پل کهن آب وفای تازه بین
لهجه راوی مرا منطق طیر در زبان *** بر در شاه جم نگین، تحفه دعای تازه بین
قلعه گلستان شه قله بوقبیس دان *** حصن شما خیش حرم کعبه سرای تازه بین
بند ۲
رستم کیقباد فر حیدر مصطفی ظفر *** همره رخش و دل دلش فتح و غزای راستین
بر ره قول کاسهگر نوای نو زند *** بر سر خوانچه طرب مرغ صلای نو زند
مرغ قنینه چون زبان در دهن قدح کند *** جان قدح به صد زبان لاف صفای نو زند
طاس چو بحر بصره بین جزر و مدش به جرعهای *** ساحل خاک را ز در موج عطای نو زند
بزم چو هشت باغ بین باده چهار جوی دان *** خاصه که ساز عاشقان حور لقای نو زند
سنگ به لشکر افکند منهی عقل و آخرش *** قاضی لشکر مغان حد جفای نو زند
و آن می عقل دزد هم نقب زند سرای غم *** لاجرمش صفیر خوش چنگ سرای نو زند
چنگ بریشمین سلب کرده پلاس دامنش *** چون تن زاهدان کز او بوی ریای نو زند
نای چو زاغ کنده پر نغز نوا چو بلبلان *** زاغ که بلبلی کند طرفه نوای نو زند
دست رباب را مجس تیز و ضعیف و هر نفس *** نبضشناس بر رگش نیش عنای نو زند
بربط اگر دم از هوا زد به زبان بیدهان *** نی به دهان بیزبان دم ز هوای نو زند
چنبر دف شود فلک مطرب بزم شاه را *** ماه دو تا سبو کشد زهره ستای نو زند
بند ۳
شاه خزر گشای را هند و خزر شرف دهد *** بر پسر سبکتکین هند گشای راستین
جام و تنوره بین به هم باغ و سرای زندگی *** ز آتش و می بهار و گل زاده برای زندگی
بر در درج خط قدح از افق تنوره بین *** عکس دو آفتاب را نورفزای زندگی
حجره آهنین نگر، حقه آبگینه بین *** لعل در این و زر در آن، کیسهگشای زندگی
جام پری در آهن است از همه طرفهتر ولی *** نقش پری به شیشه بین سحرنمای زندگی
دایره تنوره بین ریخته نقطههای زر *** کرده چو سطح آسمان خط سرای زندگی
شبه سپید باز بین بر سر کوه پر طلا *** باز سپید روز بین بسته قبای زندگی
قطره و میغ تیره بین شیره سفید و تخمه کان *** عالم دردمند را کرده دوای زندگی
سال نو است و قرص خور خوانچه ماهی افکند *** وز بره خوان نو نهد بهر نوای زندگی
تابه زر ندیدهای بر سر ماهی آمده *** چشمه خور به حوت بین وقت صفای زندگی
ابر چو پیل هندوان آمد و باد پیلبان *** دیمه روس طبع را کشته به پای زندگی
روز یکم ز سال نو جشن سکندر دوم *** خاک ز جمره سوم کرده قضای زندگی
بند ۴
شاه سکندر هدی، چشمه خضر رای او *** بیظلمات چشمه بین زاده ز رای راستین
ای به هزار جان دلم مست وفای روی تو *** خانه جان به چار حد وقف هوای روی تو
رشته جان برون کشم هر مژه سوزنی کنم *** دیده بدوزم از جهان بهر وفای روی تو
تا چو کبوتران مرا بام تو نقش دیده شد *** کافرم ار طلب کنم کعبه به جای روی تو
گرچه چو پشت آینه حلقه به گوش تو شدم *** آینه کردم اشک را خاص برای روی تو
از همه تا همه مرا نیم دل است و یک نفس *** هر دو به مهر کردهام بهر رضای روی تو
قفل به سینه برزدم کوست خزینه غمت *** قفل خزینه ساختم دستگشای روی تو
غمزه زنان چو بگذری سنبله موی و مه قفا *** روی بتان قفا شود پیش صفای روی تو
چون به قفای جان دود عمر به پای روز و شب *** عمر فشان همیدود جان به قفای روی تو
هر که نظاره تو شد دست بریده میشود *** یوسف عهدی و جهان نیم بهای روی تو
هستی خاقنی اگر نیست شد از تو جو به جو *** بر دل او به نیم جو باد بقای روی تو
سمع خدایگان شود چون دهن تو گنج در *** چون به زبان من رود مدح و ثنای روی تو
بند ۵
پانصد هجرت از جهان هیچ ملک چنو نزاد *** از خلفای سلطنت تا خلفای راستین
نیست به پای چون منی راه هوای چون تویی *** خود نرسد به هر سری تیغ جفای چون تویی
دل چه سگ است تا بر او قفل وفای تو زنم *** کی رسد آن خرابه را قفل وفای چون تویی
بوسهخرانت را همه زر تر است در دهن *** وانِ من است خشک جان بوسه بهای چون تویی
گرچه چراغ در دهن زر عیار دارمی *** کی شودی لبم محک از کف پای چون تویی
گه گه اگر زکات لب بوسه دهی، به بنده ده *** تا به خراج ری زنم لاف عطای چون تویی
همچو سپند پیش تو سوزم و رقص میکنم *** خود به فدا چنین شود مرد برای چون تویی
گفتی اگرچه خستهای غم مخور این سخن سزد *** خود به دلم گذر کند غم به بقای چون تویی
با همه خستگی دلم بوسه رباید از لبت *** گربه شیردل نگر لقمه ربای چون تویی
نوبه خواجگی زنم بهر هوای تو مگر *** نشکند از شکستگان قدر هوای چون تویی
بر سر خاقانی اگر دست فرو کنی سزد *** کوست دلی و نیم جان روی نمای چون تویی
از تو به بارگاه شه لاف دو کون میزنم *** کم ز خراج این دوده نزل گدای چون تویی
بند ۶
از شه عیسوی نفس عازر ملک زنده شد *** معجزه را همین قدر هست گوای راستین
اهل نماند بر زمین، اینت بلای آسمان *** خاک بر آسمان فشان هم ز جفای آسمان
چون پس هر هزار سال اهل دلی نیاورد *** این همه جان چه میکند دور برای آسمان
ای مه مگو کهآسمان اهل برون نمیدهد *** اهل که نامد از عدم چیست خطای آسمان
کوه کوه میرسد، چون نرسد دل به دل؟ *** غصه بیدلی نگر هم ز عنای آسمان
با همه دل شکستگی روی به آسمان کنم *** آه که قبله دگر نیست ورای آسمان
محنت و حال ناپسند، اینت فتوح روز و شب *** پلپل و چشم دردمند، اینت دوای آسمان
باد دریغ در دلم کشت چراغ زندگی *** بوی چراغ کشته شد سوی هوای آسمان
بر سر پای جان کنان گردم و طالع مرا *** پا و سری پدید نه چون سر و پای آسمان
گرچه به مویی آسمان داشتهاند بر سرم *** موی به موی دیدهام تعبیههای آسمان
زعم من است کهآسمان سجده سگدلان کنم *** زان چو دم سگان بود پشت دوتای آسمان
بس که قفای آسمان خوردم و یافتم ادب *** تا ادب اذ السما کوفت قفای آسمان
جیب دریده میرود گرد قواره زمین *** بو که رسم به محرمی زیر وطای آسمان
نیست فرود آسمان محرم هیچ نالهای *** ناله خاقانی از آن رفت ورای آسمان
یا کند آسمان قضا عمر مرا که شد به غم *** یا کنم از بقای شه دفع قضای آسمان
بند ۷
از گهر یزیدیان زاده علی شجاعتی *** کز سر ذوالفقار او زاده قضای راستین
تاجور جهان چو جم تخت خدای مملکت *** خاتم دیوبند او بند گشای مملکت
انس و پریش چون ملک زلهربای مائده *** دام و ددش چو مورچه هدیه فزای مملکت
دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت *** مرغ پران ترکشش پیک سبای مملکت
افسر گوهر کیان، گوهر افسر سران *** خاک درش چو کیمیا بیش بهای مملکت
عقل که دید طلعتش حرز بر او دمید و گفت *** اینت شه ملک سپه، عرش لوای مملکت
گفت جهانش ای ملک تو ز کیانی از کیان *** گفت ز تخم آرشم نجل بقای مملکت
گفت به تیغش آسمان کای گهری تو کیستی *** گفت من آتش اجل زهر گیای مملکت
گرچه به باطل اختران افسر عاجزان برند *** اوست مظفری به حق خانه خدای مملکت
مار به ظلم اگر برد خایه موش ناسزا *** جان پلنگ چون برد کوست سزای مملکت
مشتری از پی ملک کرد سجل خط بقا *** بست بنات نعش را عقد برای مملکت
بدر ستاره لشکر است اوج طراز آسمان *** بحر نهنگ خنجر است ابر سخای مملکت
بند ۸
بدر چو شعری سیم بحر چو کسری دوم *** دولت ظلم کاه او عدل فزای راستین
چون شه پیلتن کشد تیغ برای معرکه *** غازی هند را نهد پیل به جای معرکه
بینی از اژدها دلان صف زدگان چو مورچه *** خایه مورچه شده چرخ ورای معرکه
تیغ نیام بفکند چون گه حشر تن کفن *** راست چو صور دردمند از سر نای معرکه
اسب به چار صولجان گوی زمین کند هبا *** طاق فلک به پا کند هم به هبای معرکه
بیشه ستان نیزهها ایمن از آتش سنان *** شیردلان ز نیزهها بیشه فزای معرکه
قلزم تیغها زده موج به فتح باب کین *** زاده ز موج تیغها صاعقه زای معرکه
تیغ کبود غرق خون صوفی کار آب کن *** زاغ سیاه پوش را گفته صلای معرکه
مغز سران کدوی خشک اشک یلان زرشک تر *** زین دو به تیغ چون نمک پخته ابای معرکه
تخته خاک رزم را جذر اصم شده ظفر *** خنجر شه چو هندوئی جذر گشای معرکه
رایت شه تذرو وش لیک عقاب حملهبر *** پرچم شه غراب گون لیک همای معرکه
رشته جان دشمنان مهره پشت گردنان *** چون به هم آورد کند عقد برای معرکه
بند ۹
حلقه تن عدوی او بر سر شه ره اجل *** شه چو سماک نیزهور حلقه ربای راستین
عرش نگر به جای تخت آمده پای شاه را *** کعبه نگر به قبله درساخته جای شاه را
جام کیان به دست شه زمزم مکیان شده *** بر مکیان زکات چین گنج عطای شاه را
برده مهندس بقا ز آن سوی خطه فلک *** خندق حصن ملک را حد سرای شاه را
چون ز سواد شابران سوی خزر سپه کشد *** روس والان نهند سر خدمت پای شاه را
ور به سریر بگذرد رایت شاه صاحبش *** تاج و سریر خود نهد نعل بهای شاه را
هود هدایت است شاه اهل سریر عادیان *** صرصر رستخیز دان قوت رای شاه را
چرخ چو باز ازرق است این شب و روز چون دو سگ *** باز و سگاند نامزد صید و هوای شاه را
مرغ که آبکی خورد سر سوی آسمان کند *** گوئی اشارتی است آن بهر دعای شاه را
دهر شکست پشت من نیست به رویش آب شرم *** ورنه چنین نداشتی مدح سرای شاه را
چرخ چرا به خاک زد گوهر شب چراغ من *** کافسر گوهران کنم در ثنای شاه را
دیده شرق و غرب را بر سخنم نظر بود *** آه که نیست این نظر عین رضای شاه را
بند ۱۰
دزد بیان من بود هرکه سخنوری کند *** شاه سخنوران منم شاه ستای راستین
باد مثال را حکم قضای ایزدی *** بر سر هر مثال او مهر رضای ایزدی
هفت فلک به خدمتش یکدل و تا ابد زده *** چار ملک سه نوبتش در دو سرای ایزدی
رخنه ز دست هیبتش ناخن شیر آسمان *** ناخن دست همتش بحر عطای ایزدی
باد دل جهانیان واله نور طلعتش *** چون نظر بهشتیان مست لقای ایزدی
قوت روان خسروان شمه خاک درگهش *** چون غذی ملائکه باد ثنای ایزدی
باد چو باد عیسوی گرد سم براق او *** ای پی چشم درد جان شاف شفای ایزدی
خامه مار پیکرش باد رقیب گنج دین *** مهره و زهر در سرش درد و دوای ایزدی
کرده ضمان ازو ظفر فتح و سریر و روس را *** او به فزودن ظفر شکرفزای ایزدی
چرخ ز خنجر زحل ساخته درع دولتش *** آینههای درع او فر و بهای ایزدی
دهر ز چرخ اطلسش کرده ردای کبریا *** نقش طراز آن ردا عین بقای ایزدی
بند ۱۱
شاه جهان گشای را از شب و روز آن جهان *** باد هزار سال عمر، اینت دعای راستین
قطعه ۱ خاقانی
مرا شاه بالایِ خواجه نشانده است *** از آن خواجه آزرده برخاست از جا
چه بایستش آزردن از سایه حق *** که نوری است این سایه از حق تعالی
نه زیرِ قلم جایِ لوح است چونان *** که بالایِ کرسی است عرشِ مُعَلّا
نداند که از دورِ پرگارِ قدرت *** بوَد نقطه کل بر از خطِّ اجزا
معمّا بر از ابجد آمد به معنی *** چو معنی که هم برتر آمد ز اسما
بخور از برِ عنبر آمد به مجلس *** عقول از برِ انفس آمد به مبدا
کواکب بوَد زیرِ پایِ ملایک *** حواری بوَد بر زبردستِ حورا
ببین نُه طبق برتر از هفت قلعه *** ببین هفت خاتون بر از چار ماما
زمین زیر به کو کثیف است و ساکن *** فلک به زبر کو لطیف است و دروا
الف را بر اعداد مرقوم ببینی *** که اعداد فرعند و او اصل و والا
نه شاخ از برِ بیخ باشد مرتَّب *** نه بار از برِ برگ باشد مهیّا
قیاس از درختانِ بُستان چه گیری *** ببین شاخ و بیخِ درختانِ دانا
هنرمند کی زیرِ نادان نشنید *** که بالایِ سرطان نشسته است جوزا
نه لعل از برِ خاتمِ زر نشیند *** نه لعل و زر کل چنین است عمدا
دبیری چو من زیردستِ وزیری *** ندارند حاشا که دارند حاشا
دبیر است خازن به اسرارِ پنهان *** وزیر است ضامن به اشکالِ پیدا
دبیری ورایِ وزیری است یعنی *** عطارد ورایِ قمر یافت ماوا
چو ریگی است تیره گرانسایه نادان *** چو آبی است روشن سبکروح دانا
نه آب از برِ ریگ باشد به چشمه *** نه عنبر بر از آب باشد به دریا
گرانسایه زیرِ سبکروح بهتر *** چو سنگِ سیه زیرِ آبِ مصفّا
دو سنگ است بالا و زیر آسیا را *** گرانسِیر زیر و سبکسِیر بالا
قصیده ۱ جهان ملک خاتون «فی التوحید»
ای ز امر کن فکانت گشته پیدا کاینات *** ذات بی چون تو را ترک صفت عین صفات
با کمال قدرتت کار دو گیتی بی محل *** با ثبات ملکتت ملک دو عالم بی ثبات
شمّه ای از فیض فضلت عذرخواه غافلان *** لمعه ای از تاب قهرت کارساز حادثات
نیست در فکرم ز مرگ و زندگی امّید و بیم *** بیم و امّیدم تویی ای خالق موت و حیات
بادی از لطف تو گر بر صحن غبرا بگذرد *** عیسی مریم شود هر ریزه از عظم رُفات
گر چکد از ابر احسانت بر انسان قطره ای *** از نهاد مؤمن و مشرک بشوید سیئات
ور سموم صرصر عَنف تو آید در وجود *** محو گردد صورت هستی ز لوح کاینات
آنکه شد در راه عرفان با هوایت یک جهت *** گشت در دنیا و دین فارغ ز تشویش جهات
وآنکه با گنج قناعت شد مقیم کنج فقر *** سوی گنج حاصل کونین ننمود التفات
یا رب از من خدمتی شایسته ناید در جهان *** کز نکوکاری توانم داشت امّید نجات
عفو کن جرمم مکن محرومم از رحمت که من *** تکیه بر لطف تو میدارم نه بر صوم و صلات
غزل ۱ جهان ملک خاتون
نه توان پیشِ تو آمد نه تو آیی بر ما *** کیست پیغامرسان من و تو غیر صبا؟
بیش از این طاقتِ بارِ شبِ هجرانم نیست *** ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ
بنده خسته بیچاره به وصلت بنواز *** تا به کی بر منِ بیدل رَوَد این جور و جفا؟
دردم از حد بِگُذشت و جگرم خون بِگِرفت *** چون طبیب دلِ مایی ز که جوییم دوا؟
جز جفا نیست نصیبِ من دلخسته ز دوست *** برگرفتند ز عالم مگر آیینِ وفا؟
شمعِ جمعی تو و پروانه رخسارِ تو دل *** نیست در مجلس ما بی رخ تو نور و صفا
خبرت نیست که بیچاره تنِ من به جهان *** بنده خاص تو از جان شده بی روی و ریا
قصیده ۱ نسیمی
به ذات پاک خدای کریم بی همتا *** که از اراده او گشت سر «کن » پیدا
به خالقی که منزه ز کل مخلوق است *** به عاشقی که به عشق لقا بود شیدا
به حاکمی که به حکمت متابعت فرمود *** که با صلوة حضر با سفر دگر وسطا
(کنند روی) توجه به قلعه ای که ملک *** سجود کرد و بر آن است هر صباح و مسا
به آدمی که ز فضل اله دانا شد *** به آدمی که خدا گفت: علم الاسما
به آدمی که معلم بد او ملائک را *** به لام و بی که کلام خداست در همه جا
به هر نبی که به مظهر درآمد و بگذشت *** به هر ولی که وصی بوده او به قول خدا
بدان محمد امی که در شب معراج *** قدم نهاد و گذشت از مقام «اوادنی«
که مظهر ولی الله علی ابوطالب *** حقیقتا ز محمد، علی نبود جدا
علی کلام خدا و علی ولی خدا *** علی وصی رسول و علی امام هدی
علی است فضل الهی که مظهر تام است *** به هرچه گفت و بگوید، مگو که چون و چرا
علی است آدم و هم او محمد و مهدی *** علی محمد امی و موسی و عیسی
به حکم آنکه علی گفت: «انا کلام الله « *** کلام، دست تصرف نهاده در همه جا
به حکم «نفسک نفسی » نبی علی را گفت *** به حکم «دمک دمی » علی است نقطه با
به حکم «کنت مع الانبیاء سرا» اوست *** به حکم «صرت معی » گفت: یا علی، جهرا
بجز خدا که شناسد چنانکه هست علی *** بجز علی که شناسد چنانکه هست خدا
علی است خضر نبی و علی است ابراهیم *** علی است نوح و سلیمان، علی بود یحیی
چه در سواد و بیاض و چه در وحوش و طیور *** چه در زمین و چه در آسمان و بینهما
همه کلام خدایند ناطق و صامت *** اناس و جمله اشیا به حکم «انطقنا»
مسبح است به ذات خدا، کلام قدیم *** به هر صفت که برآید چنانکه در حصبا
وجود آدم خاکی که مظهر حق است *** مثال علم الهی بود ز سر تا پا
نوشته خط الهی که خط خوبان است *** صحیح باشد و سالم ز صرف علت ها
به وجه آدم خاکی نوشته سی و دو خط *** بجز خدای که خواند چنان خط زیبا
چو مشک ناب: معطر، چو زلف خوبان: جعد *** به روی روز درآورده چون شب یلدا
ز روی دوست خط مشک رنگ عنبربوی *** بخوان که خط صواب است آن نه خط خطا
کسی که خط الهی نخواند هیچ نخواند *** بمانده است به جهل اندر و چو خر به خلا
کسی که روی حقیقت ندید هیچ ندید *** همیشه چشم مثالش بدین بود اعمی
بمانده تا به قیامت به جهل خویش مقیم *** به هیچ روی ندیده به دیده روی شما
خجسته طالع آن کس که دیده بگشاید *** ز روی ظاهر و باطن به حق شود بینا
به حکم «من عرف نفسه » به قول رسول *** بدین «فقد عرف ربه » علی گویا
سواد وجه محمد که در حدیث آمد *** چنانکه سبع مثانی است از رخ حوا
اگر تو معرفت نفس خود نمی دانی *** بدان که گفته ام از گفته علی علا:
اگرچه ذات خدا از صفات منفک نیست *** چه داند آنکه نداند حقیقت اشیا
خداست قادر و خالق، دگر همه مخلوق *** خداست بر همه اشیا محیط و راهنما
ترا که ره ننمودند چگونه ره یابی *** دلیل: علم الهی، ز پیر و از برنا
مرا رسد که دم از علم حق زنم که مرا *** دلی است عالم و در کنه علم «او ادنی »
حدیث من ز کلام خدای بیرون نیست *** به معنی این سخن آیینه ای است روی نما
مرا ز فضل الهی است دیده روشن *** مرا ز نطق الهی زبان بود گویا
به مدحت ولی الله، به ذکر حی قدیم *** به نظم و نثر مزین چو لؤلؤ لا لا
ز بعد احمد مختار امام من علی است *** که عالم است به قرآن و سر کشف غطا
پس از علی، حسن بن علی است رهبر دین *** دگر حسین علی کوست سید شهدا
امام زین عباد است و باقر و صادق *** چنانکه موسی کاظم، دگر علی رضا
محمد تقی آن کو به زهد مشهور است *** دگر علی نقی آن امام ماه لقا
ز بعدشان حسن عسکری شیردل است *** که بود یار احبا و قاتل اعدا
محمد بن حسن، صاحب زمان مهدی *** که اوست صاحب تأویل و مفخر فقرا
نمود روی چو ماه دو هفت و کرد آنگه *** بیان شق قمر را ز خط استسوا
چو در مقام توجه به علم می رفتم *** گهی به قوت و گاهی به نطق و گه به هدی
به گوش هوش من خسته دل ز عالم غیب *** ز فیض فضل الهی چنین رسید ندا:
نسیمیا! ز نسیم ریاض معرفتت *** همی دمد دم عرفان چو خیری از خارا
تو در محیط بقایی چو خضر روشندل *** ترا چه غم که به موج اندر است بحر فنا
در این بدم که دگر ره خطاب لم یزلی *** رسید بر دلم از فیض عالم بالا
چو در محیط فنا غوطه بقا خوردم *** نصیب، سی و دو در شد مرا ز یک دریا
یقین بدان که مرا جز به چارده معصوم *** نبود و نیست و نخواهد بدن دگر ملجا
مراست دست ارادت به دامن حیدر *** که اوست ناصر و هادی من به روز جزا
به چارده خط امرد که بر رخ حور است *** به هفت خامه نوشته چو عنبر سارا،
که کشتی تنم ار بشکند حوادث موج *** رسان تو تخته جان در کنار آل عبا
که در میان دل و جان سرشته مهر علی است *** بدین مقید و وارث ز جد و از آبا
اگرچه تیغ اجل سر ز تن جدا سازد *** روان ز مهر علی ذره سان بود دروا
مباش غره به علم و به گفت و گوی و شناخت *** که بی عمل نتوان شد به جنت المأوی
به خوان جنت اگر علم بود از آن عمل است *** به علم مرد عمل کرده می رسد به خدا
غزل ۱ محتشم کاشانی
زلف و قدت راست ای بت سرکش، چشم و رخت راست ای گل رعنا *** سنبل و شمشاد هندو و چاکر، نرگس و لاله بنده و لالا
ساخته ظاهر معجز لعلت ز آتش سوزان چشمه حیوان *** کرده هویدا صنع جمالت در گل سوری عنبر سارا
آتش آهم ز آتش رویت سیل سرشگم بی مه رویت *** این ز درون زد شعله بگردون وان ز برون شد تا به ثریا
محو ستادند عابد و زاهد مست فتادند راکع و ساجد *** دوش که افکند در صف رندان جام هلالی شور علالا
وقت مناجات کز ته دل شد جانب گردون نعره مستان *** پرده دریدی گر نشنیدی شمع حریفان بانگ سمعنا
مایه دولت پایه رفعت نقد هدایت گنج سعادت *** هست در این ره ای دل گمره دانش دانا دانش دانا
حسن ازل را بهر طلبکار هست ظهوری کز رخ مقصود *** پرده بر افتد گر کند از میل وحش خیالی چشم به بالا
محتشم اکنون کز کشش دل نیست گذارم جز بدر او *** پیش رقیبان همچو غریبان نیست بدادم جز به مدارا
غزل ۱ آشفته شیرازی
ای تو ز آغاز و انتها همه دانا *** قدرت تو کرده خاک مرده توانا
بال فرو ریخت مرغ وهم ز اوجت *** لال به وصفت زبان فکرت دانا
قطره باران کجا و چشمه خورشید *** قطره کجا میشود محیط به دریا
در رحم و در صدف ز قطره ناچیز *** در سخنگو کنی و لؤلؤ لالا
وصف تو از وسعت عقول منزه *** ذات تو ز آلایش صفات مبرا
گه کنی از خاک کیمیای سعادت *** لعل بدخش آوری ز صخره صما
می تند از کرم پیله تار بریشم *** گلبن و آب آورد ز خار و ز خارا
من که به کفران نعمت اندرم امروز *** بر نکنم سر زخجلت تو به فردا
چاشنی قدرتت دهد چه حلاوت *** نوش ز نیش و زخار آرد خرما
ساخته حلوا ز غوره مشک ترازخون *** آورد از آب گنده صورت زیبا
حیف که ذرات عالمند چو خفاش *** نور تو چون آفتاب بر همه پیدا
چون بپرد در هوای اوج جلالت *** کسوت فقرت کند چو راست بر اعضا
تاج به سلطان دهد کرامت درویش *** پشه لاغر کند شکار ز عنقا
در خور آشفته نیست ذکر مدیحت *** کامده احمد به عجز معترف آنجا
غزل ۱ شهریار
گذار آرد مَهِ من گاهگاه از اشتباه اینجا *** فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا
مگر رَه گم کند کو را گذار افتد به ما یارب *** فراوان کن گذارِ آن مَهِ گمکردهراه اینجا
کُلَه جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی *** نیاید فیالمثل آری گرش افتد کلاه اینجا
نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن *** چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجا و گاه اینجا
هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش *** نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا
شبی کان ماه با من بود میگفتم کلید صبح *** به چاه افکندهایم امشب که دربند است ماه اینجا
ندانستم که هم از نیمهشب تازد برون خورشید *** که نگذارد ز غیرت ماه را تا صبحگاه اینجا
تویی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق *** چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا
به کوی عشق یا قصر شهان یا کلبه درویش *** فروغ دوست میخواهی تو خواه آنجا و خواه اینجا
بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانیم *** کدورت را فرامُش کرده با آیینه آه اینجا
سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ *** که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا
قصیده ۱ عراقی
ای صبا جلوه ده گلستان را *** با نوا کن هزاردستان را
بر کن از خواب چشم نرگس را *** تا نظاره کند گلستان را
دامن غنچه را پر از زر کن *** تا دهد بلبل خوشالحان را
گل خوی کرده را کنی گر یاد *** کند ایثار بر تو مرجان را
ژاله از روی لاله دور مکن *** تا نسوزد ز شعله بستان را
مفشان شبنم از سر سبزه *** به خضر بخش آب حیوان را
تا معطر شود همه آفاق *** بگشائید زلف جانان را
بهر تشویش خاطر ما را *** برفشان طره پریشان را
سر زلف بتان به رقص درآر *** تا فشانیم بر سرت جان را
برقع از روی نیکویان به ربای *** تا ببینم ماه تابان را
ور تماشای خلد خواهی کرد *** بطلب راه کوی جانان را
بگذر از روضه قصد جامع کن *** تا ببینی ریاض رضوان را
نرمکی طره از رخش وا کن *** بنگر آن آفتاب تابان را
حسن رخسار یار را بنگر *** گر به صورت ندیدهای جان را
مجلس وعظ واعظ اسلام *** حل کن مشکلات قرآن را
اوست اوحد حمید احمد خلق *** کز جلالش نمود برهان را
پیش تو ای صبا، چه گویم مدح *** گر توانی ادا کنی آن را
برسان از کرم زمین بوسم *** ور توانی بگوی ایشان را
خدمت ما بدو رسان و بگو *** کای فراموش کرده یاران را
ای ربوده ز من دل و جان را *** وی به تاراج داده ایمان را
در سر آن دو زلف کافر تو *** دل و دین رفت این مسلمان را
چشم تو میکند خرابی و ما *** بر فلک میزنیم تاوان را
گر خرابی همی کند چه عجب؟ *** خود همین عادت است مستان را
مردم چشم تو سیه کارند *** وین نه بس نسبت است انسان را
همه جایی تو را خوش است ولیک *** بی تو خوش نیست اهل ملتان را
شاد کن آرزوی دلها را *** بزدای از صدور احزان را
قصه درد من بیا بشنو *** مینیابم، دریغ، درمان را
باز سرگشتهام همی خواهد *** تا چه قصد است چرخ گردان را
خواهدم دور کردن از یاران *** خود همین عادت است دوران را
ما چه گویی، قضا چو چوگانی *** چه از آنجا که گوست چوگان را؟
میکند خاطرم پیاپی عزم *** که کند یک نظاره جانان را
دیده امیدوار میباشد *** تا ببیند جمال خوبان را
منتظر ماندهام قدوم تو را *** هین وداعی کن این گران جان را
آخر ای جان، غریب شهر توام *** خود نپرسی غریب حیران را؟
هر غریبی که در جهان بینی *** عاقبت باز یابد اوطان را
جز عراقی که نیست امیدش *** تا ببیند وصال کمجان را
من نگویم که حسنت افزون باد *** چون بدان راه نیست نقصان را
باد عمرت فزون و دولت یار *** تا بود دور چرخ گردان را
قصیده ۱ اوحدی «له فیالمناجات»
راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟ *** رحمتی بر من کنی وندر پناه آری مرا؟
مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه *** خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا
راه باریکست و شب تاریک، پیش خود مگر *** با فروغ نور آن روی چوماه آری مرا
رحمتی داری، که بر ذرات عالم تافتست *** با چنان رحمت عجب گر در گناه آری مرا
شد جهان در چشم من چون چاه تاریک از فزع *** چشم آن دارم که بر بالای چاه آری مرا
دفتر کردارم آن ساعت که گویی: بازکن *** از خجالت پیش خود در آهآه آری مرا
من که چون جوزا نمیبندم کمر در بندگی *** کی چو خورشید منور در کلاه آری مرا؟
اسب خیرم لاغرست و خنجر کردار کند *** آن نمیارزم که در قلب سپاه آری مرا؟
لاف یکتایی زدم چندان، که زیر بار عجب *** بیم آنستم که با پشت دو تاه آری مرا
هر زمان از شرم تقصیری که کردم در عمل *** همچو کشتی ز آب چشم اندر شناه آری مرا
خاطرم تیره است و تدبیرم کژ و کارم تباه *** با چنین سرمایه کی در پیشگاه آری مرا؟
گر حدیث من به قدر جرم من خواهی نوشت *** همچو روی نامه با روی سیاه آری مرا
بندگی گرزین نمط باشد که کردم، اوحدی *** آه از آن ساعت که پیش تخت شاه آری مرا!
غزل ۱ فروغی بسطامی
صف مژگان تو بشکست چنان دلها را *** که کسی نشکند این گونه صف اعدا را
نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن *** کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را
گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس *** ای بسا نور دهد دیده نابینا را
بیبها جنس وفا ماند هزاران افسوس *** که ندانست کسی قیمت این کالا را
حالیا گر قدح باده تو را هست بنوش *** که نخوردهست کس امروز غم فردا را
کسی از شمع در این جمع نپرسید آخر *** کز چه رو سوخته پروانه بیپروا را
عشق پیرانه سرم شیفته طفلی کرد *** که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را
سیلی از گریه من خاست ولی میترسم *** که بلایی رسد آن سرو سَهی بالا را
به جز از اشک فروغی که ز چشم تو فتاد *** قطره دیدی که نیارد به نظر دریا را؟
تضمین ۱ فروغی بسطامی
ای بهشتی رخ طوبی قد خورشید لقا *** بشنو این بیت خوش از خسرو جاوید لقا
«تو اگر پای به دشت آری شیران دژم *** بگریزند ز پیش تو چو آهوی ختا»
با دو زلفت سخن از مشک ختن محض غلط *** با دو چشمت مثل از آهوی چین عین خطا
چشم پر خواب تو هم خسته و هم خسته نواز *** زلف پر تاب تو هم عقده و هم عقده گشا
هم فکندی سر یک قوم به شمشیر ستم *** هم شکستی دل یک جمع به بازوی جفا
مدعا در دل من هیچ نماند از دهنت *** بس که دشنام شنیدم به مکافات دعا
دوش حرفی زدم از گوشه به چمن *** تا ننازد پس از این نرگس بی شرم و حیا
خون مژگان تو امروز گذشت از سر من *** تا دگر پا نگذارم به سر کوی وفا
دست خالی نتوان رفت به خاک در دوست *** قدمی همرهم ای چشم گهربار بیا
بر سر طالب اگر تیغ ببارد ز سپهر *** نکند دامن مطلوب خود از چنگ رها
بیدل شیفته هرگز نخروشد ز گزند *** عاشق دلشده هرگز نگریزد ز بلا
گر فروغی لب خسرو مددی ننماید *** من کجا نکته شیرین شکربار کجا
شرف کعبه اسلام ملک ناصردین *** آن که جان آمده در حضرتش از بهر فدا
آن شهنشاه کرم پیشه که بر خاک درش *** شیوه بنده بود گاه دعا، گاه ثنا
قصیده ۱ سلیم تهرانی
اگر برم به سوی چشم اشکبار انگشت *** چو ماه نو شود آلوده ی غبار انگشت
ز ریشه شانه ی عاج است ناخنم گویی *** ز بس گزیده ام از دست روزگار انگشت
نچیده ام چو گلی یارب از کجا دارد *** مرا به دست چو ماهی هزار خار انگشت
ز بس به سر زدم از غم، عجب نباشد اگر *** کند چو نی به کفم ناله های زار انگشت
گرهگشایی کار مرا هنوز کم است *** به کف چو شانه اگر باشدم هزار انگشت
ز بس که می گزدم نام خویشتن از ننگ *** ز خاتم است مرا در دهان مار انگشت
مرا که هیچ به دستم نمانده، حیرانم *** که چون گرفته چنینم به کف قرار انگشت
مبند شرط برای شمردن غم من *** که باخت خاتم خود را درین قمار انگشت
به راه شوق ز بس با کف تهی رفتم *** به دست بود عصای من فگار انگشت
زمانه تافته دست من آنچنان که مرا *** به کف چو شاخ غزال است تابدار انگشت
به روی آینه ی خاطرم ز دور فلک *** نشسته بر سر هم گرد غم، چهار انگشت
به من کسی ننماید ره گریز، افسوس *** که نیست در کف یک کس درین دیار انگشت
به این جهان ز عدم آمدن پشیمان است *** ازان همیشه گزد طفل شیرخوار انگشت
مجوی کام دل از روزگار و فارغ باش *** به ذوق مهره مکن در دهان مار انگشت
ز آرزوی یک انگشت انگبین چون طفل *** مکن به خانه ی زنبور، زینهار انگشت
چو غنچه کز قلم زنبق آشکار شود *** برای حرف من آرد قلم به بار انگشت
ز خون همیشه به چشمم مژه حنا دارد *** بدان صفت که به سرپنجه ی نگار انگشت
مکن به حلقه ی آن زلف تابدار انگشت *** که هیچ کس نکند در دهان مار انگشت
ز بس به حرف من انگشت آن نگار نهاد *** به دست او شده رنگین چو لاله زار انگشت
ز شوق او شدم آشفته گو، ازان دایم *** قلم نهاده به حرف من فگار انگشت
دلم به سینه ز شوق لب تو می لرزد *** چنان که در کف می خواره از خمار انگشت
چگونه پرده ز رویت کشم، که درگیرد *** ز تاب آتش روی تو شمع وار انگشت
اشاره ی تو مرا می کشد، فغان که چو تیر *** به صیدگاه تو می افکند شکار انگشت
ز آب و رنگ گل باغ عارضت گلچین *** گمان بری که مگر بسته در نگار انگشت
ز ابروی تو سراغ دل حزین کردم *** دراز کرد سوی زلف تابدار انگشت
به قمریان چمن تا ترا سراغ دهد *** چو بید شد همه تن سرو جویبار انگشت
برای آن که ز من صد سخن به دل گیری *** چه می زنی به لبم باز صفحه وار انگشت
شکن ز موی تو افتاده شیشه ی دل را *** گره ز زلف تو دارد به یادگار انگشت
قلم ز شرح حساب غمم شود عاجز *** چنان که از کرم شاه کامکار انگشت
شه سریر ولایت، علی ولی الله *** که می کند به کفش کار ذوالفقار انگشت
ایا شهی که بود گلستان همت را *** کف تو گلبن احسان و شاخسار انگشت
برد به پایه ی قدر تو آسمان حسرت *** گزد ز حیرت جاه تو روزگار انگشت
به کشوری که سپاه تو رو نهد چون سیل *** ز گردباد برآرد به زینهار انگشت
ز ذوق عهد تو خیزد صدای چینی ازو *** ز برق، ابر زند چون به کوهسار انگشت
ز فیض بخشی عهد تو خوبرویان را *** چو سرخ بید برآرد ز خود نگار انگشت
کف نوال تو دریای همت است و ازو *** بود روانه به هرسو چو جویبار انگشت
نسیم ز آتش قهرت خبر به گلشن برد *** بود به رعشه ازان در کف چنار انگشت
به زیر سر چونهد دست دشمنت در خواب *** شود برای سرش نیزه لاله وار انگشت
چنان محیط کفت در سخا تلاطم کرد *** که همچو موج ازو رفت برکنار انگشت
پی اطاعت رای تو تا نهد بر چشم *** دمیده پنجه ی خورشید را هزار انگشت
به خاک کشته ی تیغ تو شمع کی باشد؟ *** به زینهار برآورده از مزار انگشت
بود ز مایه ی بحر کف تو در عالم *** گهرفشان چو رگ ابر نوبهار انگشت
به انقیاد ضمیر تو گر نهد بر چشم *** برد ز دیده ی اعمی برون غبار انگشت
محبت تو دم مرگ دستگیر بود *** چنان که اهل هنر را به وقت کار انگشت
ازین که مدح ترا می کند به صفحه رقم *** به عضوهای دگر دارد افتخار انگشت
به سر چو تاج خروس است جای پنجه ی من *** ز بس گرفته ز مدح تو اعتبار انگشت
همان به صفحه ثنای ترا رقم سازم *** به دست اگر شودم خشک، خامه وار انگشت
ز گردباد شد از روشنایی مدحت *** بلند در طلب من ز هر دیار انگشت
عجب که وادی مدح تو طی تواند کرد *** به سعی خامه چو طفلان نی سوار انگشت
شها منم که بر خصم، طبع من هرگز *** به پشت چشم نمالیده شرمسار انگشت
ز اعتراض کلامم همیشه حاسد را *** خزیده در شکن آستین چو مار انگشت
ورق ز گفته ی رنگین من حنایی شد *** مگر نهاده به حرف من آن نگار انگشت؟
به گلستان ثنای تو چون گل صد برگ *** ازین قصیده به دستم بود هزار انگشت
بلندتر بود از آفتاب در معنی *** رباعی ام که به صورت بود چهار انگشت
به معنی سخنم نارسیده، نیست عجب *** نهد به حرف من ار خصم بی وقار انگشت
مقرر است که از بهر امتحان، اول *** نهند بر دم شمشیر آبدار انگشت
سلیم، عرض هنر پیش شاه بی ادبی ست *** بکش عنان قلم را، نگاه دار انگشت
برآر دست دعا پیش ازان که از سخنت *** زبان برآورد از بهر زینهار انگشت
همیشه تا که شود پنجه از حنا رنگین *** مدام تا که ببندند در نگار انگشت
جهان به زیر نگین تو باد و چون خاتم *** کند به چشم حسود تو روزگار انگشت
شعر ۱ حمیدالدین بلخی «مقدمه کتاب»
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله الذی شرفنا بالعلم الراسخ و عرفنا بالدین الناسخ و علمنا حقایق الاحکام و حملنا دقائق الحلال و الحرام، میزنا من الانعام و خصنا بمزایا الانعام، الذی انشاء فی الهواء من السحب امواجا و ابدع فی السماء من الشهب افواجا و انزل من المعصرات ماء ثجاجا دارت الافلاک بتدویره و سارت الاملاک بتقدیره؛
له الفضل و الافضال و القدرة و الکمال، لا اله الا هو الکبیرالمتعال نشهد به لا عن ارتیاب و نؤمن به لا عن اختلاب و نتوکل علیه فیه جیئة و ذهاب، ایمان من اعترف بذنوبه و ایقان من اغترف بعیوبه و نشهد ان محمدا خیر عباده و سید البشر فی بلاده صاحب القضیت و السنان الخضیب و راکب البراق الی المعراج السباق؛
الذی انقذنا من تیه الحیرة بمصابیح جبینه و فتح لنا ابواب المناجح بمفاتیح یمینه و علمنا دقایق شرعه و دینه، صلی الله علیه و علی الذاهبین فی سبیل الله و المهاجرین و الانصار و سلم کثیرا.
سپاس خداوندی را که بیاراست ارواح ما را به وجود اصل و بپیراست اشباح ما را به سجود وصل و در ما پوشید حِله زندگی و بر ما کشید رقم بندگی، کسوت جان بر نهاد ما نهاد بی ضَنَّتی و خلعت ایمان در سر ما افکند بی منتی؛
سواد دل ما را با شمع نور معرفت آشنایی داد و در اطباق احداق ما به کمال قدرت روشنایی نهاد، خاتم انبیاء و سید اصفیاء را دلیل راه و شفیع گناه ما کرد تا شرع شریعت ما نمود و زنگ ضلالت از آئینه طبیعت ما بزدود، و درود و تحیت نامحدود بر وی و اصحاب وی باد و رضوان و مغفرت بر احباب وی، بمنه و جوده.
فصل ترکیب این اصول را علتی ظاهر بود و ترتیب این فصول را برهانی باهر و جلوه این عروس را شهرتی در پایان و تجرع این کئوس را نعمتی در میان، خنده این برق بی طربی و فرحی نبود و خروش این رعد بی تعبی و ترحی نبود.
مرد باید که باب مقصد خویش *** میگشاید به عقل و میبندد
رفتن بی مراد، نستاید *** گفتن بر گزاف نپسندد
ابر باشد که یافه می گیرید *** برق باشد که خیره می خندد
سخن از عبر کنعانی و حکم لقمانی باید تا بر حاشیه اوراق روزگار بپاید و ارواح متفکر ازو بیاساید و اشباح متحیر بدو بیاراید.
در سخن عندلیب باید بود *** در فصاحت خطیب باید بود
به سخن های دلربای غریب *** در زمانه غریب باید بود
به نصابی که از هنر باشد *** عالمی را نصیب باید بود
بهر دلخستگان گوشه خاک *** همچو عیسی طبیب باید بود
تهیج و تموج این بحر زاخر در اواخر جمادی آخر بود به وقتی که جرم آفتاب روز افزون از چرم بزغاله گردون میتافت و صورت ماه تابان بر چرخ گردان از گوشه قبضه کمال نظاره میکرد و سحاب سنجاب گون عقد مروارید بر بساط زمین میبارید و گام چمن در عشق وصال سمن میخارید.
وزش نسیم عنبر بیز در باغ سپید گلیم اثری نداشت و عندلیبِ خوشگوی از گل خوشبوی خبری نداشت، حوضها چون صرح مُمَّرد و جوشن مُزرد بود و بساط نوبت بهمن چون دولت بهمن مُمَهد؛
در چنین وقتی این اتفاق افتاد که آئینه طبع بیکار از تطاول روزگار زنگار داشت و چرخ منقلب و دهر متغلب سر جنگ و پیکار، شب آبستن هنوز بر فراش حبل بود و نفس با حوادث در مصاف حمل، نفس را در نامرادی دمی به لب میرسید و در مطالعه کتب روزی به شب میکشید و از کتب نفیس جلیس وحشت و انیس وحدت ساخته میشد و با فلک شطرنج محابا و نرد مدارا باخته میآمد.
تا وقتی به حُسن اتفاق در نشر و طی آن اوراق، به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسیدم و آن دو درج غرر و درر بدیدم، با خود گفتم: صد هزار رحمت بر نفسی باد که از انفاس او چنین نفایس یادگار بماند و چندین عرایس در کنار روزگار ماند.
فقلت سقی الله ارواحهم *** کانی الی شخصهم ناظر
فما مات من خیره واصل *** و ماغاب من ذکره حاضر
در اثنای این اجتناء و اقتناء بفرمود مرا آنکه امتثال امر او بر جان فرض عین بود و انقیاد حکم او قرض دین بود، که این هر دو مقاله سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نیست.
اگر مشک و عود این بخور معنبر شدی دماغ عقل از ابن مثلث معطر شدی و اگر این کاس مثنی سه گانه گشتی، عقد او ناسخ گوهر کانی شدی، چه اگر هر یک در فصاحت کانیست و در ملاحت جانی، امنا هر دو را ترکیب و ترتیب از حروف تازیست و ابا و حلوا در ظروف حجازی است اهل عجم از آن نکات غریب بی نصیبند و پارسیان از آن لغات عجیب بی نصاب، فسانه بلخیان به لغت کرخیان خوش نیاید و سمر رازیان به عبارت تازیان دلکش ننماید.
با یار نو از غم کهن باید گفت *** لابد بزبان او سخن باید گفت
لا نفعل و افعل نکند چندین سود *** چون با عجمی کن و مکن باید گفت
پس به ضرورت این اقتراح صورت این الواح پیش بایست نهاد و این قفل عقیل را بدین مفتاح ببایست گشاد و معول از این تلفیق روحانی بر توفیق یزدانی است و عدت و آلت در ترتیب این مقالت بر مدد آسمانی امید میدارد که سورت تیسر ناسخ سورت تعسر آید و حکم تقدیر بر وفق اندیشه و تدبیر زاید ان شاء الله تعالی.
به حل و عقد سخن هم به کدخدایی عقل *** هر آنچه کلک تکلف بدو رسد بکنم
به عون ایزد و تأیید بخت و مایه فضل *** هر آنچه دست تصرف بدو رسد بکنم
که دنیا خانه عیب جویان است و آشیانه غیب گویان، عیب نابوده بجویند و غیب ناشنوده بگویند، همه عالم ناقد اخفش و صراف اعمش اند که آنچه در شهر خود گم کرده اند در برزن دیگران میجویند و جو خود نایافته ارزن دیگران می طلبند. به شب تاریک ،خس باریک در دیده یاران دیده و به روز روشن، کوه معایب خود نادیده.
در شب چه روی در ره باریکتر از موی *** چون روز همی بر در خود راه نبینی؟
چون بر در خود چشم تو بر کوه نیفتد *** در چشم کسان چه بود اگر کاه ببینی؟
و نیز شرط اوفق و رکن اوثق آن است که در میدان این تسوید اسب خود تازم و بر بساط این تمهید نرد خود بازم و در جمله این تصنیف با سرمایه خود سازم، الا مصراعی چند بر سبیل شهادت، نه بر وجه افادت .
و در جمله آن ابیات که رفیق ره باشد به عدد کم از ده باشد، که عروس را به پیرایه همسایه، یک شب بیش نتوان پیراست و از آرایش دو روزه به سؤال دریوزه نتوان آراست:
با مایه خود بساز و چون بی هنران *** سرمایه به عاریت مخواه از دگران
و در این اصل فصل تازی با پارسی بیامیختم و غرر عربی و درر دری از گوشوار سخن درآویختم، تا خوانندگان بدانند در آلت قصوری نیست و در حالت فتوری نه، و من الله العون و اتوفیق فی هذا الجمع و التفریق انه حسبنا و نعم الرفیق.
غزل ۱ غنی کشمیری
جنونی کو که از قید خرد بیرون کشم پا را *** کنم زنجیر پای خویشتن دامان صحرا را
به بزم می پرستان محتسب خوش عزتی دارد *** که چون آید به مجلس شیشه خالی می کند جا را
اگر شهرت هوس داری اسیر دام عزلت شو *** که در پرواز دارد گوشه گیری نام عنقا را
به بزم می پرستان سرکشی بر طاق نه زاهد *** که می ریزند مستان بی محابا خون مینا را
شکست از هر در و دیوار می بارد مگر گردون *** به رنگ چهره ما ریخت رنگ خانه ما را
ندارد ره به گردون روح تا باشد نفس در تن *** رسایی نیست در پرواز مرغ رشته در پا را
غنی روز سیاه پیر کنعان را تماشا کن *** که روشن کرد نور دیده اش چشم زلیخا را
رباعی ۲۳ فضولی
ای نخل ریاض کامرانی قلمت *** خضر ره روشنی سواد رقمت
امید که دیده رمد دیده ما *** روشن شود از سرمه خاک قدمت
غزل ۳۷ حافظ
بیا که قصرِ اَمَل سخت سستبنیادست *** بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست
غلامِ همّتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود *** ز هر چه رنگِ تعلّق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب *** سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهبازِ سِدرهنشین *** نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر *** ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر *** که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست
غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد *** که این لطیفه عشقم ز رهروی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای *** که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست
مجو درستیِ عهد از جهانِ سستنهاد *** که این عجوز، عروسِ هزار دامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسّمِ گل *** بنال بلبل بیدل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سستنظم بر حافظ؟ *** قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست
غزل ۳۷ مولانا
یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا *** یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا
نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی *** سینه مشروح تویی، بر در اسرار مرا
نور تویی، سور تویی، دولت منصور تویی *** مرغ کُه طور تویی، خسته به منقار مرا
قطره تویی، بحر تویی، لطف تویی، قهر تویی *** قند تویی، زهر تویی، بیش میآزار مرا
حجره خورشید تویی، خانه ناهید تویی *** روضه امید تویی، راه دِه ای یار مرا
روز تویی، روزه تویی، حاصل دریوزه تویی *** آب تویی، کوزه تویی، آب دِه این بار مرا
دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی *** پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی *** راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا
غزل ۳۷ صائب تبریزی
غیر حق را میدهی ره در حریمِ دل چرا؟ *** میکِشی بر صفحه هستی خطِ باطل چرا
از رباطِ تن چو بگذشتی دگر معموره نیست *** زادِ راهی بر نمیداری ازین منزل چرا
هست چون جان، چاردیوارِ عناصر گو مباش *** میخوری ای لیلی عالم غمِ محمل چرا
کار با تیغِ اجل در زندگانی قطع کن *** کارها را میکنی بر خویشتن مشکل چرا
دَم چو آگاهی ندارد، تیغِ زهرآلودهای است *** میزنی بر تیغ خود را هر دم ای غافل چرا
دیده صحرائیان از انتظارت شد سفید *** اینقدر در حَی توقفکردن ای محمل چرا
ز اشتیاقت بحر از طوفان گریبان میدرد *** پافشردن اینقدر ای سیلِ در منزل چرا
دیده قربانیان پوشش نمیگیرد به خود *** چشمِ حیرانِ مرا میبندی ای قاتل چرا
صحبتِ حال است اینجا گفتگو را بار نیست *** وقتِ ما را میکنی شوریده ای عاقل چرا
شد ز وصلِ غنچه خوشبو جامه بادِ سحر *** در نیامیزی درین گلشن به اهلِ دل چرا
میتواند کِشتِ ما را قطرهای سیراب کرد *** اینقدر اِستادگی ای ابرِ دریادل چرا
خاکِ صحرای عدم از خونِ هستی بهتر است *** بر سرِ جان اینقدر میلرزی ای بسمل چرا
چون شدی تسلیم، هر کامِ نهنگی ساحل است *** اینقدر آویختن در دامنِ ساحل چرا
نوری از پیشانیِ صاحبدلان دریوزه کن *** شمعِ خود را میبری دلمرده زین محفل چرا
شبنم از نظاره خورشید بر معراج رفت *** چشم میپوشی ز روی مرشدِ کامل چرا
ای که روی عالَمی را جانبِ خود کردهای *** رو نمیآری به روی صائبِ بیدل چرا؟
غزل ۳۷ بیدل دهلوی
کسی چه شکرکند دولت تمنا را *** به عالمیکه تویی ناله میکشد ما را
ندارد انجمن یأس ما شراب دگر *** هم از شکست مگرپرکنیم مینا را
به عالمیکه حلاوت نشانه ننگ است *** دو نیم چون نشود دل ز غصه خرما را
هنوز اره دندان موج در نظر است *** گهر به دامن راحت چسانکشد پا را
درشتخو چه خیال است نرمگو باشد؟ *** شرارخیزی محض است طبع خارا را
سلامت آینه اعتبار امکان نیست *** شکستهاند به صد موج رنگ دریا را
صفای دل بهکدورت مده ز فکر دویی *** که عکس، تنگ برآیینه میکند جا را
برون لفظ محال است جلوه معنی *** همان زکسوتاسما طلب مسما را
رسیدهایم ز اسما به فهم معنی خویش *** گرفتهایم ز عنقا سراغ عنقا را
هزار معنی پیچیده در تغافل تست *** به ابروی تو چه نسبتزبانگویا را
سبکروان به هوایت چنان ز خود رفتند *** که چون نفس نرساندند برزمین پا را
همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل *** چوشیشه هرکه به دست آورد دل ما را
غزل ۳۷ محتشم کاشانی
فرمود مرا سجده خویش آن بت رعنا *** در سجده فتادم که سمعنا واطعنا
ما دخل به خود در میدیدار نگردیم *** ما حل له شارعنا فیه شرعنا
بودیم ز ذرات به خورشید رخش نی *** الفرع رئینا والی الاصل رجعنا
روزی که دل از عین تعلق به تو بستیم *** من غیرک یاقرة عینی و قطعنا
در زاریم از ضعف عمل پیش تو صد ره *** ضعف الفرغ الاکبر و یارب فزعنا
در دار شفایت مرضی دفع نکردیم *** لکن کسل الروح من الروح و قعنا
گر محتشم از غم علم عین نگون کرد *** انا علم البهجة بالهم رفعنا
غزل ۷۳ شهریار
از غم جدا مشو که غنا میدهد به دل *** اما چه غم غمی که خدا میدهد به دل
گریان فرشتهایست که در سینههای تنگ *** از اشک چشم نشو و نما میدهد به دل
این صبر تلخ و نغمه شیرین طبیب ماست *** با اشک شور خود که شفا میدهد به دل
چون شیر مادران که بُوَد مستحیل خون *** غم هم به استحاله غذا میدهد به دل
بس خندهها که ظلم تن و ظلمت دل است *** ای زنده باد غم که ضیا میدهد به دل
تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن *** غم میرسد به وقت و وفا میدهد به دل
دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز *** نازم غمی که ساز و نوا میدهد به دل
این غم غبار یار و خود از ابر این غبار *** سر میکشد چو ماه و صلا میدهد به دل
سلطان دل صلای «بَلا للوَلا» زده است *** تا دل ولیّ اوست بلا میدهد به دل
فتح از مجاهدیست که دل در جهاد نفس *** تا شد اسیر، جان به فدا میدهد به دل
صحرا و سنگلاخ ضلال است، هوشدار *** این غم نشان راه هدا میدهد به دل
غم خضر ما و چشمهاش این چشم اشکبار *** وین چشمه قطره قطره بقا میدهد به دل
ای اشک شوق آینهام پاک کن ولی *** زنگ غمم مبر که صفا میدهد به دل
غم صیقل خداست خدایا ز ما مگیر *** این جوهر جلی که جلا میدهد به دل
قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش *** با همتی که بال هما میدهد به دل
تسلیم با قضا و قدر باش شهریار *** وز غم جزع مکن که جزا میدهد به دل
غزل ۷۳ طبیب اصفهانی
تا قیامت دمد از خاک من خون آلود *** لاله از سینه چاک و کفن خون آلود
صبح از جامه رنگین شفق مستغنیست *** پیر کنعان چه کند پیرهن خون آلود
می توان یافت که در پای دلش خاری هست *** گل کند از لب هر کس سخن خون آلود
گرچه خون می خورد از رشگ رخت گل به چمن *** می کند وصف ترا با دهن خون آلود
اشگ خونین همه از دیده حیران ریزد *** گر در آئینه فتد عکس من خون آلود
خون خجلت نشود شسته بخون چند طبیب *** شوئی از دیده خونبار تن خون آلود
قصیده ۳۷ مجد همگر
کجاست آن صنم سرو قد سیم اندام *** کجاست آن بت خورشید روی ماه غلام
شگرف شاهد شمشاد قد شیرین لب *** همای فاخته طوق و تذرو کبک خرام
عقاب کنیه و طاووس حسن و طوطی خط *** سیم اندام
شکسته قیمت شکر به لعل مرجان رنگ *** ببرده رونق عنبر به خط غالیه فام
گسسته رسته پروین بدان دو رسته در *** نهفته چهره چون خور به زلف همچو غمام
به ماه و سرو اگر خوانمش روا نبود *** که ماه و سرو ندارند حسن آن مه تام
چو ماه بودی اگر مه در آمدی به سخن *** چو سرو بودی اگر سرو برگرفتی گام
نیافت ماه سخنگوی را کسی به جهان *** ندید سرو روان را کسی به هیچ ایام
فروغ عارض او از کجا و مه ز کجا *** لطافت قد او خود کدام و سرو کدام
غزل ۳۷ مجد همگر
غم از دلم به جدائی جدا نمی گردد *** دلم ز بند ملامت رها نمی گردد
دل مرا ز غم عشق سرزنش مکنید *** که دل به سرزنش از عشق وا نمی گردد
چو ذره ئیست دل من هوا پرست از مهر *** که ذره ای ز هوائی جدا نمی گردد
چگونه من به تن خویش پارسا گردم *** که پادشاه تنم پارسا نمی گردد
دلم به گرد بلاگشت و مبتلا شد او *** چه خوش دلی که به گرد بلا نمی گردد
مگر که بر غم او تنگ شد جهان فراخ *** که جز به گرد دل تنگ ما نمی گردد
دو بیتی ۱۰۸ باباطاهر
بوره ای روی تو باغ بهارم *** خیالت مونس شبهای تارم
خدا دونه که در دنیای فانی *** بغیر عشق ته کاری ندارم
رباعی ۱۰۸ ابوسعید ابوالخیر
ایزد که جهان به قبضه قدرت اوست *** دادهست ترا دو چیز کان هر دو نکوست
هم سیرت آنکه دوست داری کس را *** هم صورت آنکه کس ترا دارد دوست
قصیده ۱۰۸ سنایی
روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم *** ای رای تو شمسالضحی وی روی تو بدرالظلم
مایه ده آدم تویی میوه دل مریم تویی *** همشهری زمزم تویی یا قبلة الله فی العجم
دانم که از بیتاللهی شیری بگو یا روبهی *** در حضرت شاهنشهی بوالقاسمی یا بوالحکم
نی نی پیت فرخ بود خلقت شکر پاسخ بود *** آنرا که چونین رخ بود نبود حدیثش بیش و کم
ای جان جانها روی تو آشوب دلهای موی تو *** وندر خم گیسوی تو پنهان هزاران صبحدم
رو رو که از چشم و دهان خواهی عیان خواهی نهان *** خلق جهان را از جهان هم کعبهای و هم صنم
رویت بنامیزد چو مه زلفت بنامیزد سیه *** هم عذر با تو هم گنه هم نور با تو هم ظلم
هر چینت از مشکین کله دارد کلیمی در تله *** هر بوست از لب حامله دارد مسیحی در شکم
از باد و آتش نیستی تو آب و خاکی چیستی *** جم را بگو تا کیستی او را روانی ده ز شم
چون عشق را ذات آمدی نفی قرابات آمدی *** چون در خرابات آمدی کم کن حدیث خال و عم
بر رویت از بهر شرف با ما گه قهر و لطف *** گه لعل گوید «لا تخف» گه جزع گوید «لا تنم»
رویت بهی تریاقفا بالا سهی تریاقبا *** منعت غنیتر یا عطا ذاتت هنی تر یا شیم
گیرم کرم وقت کرب ز اهل عجم باشد عجب *** باری تو هستی از عرب این الوفا این الکرم
ما را شرابی یار کن یا چیزکی در کار کن *** گر نور نبود نار کن آخر نباشد کم ز کم
از دستت ار آتش بود ما را ز گل مفرش بود *** هرچ آید از تو خوش بود خواهی شفا خواهی الم
ان لم یکن طود فتل ان لم یکن وبل فطل *** ان لم یکن خمر فخل ان لم یکن شهد فسم
گر طاق نبود کم ز پل گر طوق نبود کم ز غل *** ور عز نبود کم ز ذل ور مدح نبود کم ز ذم
صحرای مغرب چارسو بگرفت زاغ تنگخو *** سیمرغ مشرق را بگو تا بال بگشاید ز هم
هم گنج داری هم خدم بیرون چه از کتم عدم *** بر فرق آدم نه قدم بر بال عالم زن علم
انجم فرو روب از فلک عصمت فرو شو از ملک *** بر زن سما را بر سمک انداز در کتم عدم
کم کن ز کیوان نام را بستان ز زهره جام را *** جوشن بدر بهرام را بشکن عطارد را قلم
نه چرخمان نه قدر او نه عقل نه صدر او *** نه جانمان نه غدر او نه خیلمان و نه حشم
بیرون خرام و برنشین بر شهپر روحالامین *** آخر گزافست این چنین تو محتشم او محتشم
تا کی ز کاس ذوالیزن گاهی عسل گاهی لبن *** می کش بسان تهمتن اندر عجم در جام جم
میکش که غمها میکشد اندوه مردان وی کشد *** در راه رستم کی کشد جز رخش رخت روستم
بستان الاهی جام را بردار از آدم دام را *** در باز ننگ و نام را اندر خرابات قدم
از عشق کانی کن دگر وز باده جانی کن دگر *** وز جان جهانی کن دگر بنشین درو شاد و خرم
یک دم بکش قندیل را بیرون کن اسرافیل را *** دفتر بدر جبریل را نه لا گذار آنجا نه لم
تو بر زمین آن مهتری کز آسمانها برتری *** ای نور ماه و مشتری قسام را هستی قسم
نور فلک را مایهای روح ملک را دایهای *** بر فرق عالم سایهای شد فوق و تحت از تو خرم
امروز و فردا از آن تست اصل دو عالم جان تست *** رضوان کنون مهمان تست ارواح را داری خدم
کونین را افسر تویی بر مهتران مهتر تویی *** بر بازوان شهپر تویی بنوشت چون نامت قلم
هر کو ز شوقت مست شد گر نیستی بد هست شد *** خوبی به چشمت گست شد شد ایمن از جور و ستم
ای چرخ را رفعت ز تو ای ملک را دولت ز تو *** ای خلد را نعمت ز تو قلبست بینامت درم
در کعبه مردان بودهاند کز دل وفا افزودهاند *** در کوی صدق آسودهاند محرم تویی اندر حرم
از دور آدم تا به ما از انبیا تا اولیا *** نی بر زمین نی بر سما نامد چو تو یک محترم
در حسرت دیدار تو در حکمت گفتار تو *** هر ساعت از اخبار تو بر زعفران بارم به قم
فردوس زان خرم شدست وز خرمی مفخم شدست *** جای نبی آدم شدست کز نام تو دارد رقم
چون تو برفتی از جهان گشت از جهان حکمت نهان *** آمد کنون مردی چنان کز علم تو دار علم
دارد حدیثش ذوق تو از کارخانه شوق تو *** نوشید شرب ذوق تو زان بست بر مهرت سلم
هر جا که او منزل کند از مرده جان حاصل کند *** زیرا که کار از دل کند فارغ شد از کار شکم
در خواب جانش دادهای آب روانش دادهای *** بر خود نشانش دادهای چون گشت موجود از عدم
چون بر سر منبر شود شهری پر از گوهر شود *** بر چرخ نطقش بر شود روحالامین گوید نعم
بگشای کوی آنک قدم بر بای عقل آنک عدم *** بفزای عشق آنک حرم بنمای روی آنک ارم
جان کن فدای عاشقان اندر هوای عاشقان *** بر تکیه جای عاشقان شعر سنایی کن رقم
قصیده ۱۰۸ ناصرخسرو
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر *** کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است *** شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر *** کوه شغنان ملکی بودی بیدار و بصیر
ور به خوبی در بودی خطر و بخت بلند *** سرو سالار جهان بودی خورشید منیر
نه بزرگ است که از مال فزون دارد بهر *** آن بزرگ است که از علم فزون دارد تیر
ای شده مغفر چون قیر تو بردست طمع *** شسته بر درگه بهمان و فلان میر چو شیر
مال در گنج شهان یابی و، در خاطر من *** هر چه یک مال خطیر است دگر مال حقیر
شیر بر مغفر چون قیر تو، ای غافل مرد *** روز چون شیر همی ریزد و شبهای چو قیر
آن نه مال است که چو دادیش از تو بشود *** زو ستاننده غنی گردد و بخشنده فقیر
آن بود مال که گر زو بدهی کم نشود *** به ترازوی خرد سخته و بر دست ضمیر
مال من گر تو اسیر افتی آزاد کندت *** مال شاهانت گرفت از پس آزادی اسیر
نیست چون مال من اموال شهان جز که به نام *** چون به تخم است چو نرگس نه به بوی خوش سیر
نشود غره خردمند بدان ک «ز پس من *** چون پس میر نیاید نه تگین و نه بشیر»
قیمت و عزت کافور شکسته نشدهاست *** گر ز کافور به آمد به سوی موش پنیر
خطر خیر بود بر قدر منفعتش *** گر خطیر است خطیر است ازو نفع پذیر
همچنان چون نرسد بر شرف مردم خر *** نرسد بر خطر گندم پر مایه شعیر
زانکه خیرات تو از فرد قدیر است همه *** بر تو اقرار فریضه است بدان فرد قدیر
خطری را خطری داند مقدار و خطر *** نیست آگاه زمقدار شهان گاه و سریر
کور کی داند از روز شب تار هگرز؟ *** کر بنشناسد آوای خر از ناله زیر
نه هر آن چیز که او زرد بود زر بود *** نشود زر اگر چند شود زرد زریر
کرم بسیار، ولیکنت یکی کرم کند *** حاصل از برگ شجر مایه دیبا و حریر
مردمان آهن بسیار بسودند ولیک *** جز به داوود نگشت آهن و پولاد خمیر
دود ماننده ابر است ز دیدار ولیک *** نبود دود لطیف و خنک و تر و مطیر
شرف خویش نیاورد ونیاردت پدید *** تا نبوئیش اگر چند ببینیش عبیر
شرف خیر به هنگام پدید آید ازو *** چون پدید آمد تشریف علی روز غدیر
بر سر خلق مرو را چو وصی کرد نبی *** این به اندوه در افتاد ازو وان به زحیر
حسد آمد همگان را زچنان کار و ازو *** برمیدند و رمیده شود از شیر حمیر
او سزا بد که وصی بود نبی را در خلق *** که برادرش بدو بن عم و داماد و وزیر
پشت احکام قران بود به شمشیر خدای *** بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر
کی شناسی به جز او را پدر نسل رسول؟ *** کی شناسی به جز او قاسم جنات وسعیر؟
بینظیر و ملی آن بود در امت که نبود *** مر نبی را به جز او روز مواخات نظیر
بی نظیر و ملی آن بود که گشتند به قهر *** عمرو و عنتر به سر تیغش خاسی و حسیر
ذوالفقار ایزد سوی که فرستاد به بدر؟ *** زن و فرزند که را بود چو زهرا و شبیر؟
بر سر لشکر کفار به هنگام نبرد *** چشم تقدیر به شمشیر علی بود قریر
روز صفین و به خندق به سوی ثغر جحیم *** عاصی و طاغی را تیغ علی بود مشیر
نه به مردی زد گر یاران او بود فزون؟ *** شرف نسبت و جود و شرف علم مگیر
ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی *** که «فلان بودهاست از یاران دیرینه و پیر»
شرف مرد به علم است شرف نیست به سال *** چه درائی سخن یافه همی خیره بخیر؟
چونکه پیری نفرستاد خداوند رسول؟ *** یا از این حال نبود ایزد دادار خبیر؟
جز که پیر تو نبودی به سوی خلق رسول *** گر بهسوی تو فگندهستی یزدان تدبیر
یافت احمد به چهل سال مکانی که نیافت *** به نود سال براهیم ازان عشر عشیر
علی آن یافت ز تشریف که زو روز غدیر *** شد چو خورشید درفشنده در آفاق شهیر
گر به نزد تو به پیری است بزرگی، سوی من *** جز علی نیست بنایت نه حکیم و نه کبیر
با علی یاران بودند، بلی، پیر ولیک *** به میان دو سخن گستر فرق است کثیر
به یکی لفظ رسانید، بلی، جمله کتاب *** از خداوند پیمبر به کبیر و به صغیر
لیکن از نامه همه مغز به خواننده رسد *** ورچه هر دو بپساورش دبیر و نه دبیر
جز که حیدر همگان از خط مسطور خدا *** با بصرهای پر از نور بماندند ضریر
از سخن چیز نیابد به جز آواز ستور *** مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر
معنی از قول علی دارد و آواز جز او *** مرد باید که ز تقصیر بداند توفیر
تو به آواز چرا می رمی از شیر خدا *** چون پیشیر نگیری و نباشی نخچیر؟
غزل ۱۰۸ محتشم کاشانی
هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست *** در پای دوست هر که نشد کشته مرد نیست
ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور *** ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
میریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم *** شبها که همدمم به جز آه سرد نیست
بر درگهت که نقد دو عالم نثار اوست *** ما را ز انفعال به جز روی زرد نیست
جمعند وحشیان همه بر من همین دل است *** آن وحشی که با من صحرانورد نیست
تهمت کش وصالم و در گرد کوی تو *** جز گرد کوچه بهر من کوچه گرد نیست
هرچند دل رفیق غم و درد و محنت است *** جمعست خاطرم که به کوی تو فرد نیست
شبها به دوستان چو خوری باده یاد کن *** از محتشم که یک نفسش خواب و خورد نیست
غزل ۱۰۸ حزین لاهیجی
چه حسن است این که مجنون می کند عقل فسونگر را؟ *** چه رنگ است این که در خون می کشد، دامان محشر را؟
صفایی کز دم صبح بنا گوش تو می بینم *** به خون رشک خواهد غوطه دادن، مهر خاور را
به چشم کم ندیدی ناز خونریز اسیرانش *** اگر می بود پروای نگاه، آن چشم کافر را
چه استغناست کز چشم سیه مست تو می بینم؟ *** به خونم تشنه کرد آن تیغ مژگان ستمگر را
حزین رسوا بود هر چند داغ سینه، می پوشم *** چه سان پنهان توانم درگریبان کرد اختر را؟
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۸ - ز آغاز خودی کس را خبر نیست
ز آغاز خودی کس را خبر نیست *** خودی در حلقه شام و سحر نیست
ز خضر این نکته نادر شنیدم *** که بحر از موج خود دیرینه تر نیست
غزل ۱۰۸ شاه نعمت الله ولی
با تو گویم که چیست جام و شراب *** به مَثل نزد ما چو آب و حباب
خوش بیا سوی ما در این دریا *** عین ما را به عین ما دریاب
موج و دریا یکیست تا دانی *** نظری کن به چشم ما در آب
صورت و معنئی که می نگرم *** سبب است و مُسببُ الاسباب
هر که گوید که غیر او دیدم *** دیده نقش خیال او در خواب
آفتاب است و ماه گویندش *** نور مهر است و نام او مهتاب
نعمت الله خدا به من بخشید *** یافتم خوش عطائی از وهّاب
غزل ۱۸۰ شاه نعمت الله ولی
چشم ما روشن به نور الله ماست *** همچو نور روی نور الله ماست
هست نور الله را خیری دگر *** پادشاهست او و این و آن گداست
جز وصال او نمی خواهم دگر *** غیر عشق او دگر باد صبا است
از برای عمر جاویدان او *** دایما ورد زبان ما دعاست
هر که بد گوید ورا نیکش مباد *** بر صوابست او و بر دیگر خطاست
آفتاب ار نور رویش روشنست *** مه ز عکس روی خوبش با صفاست
باشد او سر ، خلیل الله من *** لاجرم سر حلقه هر دو سراست
غزل ۱۸۰ فروغی بسطامی
دوش زلف سیهت بندهنوازیها کرد *** دل دیوانه به زنجیر تو بازیها کرد
آتش چهره تو مجمرهسوزیها داشت *** عنبرین طره تو غالیهسازیها کرد
لب پر شکر تو شهدفشانیها داشت *** چشم افسونگر تو سحر طرازیها کرد
تا نسیم سحر از جعد بلندت دم زد *** عمر کوتاهم از این قصه درازیها کرد
تا فروغی دلش از شوق فروزان گردد *** چین کاکل به سرت چتر فرازیها کرد
غزل ۱۸۰ محتشم کاشانی
فلک به من نفسی گرچه سر گرانش کرد *** دگر به راه تلافی سبک عنانش کرد
زبان ز پرسش حالم اگر کشید دمی *** دمی دگر به من اقبال هم زبانش کرد
فشاند مرغ دلم را روان به ساعد زلف *** به سنگ جور چو آشفته آشیانش کرد
نداده بود دلم را به چنگ غصه تمام *** که بازخواست به صد عذر و شادمانش کرد
دلم هنوز ز دریای غم کناری داشت *** که غرق مرحمت از لطف بیکرانش کرد
دمی که تیر ستم در کمان خشم نهاد *** کشید بر من و سوی دگر روانش کرد
چو خواست قدر نوازش بداند این دل زار *** نخست پیش خدنگ بلا نشانش کرد
غرض ستیزه نبودش که نقد قلب مرا *** کشید بر محک جور و امتحانش کرد
عنان همرهی از دست محتشم چو کشید *** نهفته بدرقه لطف همعنانش کرد
قصیده ۱۸۰ ناصرخسرو
حکمتی بشنو به فضل ای مستعین *** پاک چون ماء معین از بومعین
چون بهشتت کی شود پر نور دل *** تا درو ناید ز حکمت حور عین؟
دل به حورالعین حکمت کی رسد *** تا نگردد خالی از دیو لعین؟
دل خزینه علم دین آمد، تو را *** نیست برتر گوهری از علم دین
مکر دیوان و هوسها را منه *** در خزینه علم ربالعالمین
جان تو بر عالم علوی رسد *** چون کنی مر علم را باجان عجین
دین و دنیا هر دوان مر راست راست *** راستی را دار دین راستین
اسپ دنیا دست ندهد مر تو را *** تا ز علم و راستی ننهیش زین
گرم و خشک و سرد و تر چون راست شد *** راستیشان کرد شیر و انگبین
راستی با علم چون همبر شدند *** این ازان پیدا نباشد آن ازین
دین چه باشد جز که عدل و راستی؟ *** چیز باشد جز که خاک و آب طین؟
علم را فرمودمان جستن رسول *** جست بایدت ار نباشد جز به چین
«قیمت هر کس به قدر علم اوست» *** همچنین گفته است امیرالمؤمنین
خوب گفتن پیشه کن با هر کسی *** کاین برون آهنجد از دل بیخ کین
مر سخن را گندمین و چرب کن *** گر نداری نان چرب و گندمین
خوب گفتار، ای پسر، بیرون برد *** از میان ابروی دشمنت چین
با عمل مر قول خود را راستدار *** این چنان باید که باشد آن چنین
مر مرا شکر چرا وعده کنی *** گرت سنگ است، ای پسر، در آستین؟
مر مرا آن ده که بستانی همان *** گاه چونی کور و گاهی دور بین؟
دادخواهی ور بخواهند از تو داد *** پس به خاک اندر چه مالی پوستین؟
از قرین بد حذر بایدت کرد *** کز قرین بد بیالاید قرین
زر ندیدهستی که بیقیمت شود *** چون بیندائیش بر چیزی مسین
گاه نیک و بد هگرز ایمن مباش *** بر زمانه بیقرار ناامین
آسیائی زود گرد است این و تیز *** زو نه شاید بود شاد و نه حزین
جز که محدث نیست چیزی جز خدای *** نه زمان و نه مکان و نه مکین
گر مسلمانی به دین اندر برو *** بر طریق و راه خیر المرسلین
بر ره آن رو به دین کوت آفرید *** خود برای خویش دینی مافرین
مافرین دینی به نادانی کزان *** بر تنت نفرین کند جان آفرین
از محمد عیب اگر نامد تو را *** چون کنی هزمان امامی به گزین؟
خشم را طاعت مدار ایرا که خشم *** زیر دامن در بلا دارد دفین
بر پشیمانی خوری از تخم خشم *** خود مکار این تخم و زو این بر مچین
پارسائی را کم آزاری است جفت *** شخص دین را این شمال است آن یمین
گر نخواهی کهت بیازارد کسی *** بر سر گنج کمآزاری نشین
خوی نیکو را حصار خویش گیر *** وز قناعت بر درش زن زوفرین
علم جوی و طاعتآور تا به جان *** زین تن لاغر برون آئی سمین
نازنین جان را کن، ای نادان، به علم *** تن چه باشد گر نباشد نازنین؟
چون از اینجا جان تو فربی رود *** تن چه فربی چه نزار اندر زمین
خامشی به چون ندانی گفت نیک *** نانهاده به بخوان نان ارزنین
خود زبان از هردوان کوتاه کن *** چون همی نفرین ندانی ز افرین
حکمت از هر کس که گوید گوش دار *** گر مثل طوغانش گوید یا تگین
یاسمین را خوش ببوید هر کسی *** گرچه از سرگین برآید یاسمین
پند خوب و شعر حجت را بدار *** یادگار از بومعین ای مستعین
غزل ۱۸۰ حکیم نزاری
اگر عنایت غم نیستی که یار من است *** که را غم من و اندوه بیشمار من است
غم تو یک نفس از من نمی شود غایب *** هم اوست در همه عالم که یارغار من است
مرا نه یار و نه اغیار جز تو یاری نیست *** غمی دگر نخورم چون غم تو یار من است
به دام زلف تو افتادم و عجب تر این *** که من مقیدم و دام من شکار من است
اگر به وصل نخواهی نواخت واویلا *** که مالک غم هجران در انتظار من است
نهاده ام سر بیچارگی و مسکینی *** همین دگر چه به بازوی اقتدار من است
به ترک هستی خود گفتن و به بودن نیست *** نه مرد کار چنینم اگر نه کار من است
ز پیر عشق شنیدم که گفت هر حلّاج *** نه رازدار انا الحق نه مرد دار من است
شدم ز دست وگر باورت نمی شود *** به خاک پای تو سوگند استوار من است
ز بس که خون دل از چشم من فرو ریزد *** گمان برند که یاقوت در کنار من است
رعایتی دگرم گر نمی کنی باری *** همین قدر که نزاری زار زار من است
غزل ۱۸۰ حزین لاهیجی
تلقین حجت از لب جانانم آرزوست *** من کافر محبتم، ایمانم آرزوست
کمتر نیم ز شبنم حیران درین چمن *** یک چشم، دیدن رخ جانانم آرزوست
چون بهله خاطر از کف بی حاصلم گرفت *** دستی حریف چاک گریبانم آرزوست
ای ابر فیض بر من آتش جگر ببار *** بیش ازگیاه سوخته، بارانم آرزوست
دل را ز مهر تازه جوانان بریده ام *** با پیر دیر، بستن پیمانم آرزوست
ناید سرم به سدره و طوبی فرو، حزین *** ظلّ لوای شاه خراسانم آرزوست
غزل ۱۸۰ فیض کاشانی
به زهر آلوده مژگان خواهدم کشت *** طبیب من به درمان خواهدم کشت
ندارد هیچ پروایی دل من *** تغافلهای جانان خواهدم کشت
به نازی یا نگاهی سازدم کار *** به لطفی یا به احسان خواهدم کشت
به خوابم دوش حرف وصل میگفت *** مگر امروز هجران خواهدم کشت
ملامت گو چه میخواهد ز جانم *** کرانی زین کرانان خواهدم کشت
مگر اینان به شیرینی کشندم *** وگرنه زهر آنان خواهدم کشت
به رسوایی و شیدایی زن ای فیض *** وگرنه درد هجران خواهدم کشت
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۰ - وجودش شعله از سوز درون است
وجودش شعله از سوز درون است *** چو خس او را جهان چند و چون است
کند شرح اناالحق همت او *** پی هر «کن» که میگوید «یکون» است
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۸۰ - در بیان رجوع به حکایت خلیل الرحمن
او دویدی خود سوی آن بحر تف *** بلکه گزگز جستی از شوق و شعف
اینچنین تا قرب دره آمدند *** عالمی کافر در آنجا صف زدند
دره ها دیدند اندر اشتعال *** شعله ها اندر جنوب و در شمال
سرکشیده شعله ها تا کهکشان *** بر یسار و بر یمین آتش فشان
از تف جانسوز آن آتش کجا *** می تواند کس گذارد پیش پا
لیکن ابراهیم از شوق شرر *** هر زمان می خواست آید پیشتر
نی ز آتش بیم او را و نه باک *** در دلش چیزی نه جز دانای پاک
حکم تکلیفش نبدگر پای بند *** پاره کردی او دو صد زنجیر و بند
صد کمند آهنین بگسیختی *** جانب آتش دوان بگریختی
بلکه صد دریای آتش بیدرنگ *** در کشیدی خود بیکدم چون نهنگ
آب بود آن آتش و ماهی خلیل *** وه چو آبی کوثری یا سلسبیل
لیک تکلیفش نگهداری نمود *** از ره تکلیف خودداری نمود
پس ببستند آن گروهش دست و پا *** تا به آتش افکنندش از جفا
قرب آتش بود لیکن چون محال *** مانده حیران آن گروه بدخصال
چون در آتش افکنند آن شاه را *** پس بسوزانند مهر و ماه را
کامد آن ابلیس چون پیری کهن *** چاره جوشد در ماین انجمن
همچو کنکاران برایشان رخ نمود *** پرده از رخسار کنکاری گشود
دادشان تعلیم علم منجنیق *** منجنیقی ساخت بهر آن فریق
پس نشانیدندش اندر منجنیق *** آن خلیل پادشاه بی رفیق
منجنیق از تاب خجلت تب گرفت *** روز شد تاریک و رنگ شب گرفت
سرد شد بر جان خود آن دم اثیر *** زآتش غم سوخت جان زمهریر
آن سه عنصر در گریز از بار خود *** در تحیر آتش اندر کار خود
چون نسوزانم که اینم اقتضاست *** طبع من سوزنده از امر خداست
چون بسوزم این خلیل داور است *** خلق عالم را دلیل و رهبر است
دیده از دیدن فروبست آفتاب *** چرخ را آمد سکون خاک اضطراب
سربسر اجزای عالم منتظر *** تا چه فرماید ملیک مقتدر
باد در جولان که تا گوید خدا *** اندران شهر افکند آن شعله ها
سرکشیده آب تا فرمان رسد *** خویش را برقلزم آتش زند
آتش بیچاره خود آماده بود *** تا از آن گبران برآرد گرد و دود
منتظر خاک و گشوده صد دهان *** تا ببلعد زمره ی نمرودیان
مشکها بر دوش بگرفته سحاب *** تا چه آید از خدا او را خطاب
موجها آورده دریاها به لب *** تا چه فرمان آید ایشان را ز رب
صف کشیده جمله مرغان در هوا *** تا کنند اندر رهش جانها فدا
کعبه سر برداشت ز اقطار حرم *** تا ببیند حال معمار حرم
دلو بر کف چاه زمزم در صدد *** تا مگر آبی بر آن آتش زند
اضطراب افتاد در رکن و مقام *** شد صفا بی نظم و مروه بی نظام
چون کشیدند آن طناب منجنیق *** واخلیلا شد بلند از هر فریق
شورشی افتاد در این نه قباب *** در ثوابت گشت پیدا انقلاب
شور و غوغا شد بپا در لامکان *** غلغله افتاد اندر قدسیان
غرفه ی بالائیان بی نور شد *** حلقله ی کروبیان پرشور شد
صف طاعات ملک از هم بریخت *** رشته ی تسبیح طاعتشان گسیخت
های و هوئی گشت پیدا در فلک *** وحشتی افتاد در موج ملک
جمله افتادند در عجز و نیاز *** کای خدا ای پادشاه کارساز
یک موحد نیست جز او در زمین *** نیست یکتن حق پرست راستین
چون پسندیش ای خدای بی قرین *** اینچنین مغلوب قوم ظالمین
در بسیط خاک و اقلیم شهود *** جز سرش در سجده ات ناید فرود
در زمین جز او دل هشیار نی *** غیر او شبها کسی بیدار نی
جز دلش یکدل به امید تو نیست *** یک زبان گویای توحید تو نیست
کف به درگاهت جز او کس برنداشت *** تخم مهرت را کسی جز او نکاشت
ای دریغ از ناله شبهای او *** ای دریغ از هی هی و هیهای او
ای دریغ از قامت خم گشته اش *** از دل بریان خوش آغشته اش
وان از فریاد یارب یاربش *** گریه های روز و افغان شبش
سینه ی پاکش محبتهای توست *** هم دل او خلوت تو گاه توست
کی توان دیدن چنین او را زبون *** ای خدا در پنجه ی این قوم دون
یا بگو تا جمله جانبازی کنیم *** با وی اندر آتش انبازی کنیم
همراه او تن در آتش درزنیم *** آتش اندر بال و اندر پر زنیم
چون خلیل تو بسوزد ای جلیل *** جان ما هم در رهش باشد سبیل
یا بده دستوری ای سلطان جان *** تا زنیم آتش بر این نمرودیان
کوههاشان جمله بر سر افکنیم *** جسمشان با خاک ره یکسان کنیم
لرزه اندازیم بر اندام خاک *** خاک را از لوثشان سازیم پاک
سرنگون سازیم شهرستان شان *** هم بسوزانیم خانمان آن
یا بفرما تا به او یاری کنیم *** مر خلیلت را نگهداری کنیم
روز و شب گردیم اندر کوی او *** چشم بد سازیم دور از روی او
پر کشیم و تا به افلاکش بریم *** هم برون زین خاک ناپاکش بریم
شد خطاب از حق به آن کروبیان *** کی برای خدمتم بسته میان
هست دستوری شما را سربسر *** سوی خاکستان کنید اکنون سفر
مر خلیلم را هواداری کنید *** گر یکی گوید دوصد چندان کنید
قصیده ۱۸۰ کمال الدین اسماعیل «وله ایضاً یمدحه ببلد النّشابور»
جهان کرم پادشاه شریعت *** که هستت بر اقلیم دین شهر یاری
تو آن سرفرازی که فیض بنانت *** بریزد همی آب ابر بهاری
تو آنی که روی قدرت توانی *** که پیشانی شیر گردون بخاری
تو آن فیض بخشی که در روز جودت *** چو کان گشت دریا زبس خاکساری
فلک از سر صدق تو صبگاهی *** کند در هوایت چو من جان سپاری
مزاج صبازان سبب روح بخش است *** که کردست با خلقت آمیزگاری
درختان لطف ترا میوه آبی *** نهنگان خشم ترا معده ناری
قضا کی شدی ضامن رزق مردم ؟ *** اگر نه کفت را گرفتی بیاری
گشایش زجود تو می یابد ارنی *** عروق امل را ببندد مجاری
بگاورسۀ مشک بر صفحۀ سیم *** کند کلک تو هر زمان خرده کاری
بقای ابد را به محشر همانا *** بمسمار مهرت بود استواری
خور تیغ زن گرچه هرشب زبأست *** درین خاک توده گزیند تواری
ضمیر تو هر روز گیسو کشانش *** ببازار گیتی برآرد بخواری
وقار ترا کوه می خوانم انصاف *** ازین بیشتر چون بود بردباری
بسیلاب انعام تو شسته گردد *** ز روی جهان وصمت خاکساری
قضا را بس است این قدر شغل کورا *** بدیوان حکمت بود پیشکاری
کسی را که یک ذرّه در سایه گیری *** زخورشید تابان سرش برگذاری
سوی مهر اگر بنگرد تیز کینت *** چو سایه بخاک اندر افتد بزاری
تو سلطان سیّار کان وجودی *** چو خورشید ازین روی لندر مداری
بقدر و بزرگی علی رغم دشمن *** بحمدالله امروز هریک هزاری
فلک رفعتا ! پیش صدر توام هیچ *** زبان سخن نیست از شرمساری
درین چند روز از جفا آن کشیدم *** که گر برشمارم تو باور نداری
چه از خاصۀ خود، چه از خویش و پیوند *** چه از شرمساری ، چه از سوگواری
همانا که اندر ازل کار ما را *** قرار افتادست بر بی قراری
کسی را که تیره شود آب دولت *** زآب حیاتش بود ناگواری
سزاوار آنی و در خورد اینم *** که بر ما و بر عجز ما رحمت آری
از آن می نمائیم بر جرم اقدام *** که عفوت زما می کند خواستاری
غریب و پراکنده و مستمندیم *** تبه حال و حیران زبد روزگاری
نباشد ترا ضایع از کردکارت *** اگر بی کسان را کنی دستیاری
حقوق قدیمیِ ما خود رها کن *** نه هستیم آخر ترا زینهاری
چو هرکس رسیدند از دولت تو *** باسب و ستور و مهد و عماری
اگر خسته یی را زشوق رکابت *** کند فی المثل آرزوی سواری
توقّع چنانست کز من دعا گوی *** بحکم کرم این گنه در گذاری
بر اهل نیشابور فرخنده بادا *** قدوم تو در دولت کامکاری
غزل ۱۸۰ آشفته شیرازی
ز عشق روی تو هر کو مرا نمود ملامت *** به یک مشاهده از عمر رفته داشت شکایت
کسی ز شنعت اعدا ز دوست روی نتابد *** که همدمند ز آغاز عاشقی و ملامت
تمام وحشت مردم به حشر این بود و بس *** که شام هجر درآید به جای روز قیامت
گناه دیگری از دیگری نخواسته ایزد *** مراست دیده نظرباز و دل کچیده غرامت
طمع ز جان ببرد هر که جا گزید در آتش *** ز عشق دم نزند هر که راست میل سلامت
ز نو قیامت دیگر کنی به پای همانا *** به محشر ار بخرامی بتا به آن قد و قامت
ز کوی میکده کی رو کنم به صومعه زاهد *** که من ز پیر مغان دیدهام هزار کرامت
گذر ز کوی تو کردن به خلق بس شده مشکل *** ز بس که قافله دل فکنده رحل اقامت
ز خلق راز من آشفته کی نهفته بماند *** که هست چهره و اشکم به درد عشق علامت
غزل ۸۱۰ مولانا
باز شیری با شکر آمیختند *** عاشقان با همدگر آمیختند
روز و شب را از میان برداشتند *** آفتابی با قمر آمیختند
رنگ معشوقان و رنگ عاشقان *** جمله همچون سیم و زر آمیختند
چون بهار سرمدی حق رسید *** شاخ خشک و شاخ تر آمیختند
رافضی انگشت در دندان گرفت *** هم علی و هم عمر آمیختند
بر یکی تختند این دم هر دو شاه *** بلک خود در یک کمر آمیختند
هم شب قدر آشکارا شد چو عید *** هم فرشته با بشر آمیختند
هم زبان همدگر آموختند *** بی نفور این دو نفر آمیختند
نفس کل و هر چه زاد از نفس کل *** همچو طفلان با پدر آمیختند
خیر و شر و خشک و تر زان هست شد *** کز طبیعت خیر و شر آمیختند
من دهان بستم تو باقی را بدان *** کاین نظر با آن نظر آمیختند
بهر نور شمس تبریزی تنم *** شمع وارش با شرر آمیختند
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۳ - بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است
بیا که بلبل شوریده نغمه پرداز است *** عروس لاله سراپا کرشمه و ناز است
نوا ز پرده غیب است ای مقام شناس *** نه از گلوی غزل خوان نه از رگ ساز است
کسی که زخمه رساند به تار ساز حیات *** ز من بگیر که آن بنده محرمراز است
مرا ز پردگیان جهان خبر دادند *** ولی زبان نگشایم که چرخ کج باز است
سخن درشت مگو در طریق یاری کوش *** که صحبت من و تو در جهان خدا ساز است
کجاست منزل این خاکدان تیره نهاد *** که هر چه هست چو ریگ روان به پرواز است
تنم گلی ز خیابان جنت کشمیر *** دل از حریم حجاز و نوا ز شیراز است
غزل ۳۵۲ سعدی
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم *** صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان *** وصفت نگنجد در بیان نامت نیاید در قلم
گفتم چو طاووسی مگر عضوی ز عضوی خوبتر *** میبینمت چون نیشکر شیرینی از سر تا قدم
چندان که میبینم جفا امّید میدارم وفا *** چشمانت میگویند «لا» ابروت میگوید «نعم»
آخر نگاهی بازکن وآن گه عتاب آغاز کن *** چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم
چون دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر *** با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم
خار است و گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن *** سهل است پیش دوستان از دوستان بردن ستم
او رفت و جان میپرورد این جامه بر خود میدرد *** سلطان که خوابش میبرد از پاسبانانش چه غم
میزد به شمشیر جفا میرفت و میگفت از قفا *** سعدی بنالیدی ز ما مردان ننالند از الم
غزل ۱۵۲۳ بیدل دهلوی
شبنم صبح از چمن آبله دل میرود *** عیش عرق میکند خنده خجل میرود
مخمصه زندگی فرصت ماکرد تنگ *** عیش والم هیچ نیست عمر مخل میرود
زبن همه نشو و نما منفعل است اصل ما *** درخور شاخ بلند ربشه بهگل میرود
تک به هوا می زند خلق زحرص بگیر *** گرجه به دوش نفس*رد بهل میرود
هرچه دمد زین بهار نشئه آفت شمار *** در رگ گل آب نیست خون بحل میرود
رنج و الم هم نداد داد ثباتیکه نیست *** زین مرضآباد یأس دق شد و سل میرود
فرصتکار نفس مغتنم غفلت است *** آمده در یاد نیست رفته ز دل میرود
بیدل ازین رنگ وبو غنچه دل جمع نیست *** قافله اتفاق ربط گسل میرود
غزل ۳۵۴۱ صائب تبریزی
دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند *** این رگ ابر ز سرچشمه میناست بلند
محمل لیلی ازین بادیه چون برق گذشت *** همچنان گردن آهو به تماشاست بلند
سطری از دفتر سرگشتگی مجنون است *** گردبادی که ازین دامن صحراست بلند
جرأت خصم شود از سپر عجز افزون *** خار از افتادگی آبله پاست بلند
با تو خورشید فلک یوسف چاهی باشد *** پایه حسن تو بنگر چه قدرهاست بلند
گرد کلفت چه خیال است کند قامت راست؟ *** در حریمی که کله گوشه میناست بلند
به تماشای سر زلف نخواهی پرداخت *** گر بدانی که چه مقدار شب ماست بلند
جای رحم است نه غیرت، که بود شاهد عجز *** دست هرکس که درین قلزم خضر است بلند
دست بی حاصل ما صائب اگر کوتاه است *** دامن دولت آن زلف چلیپاست بلند
سایت نویدک برای محاسبه ابجد
حرف |
ابجد کبیر |
ابجد وسیط |
ابجد صغیر |
ا |
۱ |
۱ |
۱ |
ﺁ |
۱ |
۱ |
۱ |
أ |
۱ |
۱ |
۱ |
ب |
۲ |
۲ |
۲ |
ج |
۳ |
۳ |
۳ |
د |
۴ |
۴ |
۴ |
ه |
۵ |
۵ |
۵ |
ة |
۵ |
۵ |
۵ |
و |
۶ |
۶ |
۶ |
ز |
۷ |
۷ |
۷ |
ح |
۸ |
۸ |
۸ |
ط |
۹ |
۹ |
۰ |
ی |
۱۰ |
۱۰ |
۱ |
ئ |
۱۰ |
۱۰ |
۱ |
ي |
۱۰ |
۱۰ |
۱ |
ک |
۲۰ |
۸ |
۲ |
ك |
۲۰ |
۸ |
۲ |
ل |
۳۰ |
۶ |
۳ |
م |
۴۰ |
۴ |
۴ |
ن |
۵۰ |
۲ |
۵ |
س |
۶۰ |
۰ |
۶ |
ع |
۷۰ |
۱۰ |
۷ |
ف |
۸۰ |
۸ |
۸ |
ص |
۹۰ |
۶ |
۰ |
ق |
۱۰۰ |
۴ |
۱ |
ر |
۲۰۰ |
۸ |
۲ |
ش |
۳۰۰ |
۶ |
۳ |
ت |
۴۰۰ |
۴ |
۴ |
ث |
۵۰۰ |
۸ |
۵ |
نظرات
ارسال یک نظر